coil

/ˌkɔɪl//koɪl/

معنی: چنبره، فنر، سیم پیچ، مارپیچ، چنبره زدن، بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن
معانی دیگر: (طناب یا سیم و غیره را به صورت حلقه) پیچیدن، حلقه پیچ کردن، مارپیچ کردن، چنبر زدن، به صورت حلقه یا مارپیچ درآوردن، کلاف کردن، لوله پیچ کردن، به طور مارپیچ حرکت کردن، پیچ، حلقه حلقه، کنگره، هر چیزی که به صورت حلقه پیچیده شده باشد، تاب، پیچه، پیچک، یک سلسله لوله های مرتبط، یک رده حلقه، (برق و الکترونیک) بوبین، کوئل (اتومبیل)، قرقره ی سیم پیچی شده، آی یودی (برای جلوگیری از آبستنی)، (قدیمی) در هم و برهمی، آشفتگی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coils, coiling, coiled
• : تعریف: to wind into loops or a spiral.
مشابه: loop, roll, twine, twist

- The fireman coiled the hose and put it back in its place.
[ترجمه گوگل] آتش نشان شلنگ را حلقه کرد و سر جایش گذاشت
[ترجمه ترگمان] آتش نشان لوله را جمع کرد و آن را به جای خود گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She coiled a strand of hair around her finger.
[ترجمه گوگل] تار مو را دور انگشتش حلقه کرد
[ترجمه ترگمان] طره ای از موی دور انگشتش پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The snake coiled itself around the limb of the tree.
[ترجمه گوگل] مار خودش را دور اندام درخت حلقه زد
[ترجمه ترگمان] مار روی شاخه درخت خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to form loops or a spiral.
مشابه: loop, ring, roll, twine, twist, wind, wrap

- The caterpillar coiled about a twig.
[ترجمه h.asgari] پیله کرم در پیرامون یک سرشاخه چنبره زده است .
|
[ترجمه گوگل] کاترپیلار دور یک شاخه پیچید
[ترجمه ترگمان] کرم ابریشم در حدود یک شاخه خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move in or trace a spiral or winding path.
مشابه: ring, twine, wind

- The canyon coils across the plain.
[ترجمه گوگل] دره در سراسر دشت می پیچد
[ترجمه ترگمان] coils در آن سوی جلگه موج می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: something that has been wound into loops or a spiral.
مشابه: roll, twine, twist

- He got a coil of copper wire from his truck.
[ترجمه h.asgari] او یک کوپه سیم مسی از پشت کامیونش برداشت.
|
[ترجمه گوگل] او از کامیونش یک سیم پیچ مسی گرفت
[ترجمه ترگمان] یه مشت سیم مسی رو از کامیون خودش گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one loop of a coil.
مشابه: convolution

- He wound the hose into ten coils.
[ترجمه گوگل] شلنگ را به ده سیم پیچ پیچید
[ترجمه ترگمان] لوله آب را به ده حلقه وصل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one or all of the spiral pipes in a radiator or the like.

(4) تعریف: an electrical device consisting of a tightly-wound wire or other conductor.

(5) تعریف: see IUD.
اسم ( noun )
• : تعریف: a tumult, confusion, or disturbance.

جمله های نمونه

1. coil up
1- (به طور مارپیچ یا حلزونی) بالا رفتن 2- حلقه کردن

2. a coil of barbed wire
یک حلقه سیم خاردار

3. a coil of hair
حلقه ی گیسو

4. the windings on an electric coil
سیم دور کویل برق

5. A coil of rope lay on the beach.
[ترجمه گوگل]سیم پیچی از طناب روی ساحل افتاده بود
[ترجمه ترگمان]یک حلقه طناب روی ساحل افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She wore her hair in a neat coil.
[ترجمه گوگل]موهایش را در یک کلاف مرتب بسته بود
[ترجمه ترگمان]موهایش را پیچیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is a fly on her loose coil of hair.
[ترجمه علی شاهمرادی] مگسی روی پیچ و تاپ موی او وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]یک مگس روی کلاف موهای شل او وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یه مگس روی موهای loose هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tod shook his head angrily and slung the coil of rope over his shoulder.
[ترجمه گوگل]تاد با عصبانیت سرش را تکان داد و سیم پیچ طناب را روی شانه اش انداخت
[ترجمه ترگمان]Tod با عصبانیت سرش را تکان داد و طناب را روی شانه او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In summer, they usually burn some coil incense to keep away the mosquitoes.
[ترجمه گوگل]در تابستان معمولا مقداری بخور کویل می سوزانند تا پشه ها را دور نگه دارند
[ترجمه ترگمان]در تابستان، آن ها معمولا بعضی از coil را می سوزانند تا پشه ها را دور نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Coil the rope up.
[ترجمه گوگل]طناب را بپیچید
[ترجمه ترگمان]طناب را باز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The smoke of an incense coil wisped at the corner of the bedroom.
[ترجمه علی شاهمرادی] دود سیم پیچ دستگاه بخور در گوشه اتاق پیچید
|
[ترجمه گوگل]دود یک بوفه در گوشه اتاق خواب پیچید
[ترجمه ترگمان]دود یک پیچ بخور در گوشه اتاق خواب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a double induction coil.
[ترجمه گوگل]این یک سیم پیچ القایی دوگانه است
[ترجمه ترگمان]این یک سیم پیچ induction است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He turned off the water and began to coil the hose.
[ترجمه گوگل]آب را خاموش کرد و شروع به پیچیدن شلنگ کرد
[ترجمه ترگمان]آب را خاموش کرد و لوله را لوله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There should be frost all over the freezer coil.
[ترجمه گوگل]باید در سراسر سیم پیچ فریزر یخ زده باشد
[ترجمه ترگمان] باید روی فریزر یخ زده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Morse and Meldrew both shuffled off this mortal coil and the telly world is diminished by their passing.
[ترجمه گوگل]مورس و ملدرو هر دو این سیم پیچ فانی را کنار زدند و دنیای تلویزیون با درگذشت آنها کمرنگ شد
[ترجمه ترگمان]خانواده مورس و Meldrew از این دنیای فانی دور شدند و دنیای تلویزیون در حال گذر از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چنبره (اسم)
circle, bend, torque, hoop, core, cushion, coil, tassel, pad

فنر (اسم)
buffer, shock absorber, coil, spring

سیم پیچ (اسم)
winding, coil

مارپیچ (اسم)
spiral, coil, helix, spire

چنبره زدن (فعل)
coil, wreathe

بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن (فعل)
coil

تخصصی

[عمران و معماری] لوله پیچ - سیم پیچ
[برق و الکترونیک] پیچک، سیم پیچ
[مهندسی گاز] سیم پیچ، لوله مارپیچی
[نساجی] سیم پیچ - مارپیچ - کوک کردن - حلقه شدن - قرقره - بوبین - کلاف - حلقه
[ریاضیات] سیم پیچ، پیچک، فنر، بوبین، مارپیچی، توپ، لوله ی مارپیچ، قرقره
[پلیمر] مارپیچ، سیم پیچ

انگلیسی به انگلیسی

• cylinder, roll; ring, link; wrapping, winding
bind, wrap; twist, wind
a coil of rope or wire is a length of it wound into a series of loops.
a coil is a single loop that is one of a series into which something has been wound.
if you coil something, or if it coils, it curves into a series of loops or into the shape of a ring.
if you coil something up, you wind it into a continuous series of loops.

پیشنهاد کاربران

سیم پیچ ( کلاف )
به آی یو دی هم گفته میشه.
مارپیچ
آیا می توانید بعد از آبیاری گل ها، شلنگ را جمع کنی ( به صورت حلقه ) ؟
Can you coil up the hose after watering the flowers.
coil ( فیزیک )
واژه مصوب: پیچه 1
تعریف: چند دور سیم پیچیده‏شده که برای ایجاد خاصیت القایی در مدارهای الکتریکی به کار رود
Mosquito coil که بعضی ها فقط همون coil صداش میزنن یه حشره کشه که با آتیش روشنش میکنن میذارن یه گوشه خونه.

پیچ وا پیچ شدن

بپرس