come into


1- داخل شدن، ملحق شدن، شریک شدن 2- به ارث بردن، وارث شدن

جمله های نمونه

1. May you come into a good fortune!
[ترجمه Setayesh] ممکنه پول خوبی بهت برسه/ ارث ببری
|
[ترجمه گوگل]انشالله به اقبال خوبی برسی
[ترجمه ترگمان]ممکن است شما ثروت خوبی به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He wants to come into the business on his own terms.
[ترجمه گوگل]او می خواهد با شرایط خودش وارد این تجارت شود
[ترجمه ترگمان]اون میخواد با شرایط خودش تجارت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Craft of all kinds come into this port.
[ترجمه گوگل]انواع صنایع دستی وارد این بندر می شوند
[ترجمه ترگمان]Craft از انواع گوناگون به این بندر می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She will never come into the bookstall again.
[ترجمه گوگل]او دیگر هرگز وارد غرفه کتاب نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]دیگر هرگز به کتاب فروشی نخواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Come into the kitchen while I brew up.
[ترجمه گوگل]بیا تو آشپزخونه تا من دم میکشم
[ترجمه ترگمان] وقتی که دارم آبجو می خورم، بیا تو آشپزخونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Long skirts have come into fashion again.
[ترجمه گوگل]دامن های بلند دوباره مد شده اند
[ترجمه ترگمان]دامن بلند دوباره به مد افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mother has come into her own since the children left home, and she is making a new life for herself.
[ترجمه گوگل]مادر از زمانی که بچه ها خانه را ترک کرده اند به خود آمده و زندگی جدیدی برای خود می سازد
[ترجمه ترگمان]مادر از زمان رفتن بچه ها به خانه خودش آمده است، و برای خودش زندگی تازه ای درست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Would you come into the bar and have a drink with me?
[ترجمه گوگل]آیا می‌خواهی به بار بیایی و با من نوشیدنی بنوشی؟
[ترجمه ترگمان]میشه بیای تو بار و با من مشروب بخوری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My father has just come into a fortune in diamonds.
[ترجمه گوگل]پدر من به تازگی در الماس به ثروت رسیده است
[ترجمه ترگمان]پدرم به تازگی به ثروت رسیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She married for money - love didn't come into it.
[ترجمه گوگل]او برای پول ازدواج کرد - عشق به آن وارد نشد
[ترجمه ترگمان]او با پول ازدواج کرد - عشق به آن وارد نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The spring flowers have come into bloom.
[ترجمه گوگل]گل های بهاری شکوفا شده اند
[ترجمه ترگمان]گله ای بهار شکوفه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your glasses would completely steam up when you come into the warm room in winter.
[ترجمه گوگل]وقتی در زمستان وارد اتاق گرم می شوید، عینک شما کاملا بخار می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی تو زمستون به اتاق گرم اومدی عینکش به کلی بخار می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You realize that by rights you should not come into this room, don't you? This is only for people who work here.
[ترجمه گوگل]شما متوجه می شوید که با حقوق نباید وارد این اتاق شوید، اینطور نیست؟ این فقط برای افرادی است که اینجا کار می کنند
[ترجمه ترگمان]تو می فهمی که از حق قانونی نباید به این اتاق بیایی، این طور نیست؟ این فقط برای کسانی است که اینجا کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new world order was expected to come into existence after the collapse of Communism in eastern Europe and the end of the Cold War.
[ترجمه گوگل]انتظار می رفت که نظم نوین جهانی پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی و پایان جنگ سرد به وجود بیاید
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که نظم نوین جهانی پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی و پایان جنگ سرد به وجود آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A flood of cheap imports has come into the country.
[ترجمه گوگل]سیل واردات ارزان به کشور آمده است
[ترجمه ترگمان]سیلی از کالاهای وارداتی ارزان به کشور وارد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• inherit, receive, gain possession of -; enter into -, go into -

پیشنهاد کاربران

پای چیزی به میان آمدن
خطور کردن فکر به ذهن
داخل شدن
وارد شدن
فرو شدن توی. . .
به مرحله اجرا رسیدن
شروع به کار کردن
نقش موثرداشتن در. . موثرواقع شدن، به وجودآمدن
داخل شدن، ملحق شدن، شریک شدن، به ارث بردن
come into thermal equilibrium
به تعادل گرمایی تبدیل شود/وارد شود/برسد
نقش ( موثر ) داشتن در چیزی یا کاری
نقش داشتن در
گاهی مترادف با enter into به معنی {وارد شدن از راهِ. . . } و { داخل شدن از طریقِ . . . } است:
مثال:
As He Came Into The Window
وقتی اون مرد ازطریق پنجره داخل خانه شد
So They Came Into The Outway
...
[مشاهده متن کامل]

بنابراین اونا به طرف راه خروج رفتن
پس اونا از طریق خروجی بیرون رفتن
پس اونا داخل خروجی شدن
و گاهی هم صرفا {وارد شدن . . . } و { داخل شدن . . . } است:
He Came Into Her Apartment
اون ( مرد ) به داخل آپارتمان آن زن وارد شد
وارد خونه ی اون زن شده بود

coming into existence
به وجود آمدن
چیزی را به ارث بردن
He is buying a car, I think he has come into a lot of money
اون داره ماشین میخره فکر کنم یه عالمه پول به ارث برده
ارث بردن - از مرگ کسی به پول رسیدن
. . . A contract comes into existence when
قرارداد وقتی به منصه ی ظهور می رسد که. . .
come into ( blossom / flower / leaf ) - شکوفه دادن / گل دادن /برگ دادن
come into contact - ملاقات کردن
come into focus - مشخص شدن
come into a fortune - ثروتمند شدن
come into money - به پول رسیدن
...
[مشاهده متن کامل]

come into operation - به کار افتادن
come into power - به قدرت رسیدن
come into the world - متولد شدن / بدنیا آمدن

come into داخل شدن، ملحق شدن، شریک شدن 2 - به ارث بردن، وارث شدن
come into being به وجود آمدن
come into action موثر واقع شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس