closeness


نزدیکی، دقت، خشک دستی، خست

جمله های نمونه

1. the closeness of my room to the staircase
نزدیکی اتاق من به پلکان

2. She had never had the physical or emotional closeness that she needed.
[ترجمه گوگل]او هرگز نزدیکی فیزیکی یا عاطفی لازم را نداشت
[ترجمه ترگمان]هرگز رابطه فیزیکی یا احساسی که او نیاز داشت را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A closeness grew up between the two girls.
[ترجمه گوگل]صمیمیت بین دو دختر بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]فاصله بین دو دختر افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How do you find an acceptable balance between closeness and distance in a relationship?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان تعادل قابل قبولی بین نزدیکی و دوری در یک رابطه پیدا کرد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه یک تعادل قابل قبول بین نزدیکی و فاصله در یک رابطه پیدا می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I asked whether her closeness to her mother ever posed any problems.
[ترجمه گوگل]پرسیدم آیا نزدیکی او به مادرش هیچ مشکلی ایجاد نمی کند؟
[ترجمه ترگمان]پرسیدم که آیا نزدیکی او به مادرش هیچ مشکلی ایجاد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And, of course, empathy creates a closeness between you and your child.
[ترجمه گوگل]و البته همدلی باعث ایجاد صمیمیت بین شما و فرزندتان می شود
[ترجمه ترگمان]و البته همدلی یک نزدیکی بین شما و فرزندتان ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A strange closeness developed, a shorthand, a kind of telepathy.
[ترجمه گوگل]نزدیکی عجیبی ایجاد شد، کوتاه نویسی، نوعی تله پاتی
[ترجمه ترگمان]نزدیکی عجیبی رشد کرد، تند نویسی، نوعی تله پاتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bush's shaky mandate was partly due to the closeness of the election vote and the legal wrangling afterwards.
[ترجمه گوگل]مأموریت متزلزل بوش تا حدودی به دلیل نزدیک بودن رای گیری انتخابات و کشمکش های قانونی پس از آن بود
[ترجمه ترگمان]حکم لرزان بوش تا حدودی به دلیل نزدیکی رای انتخابات و کش مکش قانونی بعد از آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is also a strong sense of closeness to the United States.
[ترجمه گوگل]همچنین حس نزدیکی قوی به ایالات متحده وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همچنین حس قوی نزدیکی به ایالات متحده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And maybe he continues to feel our boyish closeness undiminished.
[ترجمه گوگل]و شاید او همچنان احساس نزدیکی پسرانه ما را کاهش نمی دهد
[ترجمه ترگمان]و شاید هم باز هم احساس سابق ما رو نسبت به هم داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The superficial evidence for the closeness of the race is everywhere.
[ترجمه گوگل]شواهد سطحی نزدیکی نژاد در همه جا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهد سطحی برای نزدیکی نژاد در همه جا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If closeness is unseemly when money and politics intertwine, it is not always determinative.
[ترجمه گوگل]اگر زمانی که پول و سیاست در هم تنیده می شوند، نزدیکی نامناسب است، همیشه تعیین کننده نیست
[ترجمه ترگمان]اگر نزدیکی به هنگام پول و سیاست نادرست باشد، همیشه تعیین کننده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A combinatory method loses some of the prestigious closeness to scientific rigour which a feminist psychology with a conventional method retains.
[ترجمه گوگل]روش ترکیبی تا حدودی نزدیکی معتبر به دقت علمی را که روانشناسی فمینیستی با روش متعارف حفظ می کند، از دست می دهد
[ترجمه ترگمان]یک روش ترکیبی، برخی از نزدیکی معتبر به دقت علمی را از دست می دهد که یک روان شناسی فمینیستی با روش مرسوم حفظ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Despite my closeness over a long period to Harold Wilson, I was certainly not close to his publicised cronies.
[ترجمه گوگل]علیرغم نزدیکی من به مدت طولانی با هارولد ویلسون، مطمئناً به نزدیکان او نزدیک نبودم
[ترجمه ترگمان]با وجود نزدیک شدن در مدتی طولانی به هارولد ویلسون، من به دوست publicised او نزدیک نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] ترکم

انگلیسی به انگلیسی

• close proximity, nearness

پیشنهاد کاربران

being�close�in�position�or�time
۱. نزدیکی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

the�quality�of�knowing�someone very well, �liking�them a lot, and�wanting�to�spend�a lot of�time�together:
A�special�closeness is�supposed�to�exist�between�twins.
۲. صمیمیت ( عاطفی )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
the�quality�of�weather�or�air�conditions�in which it is�difficult�to�breathe�and is�uncomfortably�warm.
۳. {هوا} گرفتگی. خفگی. سنگینی

۱. صمیمیت. قرابت. نزدیکی ۲. {هوا} گرفتگی. خفگی. سنگینی
مثال:
Today, the situation of the Zionist regime is not a situation that encourages closeness to it.
امروز وضعیت رژیم صهونیستی وضعیتی نیست که نزدیکی به آن را ترغیب بکند.
رابطۀ نزدیک
دوستی نزدیک
دوستی صمیمانه
رابطۀ صمیمانه
تراکم ( جمعیت )
همسایگی
Listen, you just can't wipe out years of closeness
I mean, yiu5think you can. You don't see the roots, but they're there
نزدیکی عاطفی
نزدیکی عاطفی
صمیمیت عاطفی
نزدیکی
صمیمیت
نزدیکی
تقرب

بپرس