clearness


معنی: سلاست
معانی دیگر: روشنی، وضوح، صراحت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the quality or state of being clear, plain, or distinct.
مشابه: clarity

جمله های نمونه

1. the crystal clearness of his arguments
روشنی آشکار بحث های او

2. Clearness of statement is very important for you.
[ترجمه گوگل]وضوح بیانیه برای شما بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]صدور بیانیه برای شما بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Clearness of statement is more important than beauty of language.
[ترجمه گوگل]وضوح بیان مهمتر از زیبایی زبان است
[ترجمه ترگمان]استفاده از این بیانیه از زیبایی زبان مهم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Careful wording aids clearness.
[ترجمه گوگل]جمله بندی دقیق به وضوح کمک می کند
[ترجمه ترگمان]و با دقت و وضوح به حرف های او گوش می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When writing business letters, euphemism, clearness, conciseness especially courtesy should be paid attention to.
[ترجمه گوگل]هنگام نوشتن نامه های تجاری، باید به تعبیر، وضوح، مختصر به ویژه ادب توجه شود
[ترجمه ترگمان]وقتی مشغول نوشتن نامه های مربوط به کار و حسن تعبیر و تعبیر و تعبیر و کنایه و مشورت و مشورت و رعایت ادب است، به خصوص باید به رعایت ادب و نزاکت توجه داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The chief merit of languang is clearness.
[ترجمه گوگل]شایستگی اصلی languang وضوح است
[ترجمه ترگمان]شایستگی رئیس of با صراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its earthliness and simpleness, clearness and amiableness are also an important mean to win the attention of the audiences.
[ترجمه گوگل]زمینی بودن و ساده بودن، زلالی و دوست داشتنی بودن آن نیز ابزار مهمی برای جلب توجه مخاطبان است
[ترجمه ترگمان]شفافیت و وضوح آن، وضوح و ابهام آن نیز برای جلب توجه مخاطبین بسیار مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Relationships between photosynthetically active radiation and clearness index at Bloemfontein, South Africa.
[ترجمه گوگل]روابط بین تابش فعال فتوسنتزی و شاخص شفافیت در بلومفونتین، آفریقای جنوبی
[ترجمه ترگمان]روابط بین تابش اکتیو photosynthetically و شاخص وضوح در بلوم فونتین، آفریقای جنوبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Clearness and conciseness often go hand-in-hand and the elimination of wordy business jargon can help to make a letter clearer and at the same time more concise.
[ترجمه گوگل]وضوح و مختصر بودن اغلب دست به دست هم می دهند و حذف اصطلاحات تخصصی تجاری می تواند به واضح تر و در عین حال مختصرتر شدن نامه کمک کند
[ترجمه ترگمان]Clearness و ایجاز اغلب دست به دست هم می دهند و حذف اصطلاحات حرفه ای تجاری می تواند کمک کند که یک حرف روشن تر و هم زمان کوتاه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He spoke with clearness and certainty.
[ترجمه گوگل]او با صراحت و یقین صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]با صراحت و اطمینانی سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Chromomeres in varying degrees of clearness were observed on early, middle and late pachytene bivalents in red crucian carp, Carassius auratus.
[ترجمه گوگل]کرومورها در درجات مختلف شفافیت روی پاکیتن دو ظرفیتی اولیه، میانی و اواخر در ماهی کپور صلیبی قرمز، Carassius auratus مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]در این اواخر صبح زود میان and و اواخر pachytene در ماهی کپور ماهی کپور ماهی دودی رنگ دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kaka is goodlooking appearence of clearness and breeziness.
[ترجمه گوگل]کاکا ظاهری زیبا از شفافیت و نسیم است
[ترجمه ترگمان]کاکا خیلی خوشگل و breeziness است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Politeness, clearness and conciseness are the essentials of good business writing.
[ترجمه گوگل]مودب بودن، وضوح و مختصر بودن از ملزومات نوشتن تجاری خوب است
[ترجمه ترگمان]نزاکت، شفافیت و ایجاز، ضروریات نویسندگی خوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His style of writing is characterized by clearness.
[ترجمه گوگل]سبک نوشتن او با وضوح مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]سبک نویسندگی او با وضوح مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سلاست (اسم)
expressiveness, smoothness, clearness, fluency

تخصصی

[حسابداری] گویائی
[نساجی] شفافیت - شفافی

انگلیسی به انگلیسی

• transparency, lucidity

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : clarify / clear
اسم ( noun ) : clarification / clarity / clearance / clearing / clearness
صفت ( adjective ) : clear
قید ( adverb ) : clearly / clear

بپرس