collapse

/kəˈlæps//kəˈlæps/

معنی: سقوط، فروریختگی، فروکش، اوار، غش کردن، سقوط کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن، فرو ریختن
معانی دیگر: درهم پاشیدن، فرو پاشیدن، تنبیدن، رمبیدن، رمباندن، در هم شکسته شدن، از حال رفتن، فرو افتادن، (از نظر ارزش یا نیرو) افت کردن، (به طور شدید و ناگهانی) پایین رفتن، نقش برزمین شدن، جمع شدن، تا شدن یا کردن، فروریزی، ریزش، غش و ضعف، تلاشی، اضمحلال، متلاشی شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: collapses, collapsing, collapsed
(1) تعریف: to fall down; give way; cave in.
مترادف: break, buckle, cave in, crumple, founder, give, sink, tumble
متضاد: endure
مشابه: break down, crack, crumble, explode, give way, slump, succumb, weaken

- The bridge collapsed because of high winds and faulty design.
[ترجمه صبا] این پل به دلیل باد شدید و طراحی نادرست سقوط کرد
|
[ترجمه SE NW] پل به دلیل بادهای شدید و طراحی اشتباه فروریخت.
|
[ترجمه Fadaei] پل به دلیل بادی شدید و طراحیِ غلط و نادرست فرو ریخت
|
[ترجمه گوگل] پل به دلیل باد شدید و طراحی معیوب فروریخت
[ترجمه ترگمان] این پل به دلیل باده ای شدید و طراحی معیوب از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to stop functioning or end suddenly; fail.
مترادف: break down, die, fail, founder
مشابه: abort, bite the dust, break, fall off, falter, flop, fold, frazzle, go to pot, miscarry, peter out, stall

- After the recent bombings, the peace talks collapsed.
[ترجمه گوگل] پس از بمباران های اخیر، مذاکرات صلح شکست خورد
[ترجمه ترگمان] پس از بمب گذاری های اخیر، مذاکرات صلح فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be constructed so as to become more compact by folding, as chairs or tables.
مترادف: fold

- These chairs collapse, so they're easy to take in the car.
[ترجمه ایمانی] این صندلی ها جمع می شوند، بنابر این آسان در ماشین گذاشته میشوند.
|
[ترجمه اردشیر پاکزاد] این صندلی ها تا می شوند ُُ بنابراین به راحتی داخل ماشین قرا می گیرند.
|
[ترجمه گوگل] این صندلی ها فرو می ریزند، بنابراین به راحتی در ماشین سوار می شوند
[ترجمه ترگمان] این صندلی ها واژگون می شوند تا راحت تر بتوانند سوار اتومبیل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to become suddenly incapacitated or unconscious because of disease or exhaustion.
مشابه: break down, crack, drop, faint, fold, keel over, sicken, succumb, swoon, weaken

- She collapsed from a heart attack.
[ترجمه ایمانی] او با یک حمله قلبی از حال رفت.
|
[ترجمه اعظم ر] بدنبال حمله قلبی نقش بر زمین شد.
|
[ترجمه Shey] با یک حمله قلبی از حال رفت ( ( و بیهوش شد و نقش بر زمین شد ) )
|
[ترجمه گوگل] او از یک حمله قلبی سقوط کرد
[ترجمه ترگمان] او از یک حمله قلبی سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to collapse.
مترادف: fold
مشابه: topple, tumble

- The movers collapsed all the folding chairs.
[ترجمه گوگل] حرکت کنندگان تمام صندلی های تاشو را فرو ریختند
[ترجمه ترگمان] اسباب کشی باعث سقوط همه صندلی های تاشو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden falling down or inward.
مترادف: cave-in, crash
مشابه: break, buckling, catastrophe, failure, fall, plump, ruin, slump

- There was a report of a collapse in the mine.
[ترجمه Pinar] یک گزارش از ریزش در معدن بود
|
[ترجمه رضا] یک گزارش از فرو ریختن معدن بود
|
[ترجمه گوگل] گزارشی مبنی بر ریزش معدن گزارش شده است
[ترجمه ترگمان] یه گزارش از غش کردن تو معدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sudden breakdown, as from stress or disease.
مترادف: breakdown
مشابه: attack, crack-up, decline, exhaustion, nervous breakdown, relapse, seizure, stroke, tailspin

- After his collapse, his doctor put him in the hospital for tests.
[ترجمه غزاله] پس از غش کردن او، دکتر او را برای آزمایش در بیمارستان قرار داد
|
[ترجمه Pinar] بعد از , از حال رفتن او دکترش او را برای انجام آزمایشات در بیمارستان قرار داد
|
[ترجمه گوگل] پس از سقوط، پزشک او را برای آزمایش در بیمارستان بستری کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از سقوط، دکترش او را به بیمارستان فرستاد تا آزمایش هایی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. lung collapse
فروافت ریه

2. the collapse of the soviet union had dangerous political echoes
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بازتاب های سیاسی خطرناکی داشت.

3. the collapse of the stock market
سقوط بازار سهام

4. the collapse of the two countries' alliance
درهم پاشی اتحاد آن دو کشور

5. i seem to collapse around
اصلا نا ندارم.

6. the ceiling can collapse any time
سقف ممکن است هر لحظه فروریزد.

7. the seats in the cinema collapse automatically
صندلی های سینما خود به خود تا می شوند.

8. this is a structure which, of course, will collapse
این بنائیست که البته خلل خواهد یافت

9. After the disastrous collapse accident the bodies were too badly mangled to be recognized.
[ترجمه گوگل]پس از حادثه سقوط فاجعه آمیز، اجساد به حدی شکسته شده بودند که قابل شناسایی نبودند
[ترجمه ترگمان]بعد از سانحه سقوط فاجعه بار اجساد، اجساد به شدت خرد و خمیر شده بودند تا به رسمیت شناخته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wall Street's collapse raised spectres of the 1987 stock market crash.
[ترجمه گوگل]سقوط وال استریت شبح سقوط بازار سهام در سال 1987 را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]فروپاشی وال استریت spectres از سقوط بازار سهام ۱۹۸۷ را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their economy is teetering on the brink of collapse.
[ترجمه گوگل]اقتصاد آنها در آستانه فروپاشی است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد آن ها در آستانه فروپاشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government predicates that the market collapse was caused by Asian financial crisis.
[ترجمه گوگل]دولت پیش بینی می کند که سقوط بازار ناشی از بحران مالی آسیا است
[ترجمه ترگمان]دولت گزاره های دولت مبنی بر سقوط بازار توسط بحران مالی آسیا را مورد تایید قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ancient abbey was in imminent danger of collapse.
[ترجمه گوگل]صومعه باستانی در خطر سقوط قریب الوقوع بود
[ترجمه ترگمان]صومعه قدیمی در خطر فروپاشی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The collapse of Communism changed East-West relations for ever.
[ترجمه گوگل]فروپاشی کمونیسم روابط شرق و غرب را برای همیشه تغییر داد
[ترجمه ترگمان]فروپاشی کمونیسم روابط شرق - غرب را برای همیشه تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The company is on the edge of collapse.
[ترجمه میلاد عظیمی] این شرکت در استانه سقوط است
|
[ترجمه گوگل]این شرکت در آستانه سقوط است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در آستانه فروپاشی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The bridge is liable to collapse at any moment.
[ترجمه گوگل]پل هر لحظه ممکن است فرو بریزد
[ترجمه ترگمان]این پل در هر لحظه متلاشی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The president said he was fine after his collapse yesterday.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور گفت که پس از سقوط دیروز حالش خوب است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور گفت که او دیروز بعد از سقوط او حالش خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The system is in imminent danger of collapse.
[ترجمه گوگل]این سیستم در خطر فروپاشی قریب الوقوع است
[ترجمه ترگمان]این سیستم در خطر نابودی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سقوط (اسم)
drop, decline, downfall, fall, crash, collapse, chute, falling, crackup, prolapse, plumper, tailspin

فروریختگی (اسم)
collapse, falling

فروکش (اسم)
lysis, ebb, subsidence, fall, collapse, letup, falling, deflation

اوار (اسم)
detrition, debris, collapse, shakedown

غش کردن (فعل)
faint, swoon, collapse, syncopate, fall into a fit

سقوط کردن (فعل)
drop, decline, fall, fall down, slump, crash, collapse

دچار سقوط و اضمحلال شدن (فعل)
collapse

فرو ریختن (فعل)
founder, cave, disintegrate, crumble, collapse, pour down, fall in, fall to pieces, tumble down

تخصصی

[شیمی] فرو ریختن، درهم پاشیدن، فرو پاشیدن، تنبیدن، رمبیدن، رمباندن، رمبش
[عمران و معماری] فروریختگی - فروریختن - انهدام - ریزش
[مهندسی گاز] فروریختن، متلاشی شدن
[زمین شناسی] رمبش ،فروریختگی ،فروپاشی ،فروریختن
[ریاضیات] متلاشی شدن، فروریختن
[معدن] فرو ریختن (معادن زیرزمینی)
[پلیمر] فروپاشی

انگلیسی به انگلیسی

• breakdown, crash; falling in; compression, hiding of subdirectories or libraries which are secondary to the heading of the current library (computers)
fall in, suddenly fall apart; fail; suddenly lose consciousness; cause to collapse
if something collapses, it suddenly falls down or falls inwards. if a person collapses, they suddenly fall down because they are ill or tired.
if a system or institution collapses, it fails completely and suddenly. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...a company on the verge of collapse.

پیشنهاد کاربران

در بازار سهام اُفت
سقوط، فروپاشی
متلاشی شدن، پاچیدن، جمع شدن ( مچالگی ) ، خراب شدن
در رابطه با حیوانات معنی انقراض هم میتونه داشته باشه
نا امید شدن هم میتونه باشه
نقش بر زمین شدن تا شدن. . . He collapsed in the street and died. او در خیابان نقش برزمین شد و به ملکوت اعلی پیوست.
در سیاست : فروپاشی . . . مثلا جامعه، علم پزشکی : روی هم افتادن ، در مهندسی : خرابی و تخریب
collapse در پزشکی به چند معنی استفاده می شود:
1 - غش کردن یا سنکوپ ( Syncope or passing out or Faint )
2 - کُلاپس مهره ( Vertebral collapse ) به معنی خرد شدن مهره در ستون فقرات
3 - آتلکتازی یا فرو خوابیدگی ( روی هم خوابیدن ) ریه ها ( Atelectasis or collapsed lung )
...
[مشاهده متن کامل]

4 - فرو خوابیدگی ( روی هم خوابیدن ) رگها ( cardiovascular collapse )

خراب شدن
در مکانیک کوانتومی به معنی رُمبش یا فروریزش تابع موج است.
برگرفته از ویکی پدیا
تخریب ( در مهندسی عمران )
فشرده شدن
تا شدن
متراکم شدن
ترکیب شدن
درهم آمیختن
ادغام شدن
مچاله شدن، برای مثال قوطی فلزی نوشابه
collapse
از هم گسیختن
تنزل یافتن
پایین آمدن ارزش چیزی
collapse ( پزشکی )
واژه مصوب: فروخوابیدگی
تعریف: فروافتادن یا روی هم خوابیدن دیواره‏های رگ و ریه
ب معنی تنگ شدن کانال گوش و اینا هم هست تو رفرنسها
ناگهان فروکش کردن , کاهش یافتن
Collapsing mind
معنیش چی میشه
سقوط, فروپاشی, فروریختگی
بستن، کنار شدن، جمع کردن چیزی
وقتی یک پنجره بازشده در ویندوز رو میبندین میگن collapse کردین.

افتادن ، سقوط کردن.
غش کردن هم میشه.
Desline , Drop , Falling , Falling down.
Breakdown
To fall in
Feel suddenly
Fold together
بی هوش شدن
افتادن
He collapsed with a heart attack while he was dancing.
Collapse - - > فروافت ( فیزیک )
افتادن ناگهانی
برای:
سازه ها - - > یکباره فروریختن
شخص - - > یهو افتادن از ضعف یا بیماری
سازمانها - - > شکست خوردن
قیمت - - > سقوط
یکدفعه از کار افتادن
فروپاشی
مچاله شدن ، از درون بهم ریختن
An empty tin can will collapse if the air inside it is removed
یک قوطی خالی ممکنه مچاله بشه اگ هوای داخلش از بین بره.
[آمار] تباهیده شدن
to fall down suddenly
از هم پاشیدن
ولو شدن، از حال رفتن، غش کردن
فروپاشی و سقوط در اقتصاد: مثلا در economic collapse میگیم فروپاشی یا سقوط اقتصادی
رمبش
غش کردن، افتادن
از بین رفتن
1. فرو ریختن
2. غش کردن، نقش بر زمین شدن
3. در مورد شش ها و رگهای خونی، یعنی از بین رفتن ( توانایی نگهداری خون یا هوا را دیگر نداشتن )

*البته اینها معانی " فعلی" بودند و می تواند اسم هم باشد
روی هم خوابیدن، مثلاً کلاپس ریه، کلاپس عروق
سقوط کردن ( فروپاشی - ازبین رفتن )
از حال رفتن و غش کردن
جمع کردن یا شدن - تا شدن یا کردن
آوار
Verb
( Of a person )
Fall down because of illness tiredness . . .
غش کردن یا همون غش و ضعف کردن. . .
به معنی "جمع شدن" نیز هست. مخصوصا در نرم افزارهای کامپیوتر
جمع و جور شدن، ولو شدن، ویران شدن
متلاشی شدن
درب و داغان شدن
ویران شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس