commonality

/ˌkɑːməˈnæləti//ˌkɑːməˈnæləti/

رجوع شود به: commonalty، تشابه، همانندی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: commonalities
(1) تعریف: the common people, as opposed to those of the upper classes; commonalty.

(2) تعریف: a sharing of common characteristics; likeness.

- commonalities between cultures
[ترجمه گوگل] اشتراکات بین فرهنگ ها
[ترجمه ترگمان] نقاط مشترک بین فرهنگ ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We don't have the same commonality of interest.
[ترجمه گوگل]ما اشتراک منافع مشابهی نداریم
[ترجمه ترگمان]ما در منافع مشترک سهیم هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That drive for commonality took the zing out of the creative process and seriously dampened the competition of ideas.
[ترجمه گوگل]این انگیزه برای اشتراک، از فرآیند خلاقانه خارج شد و رقابت ایده ها را به طور جدی کاهش داد
[ترجمه ترگمان]آن حرکت برای اشتراک اشتراک، انرژی را از فرآیند خلاقانه بیرون آورد و رقابت ایده ها را به طور جدی خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And understanding the values of self-expression and commonality are what talking well is about.
[ترجمه گوگل]و درک ارزش‌های ابراز وجود و مشترک بودن چیزی است که خوب صحبت کردن درباره آن است
[ترجمه ترگمان]و درک ارزش های خود - بیان و اشتراک آنچه که خوب صحبت می کند، در مورد آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fact that, for Morgan at least, this commonality extended to spouses only added spice to the whole picture.
[ترجمه گوگل]این واقعیت که حداقل برای مورگان، این اشتراک به همسران گسترش می یابد، فقط به کل تصویر اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]این حقیقت که حداقل برای مورگان، این اشتراک مشترک فقط رنگ و لعاب به کل تصویر اضافه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Not surprisingly machinery manufacturers aim for commonality of parts.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که هدف تولیدکنندگان ماشین آلات مشترک بودن قطعات است
[ترجمه ترگمان]به طور شگفت انگیز، تولید کنندگان ماشین آلات به منظور اشتراک قطعات هدف قرار نمی گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Commonality quickly took priority over distinctiveness.
[ترجمه گوگل]اشتراک به سرعت بر متمایز بودن اولویت یافت
[ترجمه ترگمان]commonality به سرعت از وجه تمایز اولویت برخوردار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sense definition with the highest commonality is the one chosen.
[ترجمه گوگل]تعریف حسی با بالاترین اشتراک، تعریف انتخابی است
[ترجمه ترگمان]تعریف مفهوم با بالاترین اشتراک، یک انتخاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Given the commonality of processes mediating the assembly of multicellular systems, the approaches developed in the CNS will likely be applicable for selective cell replacement in the auditory system.
[ترجمه گوگل]با توجه به مشترک بودن فرآیندهای واسطه در مونتاژ سیستم های چند سلولی، رویکردهای توسعه یافته در CNS احتمالاً برای جایگزینی سلولی انتخابی در سیستم شنوایی قابل استفاده خواهند بود
[ترجمه ترگمان]با توجه به انواع فرایندهای میانجی در مونتاژ سیستم های چند سلولی، روش های توسعه یافته در سیستم عصبی مرکزی احتمالا برای جایگزینی انتخابی سلول در سیستم شنیداری قابل استفاده خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This subconscious attempt at both commonality and at distinction is what makes relationships interesting and complex.
[ترجمه گوگل]این تلاش ناخودآگاه برای اشتراک و تمایز چیزی است که روابط را جالب و پیچیده می کند
[ترجمه ترگمان]این تلاش ناخودآگاه در هر دو اشتراک و هم در تمایز چیزی است که روابط را جالب و پیچیده می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Therefore, should take upgrading the commonality of public policy as main point to build harmonious society.
[ترجمه گوگل]از این رو باید ارتقای اشتراک سیاست عمومی را نقطه اصلی ساختن جامعه ای هماهنگ دانست
[ترجمه ترگمان]بنابراین، باید منافع مشترک در سیاست عمومی را به عنوان نقطه اصلی برای ایجاد جامعه ای هماهنگ به روز رسانی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thule is sometimes seen to have some commonality with Atlantis.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات دیده می شود که تول با آتلانتیس اشتراکاتی دارد
[ترجمه ترگمان]توله گاهی دیده می شود که با آتلانتیس به اشتراک گذاشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The greater the commonality in regional advances, the more likely becomes their multilateral migration.
[ترجمه گوگل]هر چه اشتراکات در پیشرفت های منطقه ای بیشتر باشد، احتمال مهاجرت چند جانبه آنها بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]هرچه سهم مشترک در پیشرفت های منطقه ای بیشتر باشد، به احتمال زیاد به مهاجرت چند جانبه تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. 'There's a lot of commonality between global consumers due to instantaneous communication, ' a spokeswoman said. 'Everybody's looking at the same celebrities carrying the same bags.
[ترجمه گوگل]یکی از سخنگویان گفت: "به دلیل ارتباط آنی، اشتراکات زیادی بین مصرف کنندگان جهانی وجود دارد " همه به افراد مشهوری نگاه می‌کنند که کیف‌های مشابهی را حمل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی زن گفت که به دلیل ارتباطات فوری، اشتراک بین مصرف کنندگان جهانی زیاد است همه به همان افراد مشهور نگاه می کنند که همان کیف را حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Based on commonality choice theory and representation theory, the thesis analyses related interest parties.
[ترجمه گوگل]این پایان نامه بر اساس تئوری انتخاب اشتراک و تئوری نمایندگی، طرف های ذینفع مرتبط را تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]براساس نظریه انتخاب مشترک و نظریه نمایندگی، این پایان نامه به تجزیه و تحلیل منافع مربوط به منافع می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That commonality helps make the trips even more special.
[ترجمه گوگل]این اشتراک کمک می کند تا سفرها حتی خاص تر شوند
[ترجمه ترگمان]آن اشتراک به این کمک می کند که سفرها را حتی دقیق تر انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[آمار] مشترکات

انگلیسی به انگلیسی

• sharing of common features; shared characteristic; commonalty, simple folk, common people
if two or more people or things have commonality, they share some of the same characteristics or features.

پیشنهاد کاربران

معادل کُردی:
هاو به شی - هاوْ بَشی -
Refers to a characteristic or feature that is shared by a group of people or things. “Commonality” suggests a sense of similarity or shared experience.
به یک ویژگی یا خصوصیات اشاره دارد که توسط گروهی از افراد یا چیزها مشترک است. "commonality" نشان دهنده احساس شباهت یا تجربه مشترک است.
...
[مشاهده متن کامل]

وجه مشترک
One commonality among our group is our love for hiking.
One commonality among different cultures is the celebration of harvest festivals.
One commonality we found among our team members was our dedication to achieving excellence.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-majority/
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : commonize
✅️ اسم ( noun ) : commonality /common / commonness / commoner / commonalty / commonage / commonization
✅️ صفت ( adjective ) : common
✅️ قید ( adverb ) : commonly
مشترک
یکپارچگی
وجه اشتراک

بپرس