cleaning

/ˈkliːnɪŋ//ˈkliːnɪŋ/

معنی: تصفیه، تمیز کاری
معانی دیگر: لاروبی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: clothing or other articles taken to a dry-cleaning establishment.
مشابه: wash

جمله های نمونه

1. cleaning a sewer is a dirty business
پاک کردن راه فاضلاب کار کثیفی است.

2. cleaning liquid
مایع تمیز کننده

3. hard cleaning made little impression on the stain
محکم پاک کردن تاءثیر چندانی در (زدودن) لکه نداشت.

4. my cleaning woman comes twice a week
مستخدمه ی من هفته ای دو بار می آید.

5. dry cleaning
خشک شویی

6. he balked at cleaning the toilet
از تمیز کردن مستراح سرباز زد.

7. i spent two hours cleaning out my desk
دو ساعت صرف تمیز و مرتب کردن میزم کردم.

8. a fabric for which dry cleaning is indicated
پارچه ای که باید خشک شویی شود.

9. the mother was tired of cleaning up after the children
مادر از جمع و جور کردن بریز و بپاش بچه ها به تنگ آمده بود.

10. to dismount a rovolver for cleaning
هفت تیر را برای پاک کردن از هم باز کردن

11. she did a good job of cleaning the house
آن زن خانه را خوب تمیز کرد.

12. Carbolic acid is usually used for cleaning.
[ترجمه گوگل]اسید کربولیک معمولاً برای تمیز کردن استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]اسید carbolic معمولا برای تمیز کردن استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'll need a strong abrasive for cleaning this sink.
[ترجمه گوگل]برای تمیز کردن این سینک به یک ساینده قوی نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]برای تمیز کردن این سینک به یک abrasive قوی نیاز داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He watched the cat cleaning the milk off her whiskers.
[ترجمه گوگل]او به گربه نگاه کرد که شیر را از روی سبیل هایش پاک می کرد
[ترجمه ترگمان]گربه را نگاه کرد تا شیر را پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cleaning services in state-run hospitals have recently been privatized.
[ترجمه گوگل]خدمات نظافتی در بیمارستان های دولتی اخیرا خصوصی شده است
[ترجمه ترگمان]سرویس های تمیز کردن در بیمارستان های دولتی به تازگی خصوصی سازی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. An abrasive material is unsuitable for cleaning baths.
[ترجمه گوگل]یک ماده ساینده برای تمیز کردن حمام نامناسب است
[ترجمه ترگمان]یک ماده ساینده برای تمیز کردن حمام نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I've been asked to draw up the cleaning rota.
[ترجمه گوگل]از من خواسته شده است که روت تمیز کردن را ترسیم کنم
[ترجمه ترگمان]از من خواستند که the را جمع و جور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She damped her cloth before cleaning the windows.
[ترجمه گوگل]قبل از تمیز کردن شیشه ها، پارچه اش را خیس کرد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه پنجره ها را تمیز کند، پارچه را خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصفیه (اسم)
purgation, administration, settlement, arrangement, purification, filtration, refinement, cleaning, catharsis, clean-up

تمیز کاری (اسم)
scrub, cleaning, scouring

تخصصی

[نساجی] تمیزسازی - تمیز کردن
[معدن] شستشو (جدایش)
[نفت] شستشو

انگلیسی به انگلیسی

• washing, removing dirt
cleaning is the activity or work of cleaning the inside of a house or other building and the furniture in it.

پیشنهاد کاربران

نظافت
cleaning ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: پاک سازی 1
تعریف: بخشی از عملیات پرورش جنگل برای از بین بردن گیاهان مزاحمِ نهال های جنگلی در مرحلۀ خال که سبب تقویت نهال ها می‏شود|||متـ . پاک کردن 3
پالایش، تصفیه

بپرس