coined


قانون ـ فقه : مسکوک

پیشنهاد کاربران

ابداع کردن،
مطرح کردن
وضع کردن
جعل
coined ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: برساخته
تعریف: واژه‏ای که با استفاده از فرایند برساختن به وجود آمده و وارد یک زبان شده است
Produce
وضع کرد
someone - coined
مخصوص به خود شخص
مثال: Obama - coined term
اصطلاح مخصوصِ اوباما
باب کردن
ساختن
Create
ابداع کردن
ایجاد کردن

بپرس