comeuppance

/ˌkəˈməpəns//ˌkəˈməpəns/

معنی: مزد عمل بد، پاداش، توبیخ بیجا
معانی دیگر: (عامیانه) تنبیه، پاداش عمل بد، سزا، جزا، مکافات، توبی  بیجا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a reprimand or other unpleasant penalty for one's previous bad behavior.

جمله های نمونه

1. to get one's comeuppance
به سزای عمل بد خود رسیدن

2. You'll get your comeuppance one day!
[ترجمه علی] تو یک روز سزای کارت رو می بینی!
|
[ترجمه گوگل]شما یک روز به موفقیت خود خواهید رسید!
[ترجمه ترگمان]یک روز به سزای اعمالش می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bad man always got his comeuppance, the hero got the girl.
[ترجمه گوگل]مرد بد همیشه ظاهرش را داشت، قهرمان دختر را
[ترجمه ترگمان]، اون آدم بدا همیشه سزای اعمالش رو گرفته قهرمان دختره رو گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bad guys did not suffer their comeuppance in Act V on the forty-first floor.
[ترجمه گوگل]آدم‌های بد در قانون پنجم در طبقه چهل و یکم از پسشان بر نمی‌آیند
[ترجمه ترگمان]افراد بد شانسی در قانون پنجم در طبقه چهل و یکم نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Several times, he looked close his comeuppance after allegations that he had had an affair with a former pupil.
[ترجمه گوگل]او چندین بار پس از ادعاهایی مبنی بر اینکه با یکی از دانش‌آموزان سابق رابطه داشته است، به نزدیکی خود نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]چندین بار به سزای اعمالش رسید و به سزای اعمالش رسید که با یک شاگرد قبلی رابطه داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tyrant President got his comeuppance when his country was invaded and conquered.
[ترجمه گوگل]زمانی که کشورش مورد تهاجم و تسخیر قرار گرفت، رئیس جمهور ظالم به قدرت رسید
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور ستمگر، زمانی که کشورش به کشور حمله کرد و مغلوب شد، comeuppance را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He got his comeuppance when the bully thrashed him.
[ترجمه گوگل]زمانی که قلدر او را کتک زد، او ظاهرش را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او سزای اعمالش را دید که او را کتک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This kind of "comeuppance" has no place in a loving relationship.
[ترجمه گوگل]این نوع "بازی" جایی در یک رابطه عاشقانه ندارد
[ترجمه ترگمان]این نوع \"comeuppance\" هیچ جایی در رابطه عاشقانه ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In general, the witch, the wolf, get their comeuppance.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، جادوگر، گرگ، ظاهر خود را دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، جادوگر، گرگ، سزای اعمالش را پیدا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One day I had my comeuppance. A letter arrived from the New York State Board of Law Examiners notifying me that I failed the Bar exam.
[ترجمه گوگل]یک روز آمدم نامه ای از هیئت بازرسان حقوق ایالت نیویورک رسید که به من اطلاع داد که در آزمون وکالت مردود شدم
[ترجمه ترگمان]یک روز I را داشتم نامه ای از the حقوقی نیویورک به من رسید که به من اطلاع می دادند که در امتحان بار شکست خورده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With the absence of mentors, comeuppance which was originally important chain from lust to emptiness became the expression of the male- centered conception.
[ترجمه گوگل]با غیاب مربیان، ظهور که در اصل زنجیره مهمی از شهوت به پوچی بود، به بیان مفهوم مرد محور تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]با نبود مربیان، comeuppance که در اصل زنجیره مهمی از شهوت به پوچی بود، تجلی مفهوم مرد - محوری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The central character is a bad man who shoots people and gets his comeuppance.
[ترجمه گوگل]شخصیت اصلی مرد بدی است که به مردم شلیک می‌کند و ظاهرش را به دست می‌آورد
[ترجمه ترگمان]شخصیت مرکزی مرد بدی است که به مردم تیراندازی می کند و comeuppance را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They think they're wooing the masses; instead they're sowing the seeds of their comeuppance.
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کنند که توده ها را جلب می کنند در عوض آنها در حال کاشت بذر موفقیت خود هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کنند که آن ها به جای آن که تخم comeuppance را کاشت، آن ها را در توده قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nobody could doubt that metalwork was going to get its comeuppance.
[ترجمه گوگل]هیچ‌کس نمی‌توانست شک کند که فلزکاری می‌تواند ظاهر خود را پیدا کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس شک نداشت که metalwork به سزای اعمالش برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزد عمل بد (اسم)
comeuppance

پاداش (اسم)
quittance, gratuity, testimonial, compensation, retaliation, retribution, meed, reward, remuneration, fee, comeuppance, guerdon

توبیخ بیجا (اسم)
comeuppance

انگلیسی به انگلیسی

• just deserts, punishment which was deserved
when someone gets their come-uppance, they are justly punished for something wrong that they have done.

پیشنهاد کاربران

باداَفرَه

به بادافرَهِ این گناهم مگیر
تو ای آفریننده ی ماه و تیر
( فردوسی )
مجازات
he got his comeuppance
به سزای اعمال خود رسیدن
مکافات عمل، به مکافات عمل بد و ظالمانه خود رسیدن، بدشانسی یا بدبیاری به خاطر عمل بد و ظالمانه
a person's bad luck that is considered to be a fair and deserved punishment for something bad that they have done.
She'll get her come - uppance.
سزای عمل بد

بپرس