complaisant

/kəmˈpleɪsənt//kəmˈpleɪzənt/

معنی: مهربان، خوشخو، خوشرفتار، با ادب، خوش معاشرت
معانی دیگر: سر به راه، حرف شنو، باگذشت، اغماضگر، مهربان و موافق، خشنودساز، آسانگیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: eager or willing to please; amenable; obliging.
مترادف: accommodating, amenable, obliging
متضاد: contrary
مشابه: acquiescent, agreeable, amiable, compliant, conciliatory, conformable, deferential, flexible, indulgent, pliant, solicitous, tractable, yielding

- The complaisant child enjoyed being "teacher's helper."
[ترجمه گوگل] کودک شاکی از «یار معلم» بودن لذت می برد
[ترجمه ترگمان] کودک مهربان از \"کمک معلم\" لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She was a complaisant wife and dutiful daughter.
[ترجمه گوگل]او همسری دلسوز و دختری وظیفه شناس بود
[ترجمه ترگمان]او همسر منشی بود و دختر وظیفه شناسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sub-prefect Anselm received the cheers with the complaisant indifference of a soldier and a nobleman.
[ترجمه گوگل]آنسلم، بخشدار بخشدار، با بی‌تفاوتی شکوه‌آمیز یک سرباز و یک نجیب، تشویق‌ها را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]فرمانده ارشد Sub، با بی علاقگی شدید یک سرباز و یک اشراف زاده به او خوشامد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's always helpful and complaisant.
[ترجمه گوگل]او همیشه کمک کننده و رضایت بخش است
[ترجمه ترگمان]او همیشه به من کمک می کند و به من کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The figure of complaisant bashfully can let a man show strong one side really, but pretend to be missish also can let his desire all be broken.
[ترجمه گوگل]چهره شاکی و شرم‌آور می‌تواند به مرد اجازه دهد واقعاً یک طرفش را قوی نشان دهد، اما وانمود به دلتنگی می‌تواند اجازه دهد تمام خواسته‌هایش شکسته شود
[ترجمه ترگمان]چهره ای که از خجالت ناشی می شود می تواند اجازه دهد که مردی در واقع یک طرف را نشان دهد، اما وانمود کند که missish هم می تواند اجازه دهد که تمام وجودش شکسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has a pretty and complaisant wife.
[ترجمه گوگل]او همسری زیبا و دلسوز دارد
[ترجمه ترگمان]همسری زیبا و سازگار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The courtier obeyed the king's orders in a complaisant manner.
[ترجمه گوگل]درباری دستورات شاه را با شکوه اطاعت کرد
[ترجمه ترگمان]مرد درباری دستور شاه را با لحنی دوستانه اطاعت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A good servant should be complaisant but not servile.
[ترجمه گوگل]یک بنده خوب باید راضی باشد اما نوکر نباشد
[ترجمه ترگمان]خدمتکار خوبی است، ولی نه نوکر و نوکر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was an old - fashioned wife, entirely complaisant to her husband's will.
[ترجمه گوگل]او یک همسر قدیمی بود و کاملاً از خواست شوهرش راضی بود
[ترجمه ترگمان]او همسر سابقش بود و کاملا به اراده شوهرش وفادار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is complaisant to her.
[ترجمه گوگل]او از او شاکی است
[ترجمه ترگمان]آقای نای تلی از او خوشش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After mixing fixature and hair breast, wipe go up in wet hair, can take out hair curls, finalize the design on the gush on the hair after work again water, increase complaisant spend and glossiness.
[ترجمه گوگل]پس از مخلوط کردن فیکساتور و سینه مو، روی موهای مرطوب پاک کنید، می توانید فرهای مو را از بین ببرید، طرح را روی فواره موها بعد از کار دوباره آب نهایی کنید، خرج کردن و براقیت را افزایش دهید
[ترجمه ترگمان]بعد از مخلوط کردن fixature و breast مو، موهای خیس را پاک کنید، موهای خود را صاف کنید، بعد از کار دوباره روی موهای خود را پس از باز کردن دوباره آب، افزایش spend و glossiness نهایی، نهایی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lin Jiaxin belongs to temperament melting model belle, bingle lets her look resemble a false boy, complaisant straight hair can foil more those who give her is melting and comely!
[ترجمه گوگل]لین جیاکسین متعلق به خوش خلق و خوی مدل خوشگل است، بانگل به او اجازه می‌دهد شبیه یک پسر دروغین شود، موهای صاف دلپذیر می‌تواند بیشتر کسانی را که به او می‌دهند، ذوب و خوش‌حالت را از بین ببرد!
[ترجمه ترگمان]لین Jiaxin متعلق به خواهر ماده در حال ذوب شدن است، bingle به او اجازه می دهد شبیه یک پسر اشتباه باشد، موهای صاف و سازگار می تواند آن هایی را که به او می دهند در حال ذوب شدن و comely است، خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is necessary that we should be more than complaisant to the count.
[ترجمه گوگل]لازم است که ما بیش از حد راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]لازم است که ما باید بیش از این با کنت هماهنگ باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

خوشخو (صفت)
good-tempered, polite, compliant, affable, courteous, suave, complaisant, fair-spoken, good-natured, well-disposed

خوش رفتار (صفت)
polite, affable, courteous, complaisant, debonair

با ادب (صفت)
polite, courteous, complaisant, civil, respectful

خوش معاشرت (صفت)
polite, courteous, suave, complaisant, conversable, fair-spoken

انگلیسی به انگلیسی

• inclined to please, acquiescent; gracious
if you are complaisant, you are willing to accept what other people are doing without complaining; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس