coldhearted


بی عاطفه، سرد، بی مهر، بی احساس، خون سرد، بی عاطفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cold-heartedly (adv.), cold-heartedness (n.)
• : تعریف: without kindness or sympathy.
متضاد: compassionate, warm-hearted
مشابه: heartless, pitiless, unkind

جمله های نمونه

1. I had no idea you could be so cold-hearted.
[ترجمه بی تی اس] فکرشو نمیکردم تو میتونی انقد بی احساس باشی .
|
[ترجمه گوگل]نمیدونستم میتونی اینقدر خونسرد باشی
[ترجمه ترگمان]من اصلا نمی دونستم که تو می تونی خیلی بی عاطفه باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I carried with me for years a vague impression that he was a cold-hearted man.
[ترجمه گوگل]سالها تصور مبهمی را با خود حمل می کردم که او مردی خونسرد است
[ترجمه ترگمان]من سال ها با خودم فکر کردم که او مرد سنگدلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He couldn't be all that ruthless and cold-hearted if he respected his elders, she mused, her spirits lifting.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که اگر به بزرگترهایش احترام می گذاشت نمی توانست آنقدر بی رحم و خونسرد باشد
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که اگر او به بزرگ ترها احترام بگذارد، او نمی توانست آن همه سنگدل و سنگدل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Christopher Lambert stars as cold-hearted chess grandmaster Peter Sanderson who becomes a serial-killer suspect.
[ترجمه گوگل]کریستوفر لمبرت در نقش استاد بزرگ شطرنج، پیتر ساندرسون، بازی می کند که مظنون به قاتل سریالی می شود
[ترجمه ترگمان]کریستوفر Lambert، استاد بزرگ شطرنج، پیتر Sanderson است که به یک مظنون زنجیره ای تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Does it mean that she is cold-hearted?
[ترجمه گوگل]یعنی خونسرد است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این به این معنی است که او آدم سنگدلی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Extravagance and vanity had made him coldhearted and selfish.
[ترجمه گوگل]زیاده خواهی و بطالت او را خونسرد و خودخواه ساخته بود
[ترجمه ترگمان]غرور و خودبینی او را خودخواه و خودخواه جلوه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That was a practical, if coldhearted, calculus in a city like New Orleans.
[ترجمه گوگل]در شهری مانند نیواورلئان، این یک محاسبات عملی و البته سرد بود
[ترجمه ترگمان]اگر در شهری مثل اورلئان حساب دیفرانسیل و انتگرال گیر می کرد، این عملی عملی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Remember, some pretty girls are coldhearted when it comes to boys.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید، برخی از دختران زیبا در مورد پسرها خونسرد هستند
[ترجمه ترگمان]یادتون باشه، بعضی از دخترای خوشگل وقتی که به پسرا میان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In a coldhearted world, people always forget to smile or how to make them smile.
[ترجمه گوگل]در دنیایی با دل سرد، مردم همیشه لبخند زدن یا نحوه لبخند زدن را فراموش می کنند
[ترجمه ترگمان]در دنیای coldhearted، مردم همیشه فراموش می کنند که لبخند بزنند یا چگونه لبخند بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Since the family image and structure are tortured by the Party, the personal friendship between colleagues is coldhearted as well.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که وجهه و ساختار خانواده توسط حزب شکنجه می شود، دوستی شخصی بین همکاران نیز سردرگم است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که تصویر خانواده و ساختار توسط حزب مورد شکنجه قرار می گیرد، دوستی شخصی بین همکاران نیز صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What is it about Jesus that would draw a coldhearted crowd out of their warm beds in the middle of the night?
[ترجمه گوگل]چه چیزی در مورد عیسی وجود دارد که در نیمه های شب جمعیتی خونسرد را از رختخواب های گرم خود بیرون می کشد؟
[ترجمه ترگمان]این چه ربطی به مسیح دارد که در نیمه های شب جمعیت زیادی را از بس تر گرم خود بیرون می کشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He turned to face her for his parting shot. "You're one coldhearted woman, you know that?".
[ترجمه گوگل]برای شات فراقش به سمت او برگشت "تو یه زن خونسردی هستی، میدونی؟"
[ترجمه ترگمان]او برگشت تا برای خداحافظی با او رو به رو شود و گفت: \"تو یک زن coldhearted هستی، می دانی؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. “I did this to stop the peace process, ” he explained at a court hearing. “We need to be coldhearted. ”
[ترجمه گوگل]او در جلسه دادگاه توضیح داد: «من این کار را برای توقف روند صلح انجام دادم «ما باید خونسرد باشیم ”
[ترجمه ترگمان]او در یک جلسه دادگاه در دادگاه توضیح داد: \" من این کار را کردم تا روند صلح را متوقف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• hard, unfeeling, not emotional; lacking in sympathy

پیشنهاد کاربران

سنگدل
بی احساس، بی عاطفه
سنگدل، بیرحم، بی اعتنا، بی تفاوت

بپرس