clinical

/ˈkəlɪnəkəl//ˈkəlɪnɪkl/

بالینی (در مقایسه ی با آزمایشگاهی یا نظری)، (تداعی منفی) سرد و علمی و غیر عاطفی، بی احساس، درمانگاهی، پندگاهی، اندرزگاهی، بستری، وابسته به بستربیمار، واقع شونده بربالین بیمار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: clinically (adv.)
(1) تعریف: of or related to direct observation and treatment of patients, as opposed to theory or laboratory research.
متضاد: theoretical

- Despite many claims, there is little clinical evidence that the treatment is effective.
[ترجمه گوگل] علیرغم بسیاری از ادعاها، شواهد بالینی کمی مبنی بر موثر بودن درمان وجود دارد
[ترجمه ترگمان] علی رغم ادعاهای زیاد، شواهد بالینی کمی وجود دارد مبنی بر اینکه درمان موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Several clinical trials have produced promising results.
[ترجمه گوگل] چندین کارآزمایی بالینی نتایج امیدوارکننده ای را به همراه داشته است
[ترجمه ترگمان] چندین آزمایش بالینی منجر به نتایج امیدبخشی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: emotionally detached; objective; analytical.
متضاد: emotional

- He took a clinical approach to resolving conflicts.
[ترجمه گوگل] او یک رویکرد بالینی برای حل تعارض در پیش گرفت
[ترجمه ترگمان] او یک رویکرد بالینی برای حل مناقشات بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: pertaining to a clinic.

جمله های نمونه

1. a clinical psychologist
روان شناس بالینی

2. in a calm, clinical tone, he told me i have cancer
او با آرامی و بی تفاوتی به من گفت که سرطان دارم.

3. theories based on clinical observation
نظریه هایی که بر مشاهدات بالینی شالوده ریزی شده است

4. a disease cannot always be identified by its clinical manifestations
بیماری را نمی شود همیشه از روی نشانه های بالینی آن شناسایی کرد.

5. the judge imposed the rules in a cold clinical way
قاضی با روشی سرد و عاری از عاطفه مقررات را تحمیل می کرد.

6. She regarded her patients from a purely clinical standpoint.
[ترجمه گوگل]او بیماران خود را از منظر بالینی صرف می‌نگریست
[ترجمه ترگمان]او به بیمارانش از یک دیدگاه کاملا بالینی می نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Both parties seemed to have a rather clinical view of the breakup of their marriage.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید هر دو طرف دیدگاه نسبتاً بالینی نسبت به فروپاشی ازدواج خود داشتند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف به نظر می رسید یک دیدگاه بالینی نسبتا بالینی از فروپاشی ازدواج آن ها داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She gazed at the body with almost clinical detachment.
[ترجمه گوگل]او با جدایی تقریباً بالینی به بدن خیره شد
[ترجمه ترگمان]او با یک جداسازی تقریبا clinical به جسد نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Clinical trials of the new drug may take five years.
[ترجمه گوگل]آزمایشات بالینی داروی جدید ممکن است پنج سال طول بکشد
[ترجمه ترگمان]آزمایش های بالینی داروی جدید ممکن است پنج سال طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All this questioning is so analytical and clinical — it kills romance.
[ترجمه مهتاب] بسیاری از این سوالات بسیار تحلیلی و بی احساس است که داستان عاشقانه را نابود میکند.
|
[ترجمه گوگل]همه این پرسش‌ها بسیار تحلیلی و بالینی است - عاشقانه را از بین می‌برد
[ترجمه ترگمان]تمام این سوالات بسیار تحلیلی و بالینی است - آن داستان عاشقانه را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The program gives the students experience in a clinical setting.
[ترجمه گوگل]این برنامه به دانش آموزان تجربه در یک محیط بالینی می دهد
[ترجمه ترگمان]این برنامه به دانش آموزان تجربه در یک محیط بالینی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was diagnosed as having clinical depression.
[ترجمه گوگل]تشخیص داده شد که او افسردگی بالینی دارد
[ترجمه ترگمان]او تشخیص داده شد که دچار افسردگی بالینی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new drug is undergoing clinical trials.
[ترجمه گوگل]داروی جدید در حال انجام آزمایشات بالینی است
[ترجمه ترگمان]داروی جدید تحت آزمایش ها بالینی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After the clinical examination, the consultant invited his students to put forward any suggestions they had kicked about the nature of the disease.
[ترجمه گوگل]پس از معاینه بالینی، مشاور از دانشجویان خود دعوت کرد تا هر گونه پیشنهادی را که در مورد ماهیت بیماری مطرح کرده بودند ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]پس از معاینه بالینی، مشاور از دانشجویان خود دعوت کرد تا هر پیشنهادی که درباره ماهیت این بیماری کرده بودند را مطرح کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[دندانپزشکی] درمانگاهی، کلینیکی، بالینی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a clinic; pertaining to the study of disease through observation; impersonal
clinical refers to the direct medical treatment of patients, as opposed to theoretical research; a medical term.
clinical thought or behaviour is very logical, detached, and unemotional; used showing disapproval.
a clinical room or building is very plain, or is too neat and clean, so that people do not enjoy being in it.

پیشنهاد کاربران

سلام. دوتا معنی براش وجود داره.
relating to the observation and treatment of actual patients rather than theoretical or laboratory studies
بالینی
efficient and unemotional; coldly detached
...
[مشاهده متن کامل]

نمیدونم ولی شاید اون دوستمون که نوشته بی رحم بودن، منظورش همین معنی دومش باشه!
کارآمد و غیر عاطفی

به نقل از فرهنگ مرحوم باطنی: ( علاوه بر معانی فوق ) سرد، خونسرد، بی احساس، ساده، بی روح
مانند:
a clinical attitude to life
یا
The walls were painted a clinical white.
یا
 She seems to have a very clinical attitude towards her children.
آموزشی
Clinic دوره آموزشی و تخصصی هم معنی میده
clinical ( پزشکی )
واژه مصوب: بالینی
تعریف: مربوط به بالین بیمار یا سیر بیماری او |||* مصوب فرهنگستان اول
بالینی
بی رحم بودن

بپرس