commiserate

/kəˈmɪsəˌret//kəˈmɪzəreɪt/

معنی: دلسوزی کردن، ترحم کردن بر، تسلیت گفتن بر، اظهار تاسف کردن، تسلیت دادن
معانی دیگر: دل (به حال کسی) سوختن، همدردی کردن، در غم کسی شریک شدن، هم غصه شدن، ابراز تاسف کردن (با: with)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to condole or sympathize (usu. fol. by "with").
مترادف: condole, sympathize
مشابه: pity

- Many people came to the funeral to commiserate with the widow.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم برای همدردی با بیوه به مراسم تشییع جنازه آمدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم به مراسم تدفین برای دلسوزی از بیوه زن آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commiserates, commiserating, commiserated
مشتقات: commiserative (adj.), commiseration (n.)
• : تعریف: to express pity or sympathy for.
مترادف: pity
مشابه: comfort, feel for, solace

- He commiserated my loss.
[ترجمه گوگل] او از دست دادن من ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان] به ضرر من افسوس خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I commiserate with my friend after he got fired due to his frequent slips in the business.
[ترجمه گوگل]من با دوستم پس از اخراج او به دلیل لغزش های مکرر در تجارت، همدردی می کنم
[ترجمه ترگمان]من بعد از آن که به خاطر slips مکرر در تجارت اخراج شد دلم به حال دوستم می سوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I just wanted to commiserate with you.
[ترجمه گوگل]من فقط می خواستم با شما همدردی کنم
[ترجمه ترگمان] فقط می خواستم با تو دلسوزی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some one went to commiserate with Harbury and Harbury went to lacerate Riley for announcing an appointment he had no intention of accepting.
[ترجمه گوگل]یک نفر رفت تا با هاربوری همدردی کند و هاربوری به خاطر اعلام قرار ملاقاتی که او قصد قبولی نداشت به سراغ رایلی رفت
[ترجمه ترگمان]یک نفر به دلسوزی برای ترحم نسبت به رایلی و Harbury رفت تا به او اطلاع بدهد که قصد ملاقات را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Because you hardly have commiserate and flesh!
[ترجمه گوگل]چون به سختی رأفت و گوشت دارید!
[ترجمه ترگمان]! چون تو به سختی برام دلسوزی می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You'd better commiserate John on his recent misfortunes.
[ترجمه گوگل]بهتر است جان بابت بدبختی های اخیرش تسلیت بگویی
[ترجمه ترگمان]بهتر است بر این misfortunes اخیر جان دلسوزی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I commiserate with you on the loss of your mother.
[ترجمه گوگل]به خاطر از دست دادن مادرت با تو همدردی می کنم
[ترجمه ترگمان]من با تو در مورد از دست دادن مادرت دلسوزی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I hate the tribulation, I commiserate the sorrow brought by tribulation.
[ترجمه گوگل]من از مصیبت متنفرم، غم و اندوهی را که مصیبت به ارمغان می آورد تسلیم می شوم
[ترجمه ترگمان]من از این tribulation که از غم و اندوه ناشی از رنج و رنج است متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I commiserate with my friend after he failed his examination.
[ترجمه گوگل]من با دوستم بعد از اینکه امتحانش را رد کرد، ابراز همدردی می کنم
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه امتحان رو رد کرد به دوستم دلسوزی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The wounded fellow sufferers commiserate with each other.
[ترجمه گوگل]هموطنان مجروح با یکدیگر همدردی می کنند
[ترجمه ترگمان]The که مجروح شده بودند با هم دعوا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The programme was filmed in front of a live audience who had to clap, laugh and commiserate in all the appropriate places.
[ترجمه گوگل]این برنامه در مقابل تماشاچیان زنده فیلمبرداری شد که باید در همه جاهای مناسب دست بزنند، بخندند و دلسوزی کنند
[ترجمه ترگمان]این برنامه در جلوی جمعیتی زنده فیلمبرداری شده بود که مجبور بودند در همه جای مناسب دست بزنند، بخندند و commiserate کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When Duval was arrested in London, high society queued to commiserate with him in his cell.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دووال در لندن دستگیر شد، جامعه بالا برای همدردی با او در سلولش صف کشیدند
[ترجمه ترگمان]زمانی که در لندن دستگیر شد، جامعه بالا در صف commiserate با او در سلول خود قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلسوزی کردن (فعل)
rue, pity, commiserate

ترحم کردن بر (فعل)
commiserate

تسلیت گفتن بر (فعل)
commiserate

اظهار تاسف کردن (فعل)
commiserate, condole

تسلیت دادن (فعل)
console, commiserate, condole

انگلیسی به انگلیسی

• sympathize, empathize, feel sorrow for, pity
if you commiserate with someone when they have a small problem, you show pity or sympathy for them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ابراز یا احساس دلسوزی/همدردی کردن
Example: 👇
When Johnny leaves Julia, she commiserates her: “if he loves you, he’ll be back. ”
* Analysis of Holiday, a play by Philip Barry - Source: IvyPanda
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی جانی جولایا را ترک می کند، لیندا احساس دلسوزی و ابراز همدردی می کند و به او می گوید: �اگر دوستت داشته باشد، برمی گردد. �
* متن انتخابی: نقد و بررسی نمایشنامه ی �تعطیلات، � اثر فیلیپ بری است.

منابع• https://ivypanda.com/essays/social-recognition-in-holiday-play-by-philip-barry/
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : commiserate
✅️ اسم ( noun ) : commiseration
✅️ صفت ( adjective ) : commiserative
✅️ قید ( adverb ) : _
تسلی دادن

بپرس