collide

/kəˈlaɪd//kəˈlaɪd/

معنی: تصادم کردن، بهم خوردن
معانی دیگر: به هم خوردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن، (از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: collides, colliding, collided
(1) تعریف: to strike or bump into one another forcefully.
مترادف: bump, crash, hit, smash
مشابه: bang, clash, impinge, jostle, shock

- The cars collided in the icy parking lot.
[ترجمه علی جادری] ماشین ها در محوطه یخزده پارکینگ برخورد کردند .
|
[ترجمه کیوان ملکی] ماشین ها در محوطه یخ زده ی پارکینگ به هم برخورد کردند
|
[ترجمه گوگل] ماشین ها در پارکینگ یخ زده با هم برخورد کردند
[ترجمه ترگمان] اتومبیل ها در پارکینگ به هم برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- One of the speed skaters collided with one of the figure skaters.
[ترجمه علی جادری] یکی از اسکیت بازان سرعتی با یکی از اسکیت بازان نمایشی ( پاتیناژ ) برخورد کرد .
|
[ترجمه گوگل] یکی از اسکیت بازان سرعت با یکی از اسکیت بازان برخورد کرد
[ترجمه ترگمان] اسکیت بازان با سرعت به یکی از اسکیت بازان برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to come into conflict or disagree.
مترادف: clash, conflict, differ, disagree
مشابه: battle, engage, fight, quarrel, struggle

- They collided over the issue of taxes.
[ترجمه هادی] آنها به مشکل مالیاتی برخوردند.
|
[ترجمه علی جادری] آنها در مورد مسأله مالیات دچار اختلاف شدند .
|
[ترجمه گوگل] بر سر موضوع مالیات با هم برخورد کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها به مساله مالیات برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. When the two autos collided, the people in the fragile smaller car perished.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو خودرو با هم برخورد کردند، افرادی که در ماشین کوچکتر شکننده بودند جان باختند
[ترجمه ترگمان]وقتی دو اتومبیل به تصادف برخورد کردند، افراد داخل ماشین کوچک آسیب پذیر از بین رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Committees are exploring ways of keeping cars from colliding.
[ترجمه گوگل]کمیته ها در حال بررسی راه هایی برای جلوگیری از برخورد خودروها هستند
[ترجمه ترگمان]کمیته ها در حال بررسی راه هایی برای نگه داشتن ماشین ها از برخورد خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In my estimate the two bicycles collided at five o'clock.
[ترجمه گوگل]طبق برآورد من دو دوچرخه در ساعت پنج با هم برخورد کردند
[ترجمه ترگمان]در برآورد من دو دوچرخه به ساعت پنج برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I thought the boats were going to collide, but one sheered off/away at the last second.
[ترجمه فردین محمد] فکر می کردم قایق ها قرار است با هم برخورد کنند، اما یکی از آنها در آخرین ثانیه دور شد
|
[ترجمه گوگل]فکر می‌کردم قایق‌ها قرار است با هم برخورد کنند، اما یکی از آنها در آخرین ثانیه دور شد
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که قایق ها با هم برخورد می کنن، اما در لحظه آخر یه راه فرار پیدا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The interests of the two countries collide.
[ترجمه محمد نادمی] علایق این دو کشور با هم تضاد دارند
|
[ترجمه گوگل]منافع دو کشور به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]علایق این دو کشور با هم برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What happens when the two interests collide will make a fascinating spectacle.
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی می افتد که این دو منافع با هم برخورد کنند، یک منظره جذاب را رقم خواهد زد
[ترجمه ترگمان]چه اتفاقی می افتد وقتی که این دو منافع به هم برخورد می کنند و باعث ایجاد یک نمایش شگفت انگیز خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was predicted that a comet would collide with one of the planets.
[ترجمه گوگل]پیش بینی می شد که یک دنباله دار با یکی از سیارات برخورد کند
[ترجمه ترگمان]پیش بینی شده بود که ستاره دنباله دار با یکی از سیارات برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They regularly collide over policy decisions.
[ترجمه گوگل]آنها مرتباً بر سر تصمیمات سیاسی با هم برخورد می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور مرتب با تصمیمات سیاسی برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What was happening, and why did the super-powers collide just here and just now?
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی می افتاد و چرا ابرقدرت ها همین الان و اینجا با هم برخورد کردند؟
[ترجمه ترگمان]چه اتفاقی می افتاد، و چرا قدرت های فوق - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Business realities will almost certainly collide with such sentiments.
[ترجمه پرستو واصلی] واقعیت های تجاری قطعا با چنین احساساتی تضاد خواهند داشت
|
[ترجمه گوگل]واقعیت های تجاری تقریباً به طور قطع با چنین احساساتی برخورد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]واقعیت های تجاری قطعا با چنین احساساتی برخورد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Where two continents collide neither experiences significant subduction but some crustal thickening occurs and a mountain belt is formed.
[ترجمه گوگل]در جایی که دو قاره با هم برخورد می کنند، فرورانش قابل توجهی را تجربه نمی کنند، اما مقداری ضخیم شدن پوسته رخ می دهد و کمربند کوهی تشکیل می شود
[ترجمه ترگمان]در جایی که دو قاره با هم برخورد می کنند، هیچ نقطه فرورانش حادث نمی شود اما some crustal رخ می دهد و کمربندی از کوه شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two taxis collide in Kilmarnock. 37 injured.
[ترجمه گوگل]برخورد دو تاکسی در کیلمارناک 37 مجروح
[ترجمه ترگمان]دو تاکسی در Kilmarnock به هم برخورد می کنند ۳۷ تن زخمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He and Carter were doomed to collide head-on.
[ترجمه گوگل]او و کارتر محکوم به برخورد رو در رو بودند
[ترجمه ترگمان]اون و \"کارتر\" محکوم به تصادف با هم بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This was suspected because when the particles collide they emit radio signals.
[ترجمه گوگل]این مشکوک بود زیرا وقتی ذرات با هم برخورد می کنند سیگنال های رادیویی ساطع می کنند
[ترجمه ترگمان]این به این دلیل بود که وقتی ذرات با هم برخورد می کنند آن ها سیگنال های رادیویی منتشر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They can collide head-on with what we believe to be right.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند رودررو با آنچه ما معتقدیم درست است برخورد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند با آنچه که به اعتقاد ما درست است برخورد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Blunt changed course just enough to collide with Peacock head-on.
[ترجمه گوگل]بلانت مسیر را به اندازه ای تغییر داد که با طاووس برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]بلانت به اندازه کافی تغییر کرده است که با سر طاووس به هم برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There are times when our daily orbits collide with those of other creatures.
[ترجمه گوگل]مواقعی وجود دارد که مدارهای روزانه ما با سایر موجودات برخورد می کند
[ترجمه ترگمان]وقت هایی هست که مدارهای روزمره ما با دیگر موجودات برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The most likely fate is to collide with one of the terrestrial planets.
[ترجمه گوگل]محتمل ترین سرنوشت، برخورد با یکی از سیارات زمینی است
[ترجمه ترگمان]محتمل ترین سرنوشت، برخورد با یکی از سیاره های خاکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادم کردن (فعل)
bop, collide, crash

بهم خوردن (فعل)
foul, knock, collide, disorient

انگلیسی به انگلیسی

• crash, bang into each other, meet head on
if people or vehicles collide, they bump into each other.

پیشنهاد کاربران

معمولا بعدش از حرف اضافه ی with استفاده می شه.
مثال در جمله:
The two cars collided with each other
crash, clash, come into collision, meet head - on
- conflict, clash
برخورد کردن، تصادف کردن
تصادم کردن، بهم خوردن، قانون فقه: تصادف کردن، علوم نظامی: برخورد کردن
تصادف کردن، تصادم کردن
collide ( v ) ( kəˈlaɪd ) =if two people, vehicles, etc. collide, they crash into each other, e. g. The car and the van collided head. collision ( n ) ( kəˈlɪʒn ) e. g. a collision between two trains.
collide
تصادف کردن
تصادف شاخ به شاخ کردن
Car collisionتصادف خودرویی شاخ به شاخ
ادغام شدن
✅ ( از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره ) با هم تضاد داشتن
"run into"
phrasal verb of run
collide with⭐ someone or something⭐
"he ran into a lamp post"
مترادف crash in به معنای برخورد کردن
تلاقی داشتن دو چیز باهم
توافق نکردن با کسی
Collide with someone over something
اختلاف نظرداشتن دوشخص باهم
My partner and i often collide over political differences
برخورد به یکدیگر
در سومین مثال estimate رو �برآورد �اگر معنی میکردین قشنگ تر بود
از هم پاشیدن
Come together with force
بالاجبار با هم بودن
تصادف کردن باهم
تصادف بد

کوبیده شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس