come upon


معنی: سرامدن
معانی دیگر: 1- حمله کردن به، یورش بردن 2- (اتفاقا) برخورد کردن با

جمله های نمونه

1. Amid all the dust and the commerce we come upon a guy stationed at a cardboard carton desk.
[ترجمه گوگل]در میان همه گرد و غبار و تجارت، به مردی برخوردیم که در یک میز کارتن مقوایی مستقر بود
[ترجمه ترگمان]در میان همه این گرد و غبار و تجارت، مردی را که پشت میز کارتن قرار داشت، پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It could be that following this flow you come upon a more suitable career than you had expected.
[ترجمه گوگل]ممکن است به دنبال این جریان شغلی مناسب‌تر از آنچه که انتظار داشتید به دست آورید
[ترجمه ترگمان]این می تواند این باشد که بعد از این جریان شغلی بسیار مناسب تر از آنچه تصورش را داشتید به دست می آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Especially if you come upon one at night, all lit up, eating away under banks of lights miles from anywhere.
[ترجمه گوگل]به خصوص اگر در شب به یکی از آنها برخورد کنید که همه چیز روشن است و مایل ها دورتر از هر کجا زیر سواحل نور می خورید
[ترجمه ترگمان]به خصوص اگر در شب یکی از این چیزها را روشن کنی، همه چیز روشن می شود و زیر نور چراغ های خیابان که مایل ها دورتر از هر جایی است غذا می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had simply come upon them after they drew in one breath and before they took another.
[ترجمه گوگل]من به سادگی بعد از کشیدن یک نفس و قبل از اینکه نفس دیگری بکشند به سراغ آنها آمده بودم
[ترجمه ترگمان]من به سادگی به آن ها نزدیک شده بودم، بعد از اینکه یک نفس تازه کشیدند و پیش از آن که به هم برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Indeed, not for many years yet do we come upon any positive evidence of revival.
[ترجمه گوگل]در واقع، هنوز سال‌های زیادی نیست که ما به شواهد مثبتی از احیای دوباره دست پیدا نکرده‌ایم
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، هنوز چند سال است که ما شاهد هیچ گونه شاهد مثبتی از احیا نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Beauty and poverty make Mary come upon the town.
[ترجمه گوگل]زیبایی و فقر باعث می شود که مریم وارد شهر شود
[ترجمه ترگمان]زیبایی و فقر سبب می شود مری به شهر بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The age of myth and miracle had come upon the world again.
[ترجمه گوگل]عصر اسطوره و معجزه دوباره بر جهان آمده بود
[ترجمه ترگمان]عصر افسانه و معجزه دوباره به دنیا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They decided to come upon the enemy stronghold by night.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتند شبانه به سنگر دشمن بیایند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند شب به دژ دشمن حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I've come upon this word several times.
[ترجمه گوگل]من چندین بار با این کلمه برخورد کردم
[ترجمه ترگمان]چندین بار این کلمه را به زبان آورده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I may come upon something that'll throw some extra light on this.
[ترجمه اکسوال] ممکن است یک چیزی ناگهان به ذهنم خطور کند که بتوانم این موضوع را مشخص کنم
|
[ترجمه گوگل]ممکن است به چیزی برسم که این موضوع را روشن کند
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه چیزی رو روشن کنم که یه مقدار نور اضافی روی این قضیه بذاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Among the ranges of snowy peaks you suddenly come upon a marvellous, vast pastureland.
[ترجمه گوگل]در میان رشته‌های قله‌های برفی، ناگهان به مرتع وسیع و شگفت‌انگیزی برخورد می‌کنید
[ترجمه ترگمان]میان قله های پوشیده از برف، ناگهان روی یک دشت های وسیع و عظیم پدیدار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Eventually you come upon a doorway with a white air-lock portal, which opens onto another corridor that splits off in two directions.
[ترجمه گوگل]در نهایت به درگاهی با یک درگاه قفل هوای سفید می رسید که به راهروی دیگری باز می شود که در دو جهت از هم جدا می شود
[ترجمه ترگمان]سرانجام به دری با یک دروازه سفید که در دو طرف باز می شود، وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All these curses will come upon you.
[ترجمه گوگل]همه این نفرین ها بر سر شما خواهد آمد
[ترجمه ترگمان] همه این نفرین روی تو خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I tell you the truth, all this will come upon this generation.
[ترجمه گوگل]من به شما راست می گویم که همه اینها بر سر این نسل خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]من حقیقت را به شما می گویم، همه این ها به این نسل خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرامدن (فعل)
pass, expire, surprise, come to an end, come upon

انگلیسی به انگلیسی

• find, discover; happen upon, bump into, find by chance

پیشنهاد کاربران

come upon the town
1. ( در انگلستان، قدیمی ) روسپی شدن
2. ( در آمریکا ) اعانه دریافت کردن، از بودجه عمومی هزینه های زندگی را دریافت کردن، حمایت مالی شدن
3. ( آمریکا ) حضور یافتن در جامعه شهری، شهری شدن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال برای معنی 1 از فصل 50 کتاب غرور و تعصب اثر جین آستن:
To be sure, it would have been more for the advantage of conversation had Miss Lydia Bennet come upon the town; or … been secluded from the world, in some distant farmhouse.
مطمئناً اگر خانم لیدیا بنت به روسپیگری روی آورده بود یا … در خانه ای دوردست از دنیا منزوی شده بود، مزیت گفتگو بیشتر بود.

something come upon somebody
عارض گشتن، در بر گرفتن، نازل شدن، دامنگیر کسی شدن، بر کسی آمدن . . .
چشم کسی به چیزی یا کسی افتادن
به طور اتفاقی با چیزی یا کسی مواجه شدن
به طور اتفاقی به چیزی یا کسی برخوردن
به طور اتفاقی کسی یا چیزی را دیدن
کام اوپن= تصادفی برخورد کردن
با چیزی مواجه شدن
بطور ناگهانی چیزی را احساس کردن
به صورت تصادفی چیزی را پیدا کردن
روبرو شدن

بپرس