complacency

/kəmˈpleɪsənsi//kəmˈpleɪsənsi/

معنی: خوشنودی از خود، خود خوشنودی
معانی دیگر: (اغلب با تداعی منفی) رضایت، از خود راضی گری، خود رضامندی، خود خشنودی، بی خیالی (complacence هم می گویند)، complacence : خوشنودی از خود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: complacence (n.)
• : تعریف: satisfaction with oneself or one's situation; smugness.

- His complacency was unshaken by the warnings of threats to his position.
[ترجمه گوگل] اخطارهای تهدیدی علیه موقعیتش، رضایت او را متزلزل نکرد
[ترجمه ترگمان] رضایت او از هشدارهای تهدید به موقعیت او خدشه دار نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. instead of complacency we must try to be even more successful than this
به جای از خود راضی بودن باید بکوشیم از این هم موفق تر باشیم.

2. Doctors have warned against complacency in fighting common diseases.
[ترجمه سید عباس حسینعلی پور] پزشکان در خصوص بی توجهی در مبارزه با بیماریهای مشترک، هشدار داده اند.
|
[ترجمه گيسو جاويدى] پزشکان، در خصوص بی توجهی در پیشگیرى و درمان ( مبارزه ) با بیماریهای شایع، هشدار داده اند.
|
[ترجمه گوگل]پزشکان نسبت به قانع شدن در مبارزه با بیماری های رایج هشدار داده اند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در مبارزه با این بیماری در مبارزه با بیماری های شایع هشدار داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What annoys me about these girls is their complacency - they seem to have no desire to expand their horizons.
[ترجمه گوگل]چیزی که من را در مورد این دختران آزار می دهد، از خود راضی بودن آنهاست - به نظر می رسد آنها تمایلی به گسترش افق های خود ندارند
[ترجمه ترگمان]آنچه در مورد این دختران ناراحتم می کند این است که به نظر می رسد هیچ تمایلی به توسعه افق های خود ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Be modest in learning, for complacency is the enemy of study.
[ترجمه گوگل]در یادگیری متواضع باشید، زیرا از خود راضی بودن دشمن مطالعه است
[ترجمه ترگمان]در یادگیری کم باشید، زیرا ازخودراضی، دشمن مطالعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There's no room for complacency if we want to stay in this competition!
[ترجمه امیررضا] اگر بخواهیم در این رقابت باقی بمانیم ، جایی برای از خود راضی بودن نیست
|
[ترجمه گوگل]اگر بخواهیم در این رقابت بمانیم، جایی برای از خود راضی بودن وجود ندارد!
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهیم در این رقابت بمونیم، هیچ جا برای این کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Conceit and complacency are the archenemy of unity.
[ترجمه گوگل]خودپسندی و خودپسندی دشمن اصلی وحدت است
[ترجمه ترگمان]Conceit و ازخودراضی، دشمن بزرگ اتحاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His early success as a writer led to complacency and arrogance.
[ترجمه گوگل]موفقیت اولیه او به عنوان یک نویسنده منجر به از خود راضی و تکبر شد
[ترجمه ترگمان]موفقیت اولیه او به عنوان یک نویسنده منجر به رضایت و تکبر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's no room for complacency; we must continue to try to improve.
[ترجمه گوگل]جایی برای رضایت وجود ندارد ما باید به تلاش برای بهبود ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]هیچ جایی برای رضایتمندی وجود ندارد؛ ما باید به تلاش برای بهبود آن ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. that complacency is at the root of our troubles.
[ترجمه گوگل]که خود راضی بودن ریشه مشکلات ماست
[ترجمه ترگمان]این رضایت از ریشه مشکلات ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She warned that there was no room for complacency on inflation.
[ترجمه گوگل]او هشدار داد که جایی برای رضایت از تورم وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]او هشدار داد که هیچ جایی برای رضایتمندی از تورم وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Complacency could easily result in tragedy.
[ترجمه گوگل]از خود راضی بودن به راحتی می تواند منجر به تراژدی شود
[ترجمه ترگمان]complacency می تواند به سادگی منجر به تراژدی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He accused the government of slackness and complacency.
[ترجمه گوگل]او دولت را به سستی و از خود راضی بودن متهم کرد
[ترجمه ترگمان]وی دولت را به تردید و رضایت متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She swept in, with her complacency.
[ترجمه گوگل]او با از خود راضی خود را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]با رضایت خاطر جمع و جور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She tried to struggle her complacency,but she couldn't help laughing.
[ترجمه گوگل]سعی کرد با رضایت خود مبارزه کند، اما نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با خودش کلنجار برود، اما نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Such complacency is costing the company dear.
[ترجمه گوگل]چنین رضایتی برای شرکت هزینه گزافی دارد
[ترجمه ترگمان]چنین رضایتی برای شرکت گران تمام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشنودی از خود (اسم)
complacence, complacency

خود خوشنودی (اسم)
complacence, complacency, self-satisfaction

انگلیسی به انگلیسی

• contentment, serenity; state of being pleased with oneself
complacency is the state of being complacent about a situation; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

خودپسندی
خود خوشنودی
۱ به خود بالیدن، از خود راضی
۲. نادیده گرفتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : complacency
صفت ( adjective ) : complacent
قید ( adverb ) : complacently
سهل انگاری
آسودگی خیال، خوش خیالی، سرسری گرفتن
Although Robb Elementary had safeguards and active shooter procedures in place, school staff had developed a culture of complacency around such measures.
اگرچه مدرسه ابتدایی راب دارای روش های اقدامات حفاظتی و تیراندازی فعال در محل بود، کارکنان مدرسه فرهنگ سرسری گرفتن را در مورد چنین اقداماتی ایجاد کرده بودند.
...
[مشاهده متن کامل]

از خود راضی
از خود راضی بودن - غرور کاذب - احساس غره گی
( برای مثال تیم فوتبالی که در چند مسابقه قبلی پیروز شده و دچار نوعی* احساس تکبر شده*. در نتیجه به میزان آمادگی فعلی اکتفا کرده و دست از تلاش و تمرین بیشتر بر داشته. )
( احساس ) از خود راضی بودن
بی خیالی
رضایتمندی
بسنده کردن به خاطر این فکر که کافی است یا نیازی به بهبود ندارد
رضایت و توقف پیشرفت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس