closely

/ˈkloʊsli//ˈkləʊsli/

بدقت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: carefully and with attention.

- I have some important news, so listen closely.
[ترجمه Yasin] من برخی از اخبار مهم را دارم پس به دقت گوش دهید
|
[ترجمه مهسا] من خبرهای مهمی دارم پس به دقت گوش کنید.
|
[ترجمه کیاندخت] من خبرهای مهمی دارم پس بادفت گوش کن
|
[ترجمه Maedeh] خبرهای مهمی دارم، پس با دقت گوش کنید.
|
[ترجمه گوگل] من یک خبر مهم دارم، پس با دقت گوش کنید
[ترجمه ترگمان] من یه سری خبر مهم دارم، پس خوب گوش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The medical students watched closely as the surgeon operated.
[ترجمه مهسا] همان طور که جراح در حال جراحی بود دانشجویان پزشکی بادقت او را تماشا می کردند.
|
[ترجمه حمید] وقتی جراح عمل کرد دانشجویان پزشکی از نزدیک تماشا کردند
|
[ترجمه گوگل] دانشجویان پزشکی از نزدیک شاهد عمل جراح بودند
[ترجمه ترگمان] دانشجویان پزشکی از نزدیک به جراحی که جراح عمل می کرد، نگاه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at a short distance from or behind.

- The detective followed the suspect closely without being seen.
[ترجمه مهسا] کاراگاه بدون اینکه دیده شود، با فاصله ی بسیار کمی مظنون را تعقیب میکرد.
|
[ترجمه گوگل] کارآگاه بدون اینکه دیده شود مظنون را از نزدیک تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان] کارآگاه بدون اینکه دیده شود به دنبال مظنون به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: strongly or inextricably.

- These two ideas are closely linked.
[ترجمه گوگل] این دو ایده ارتباط نزدیکی با هم دارند
[ترجمه ترگمان] این دو ایده به شدت به هم مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sisters closely resemble each other.
[ترجمه مهسا] خواهرها بسیار به یکدیگر شبیه هستند.
|
[ترجمه گوگل] خواهران شباهت زیادی به یکدیگر دارند
[ترجمه ترگمان] هر دوخواهر به یکدیگر شباهت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Diet and health are closely related.
[ترجمه مهسا] رژیم غذایی و سلامتی به شدت به یکدیگر مرتبط هستند.
|
[ترجمه گوگل] رژیم غذایی و سلامتی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند
[ترجمه ترگمان] دیت و سلامتی رابطه نزدیکی با یکدیگر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the huts were closely juxtaposed
کلبه ها را تنگ هم ساخته بودند.

2. the soldier had closely cropped hair and blue eyes
سرباز موی خیلی کوتاه و چشمان آبی داشت.

3. don't pack them too closely together
خیلی آنها را نزدیک هم جا نده.

4. he studied the photographs closely
او عکس ها را دقیقا بررسی کرد.

5. this group is very closely knit
این گروه بسیار متحد است.

6. his social life and business life are tied closely
زندگی اجتماعی و زندگی شغلی او با هم رابطه ی نزدیکی دارد.

7. She listened closely while he read the letter.
[ترجمه گوگل]در حالی که نامه را می خواند، او به دقت گوش می داد
[ترجمه ترگمان]در حالی که نامه را می خواند به دقت گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The museums work closely together, but are separate legal entities.
[ترجمه گوگل]موزه ها از نزدیک با هم کار می کنند، اما اشخاص حقوقی مجزا هستند
[ترجمه ترگمان]موزه ها از نزدیک با هم کار می کنند، اما نهاده ای قانونی جداگانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They analysed the situation very closely.
[ترجمه گوگل]آنها شرایط را بسیار دقیق تحلیل کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها وضعیت را بسیار نزدیک تحلیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He resembles his father very closely.
[ترجمه گوگل]او شباهت زیادی به پدرش دارد
[ترجمه ترگمان]او شبیه پدرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two problems are closely interrelated.
[ترجمه گوگل]این دو مشکل ارتباط تنگاتنگی با هم دارند
[ترجمه ترگمان]این دو مشکل به هم نزدیک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's amazing how closely Brian and Steve resemble each other.
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز است که برایان و استیو چقدر به یکدیگر شباهت دارند
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیز است که برایان و استیو شبیه هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This game is closely akin to rugby.
[ترجمه گوگل]این بازی شباهت زیادی به راگبی دارد
[ترجمه ترگمان]این بازی تقریبا شبیه راگبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Every piece is closely scrutinised, and if there is the slightest blemish on it, it is rejected.
[ترجمه گوگل]هر قطعه به دقت بررسی می شود و اگر کوچکترین ایرادی در آن وجود داشته باشد مردود است
[ترجمه ترگمان]هر قطعه به دقت بررسی می شود و اگر کوچک ترین لکه روی آن وجود داشته باشد، رد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The children will be closely supervised at all times.
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه تحت نظارت دقیق خواهند بود
[ترجمه ترگمان]بچه ها همیشه زیر نظر خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We hope we can cooperate even more closely in the future.
[ترجمه سیاره ترجمه] ما امیدواریم بتونیم در آینده حتی با هم بیشتر همکاری کنیم
|
[ترجمه گوگل]امیدواریم بتوانیم در آینده بیشتر همکاری کنیم
[ترجمه ترگمان]امیدواریم بتوانیم در آینده حتی با هم هم کاری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He scrutinized the men's faces carefully/closely, trying to work out who was lying.
[ترجمه گوگل]او چهره مردان را به دقت/از نزدیک بررسی کرد و سعی کرد بفهمد چه کسی دروغ می گوید
[ترجمه ترگمان]او چهره مردان را با دقت برانداز کرد، سعی می کرد کاری کند که چه کسی دروغ می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a close manner; in a way that is close by to something in space or time, almost, nearly; strictly, rigidly

پیشنهاد کاربران

نزدیکانه
مثال: She followed the news closely to stay informed.
او به دقت اخبار را دنبال می کند تا اطلاعاتش را تازه نگه دارد.
closely: دقیقا
listen closly:خوب گوش کن! به دقت گوش کن!
بدقت و با علاقهcarefully and with intrest
لانگمن :
1 - به دقت
2 - بسیار
3 - به شدت
4 - نزدیک ، از نزدیک
از نزدیک
فشرده
تنگاتنگ، نزدیک به هم، تنگ هم
یکی از معانی اش این است: to a very great degree ( تا حد بسیار زیادی )
دقیق، بیشتر
نسبتاً
اکیدا، سخت، دقیقایا با دقت
به دقت
کم و بیش
نزدیک، از نزدیک، تنگاتنگ

به شدت
نزدیکتر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس