complication

/ˌkɑːmpləˈkeɪʃn̩//ˌkɒmplɪˈkeɪʃn̩/

معنی: سختی، پیچیدگی، بغرنجی
معانی دیگر: بغرنج سازی، هم پیچیدگی، تودرتویی، گوریدگی، هم تافتگی، اشکال، دردسر، (پزشکی) بیماری ثانوی، (جمع) عوارض، طب عوار­، عواقب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of complicating.
مترادف: complicating, entangling
مشابه: entanglement, involution, wrinkle

(2) تعریف: a complicated or complex state or condition.
مترادف: complexity, entanglement, intricacy, involution, involvement, perplexity, tangle
مشابه: difficulty, dilemma, jumble, jungle, labyrinth, maze, predicament, problem, quandary

(3) تعریف: an element or factor, often unexpected, that adds complexity to a thing or situation.
مترادف: hitch, snag
مشابه: catch, complexity, difficulty, hindrance, impediment, obstacle, obstruction, problem, stumbling block

جمله های نمونه

1. the presence of both suitors at the party was a major complication
حضور هر دو خواستگار در مهمانی مشکل بزرگی بود.

2. The age difference was a complication to the rela-tionship.
[ترجمه علی جادری] اختلاف سن در رابطه , مشکل بزرگی بود .
|
[ترجمه گوگل]تفاوت سنی عارضه ای برای رابطه بود
[ترجمه ترگمان]تفاوت سنی یک مشکل در رابطه با موضوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Another complication was the excess of imports over exports.
[ترجمه گوگل]عارضه دیگر، مازاد واردات بر صادرات بود
[ترجمه ترگمان]یک مشکل دیگر، افزایش واردات نسبت به صادرات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I have enough complication in my life without having to look after your sick pets!
[ترجمه علی جادری] من به اندازه کافی در زندگی خودم مشکل دارم که بخواهم از حیوانات خانگی مریض نگهداری کنم .
|
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی در زندگی خود عارضه دارم بدون اینکه مجبور باشم از حیوانات خانگی بیمار شما مراقبت کنم!
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی دچار مشکل شده بودم که مجبور نباشم به حیوونای sick نگاه کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A further complication was Fred's refusal to travel by air.
[ترجمه علی جادری] مشکل بعدی این بود که فِرِد از سفر هوایی امتناع می کرد .
|
[ترجمه گوگل]عارضه دیگر، امتناع فرد از سفر هوایی بود
[ترجمه ترگمان]فرد امتناع بیشتری کرد و جواب رد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bad weather added a further complication to our journey.
[ترجمه گوگل]هوای بد پیچیدگی بیشتری به سفر ما اضافه کرد
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد یک مشکل دیگر را به سفر ما اضافه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Blindness is a common complication of diabetes.
[ترجمه گوگل]نابینایی یکی از عوارض شایع دیابت است
[ترجمه ترگمان]نابینایی یکی از پیچیدگی رایج دیابت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A further complication in the interpretation of regolith thickness is climatic change.
[ترجمه گوگل]عارضه دیگری در تفسیر ضخامت سنگ سنگی تغییرات آب و هوایی است
[ترجمه ترگمان]یک پیچیدگی بیشتر در تفسیر ضخامت regolith، تغییر آب و هوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The potential complication impairment of growth in Crohn's disease is unique to pediatric patients.
[ترجمه گوگل]اختلال بالقوه عارضه رشد در بیماری کرون برای بیماران اطفال منحصر به فرد است
[ترجمه ترگمان]نقص پتانسیل رشد در بیماری Crohn، منحصر به بیماران خردسال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The only differences lie in the detail and complication in the two cases.
[ترجمه گوگل]تنها تفاوت در جزئیات و پیچیدگی این دو مورد است
[ترجمه ترگمان]تنها تفاوت در جزئیات و پیچیدگی در این دو مورد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It should be stressed that this complication is rare, and only a minority of cases go on to develop long-term problems.
[ترجمه گوگل]لازم به تاکید است که این عارضه نادر است و تنها در تعداد کمی از موارد مشکلات طولانی مدت ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]باید تاکید کرد که این پیچیدگی نادر است و تنها یک اقلیت از موارد به دنبال توسعه مشکلات دراز مدت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In chronic renal failure, hypercalcemia is a common complication in dialysis patients.
[ترجمه گوگل]در نارسایی مزمن کلیه، هیپرکلسمی یک عارضه شایع در بیماران دیالیزی است
[ترجمه ترگمان]در نارسایی مزمن کلیه، hypercalcemia یک مشکل رایج در بیماران دیالیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All of the patients in the late complication group has an insitu gall bladder.
[ترجمه گوگل]همه بیماران در گروه عوارض دیررس کیسه صفرا دارند
[ترجمه ترگمان]همه بیماران در گروه complication اخیر مثانه insitu دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Should this particular complication occur after creation of a successful shunt, it can be improved as described for patient
[ترجمه گوگل]اگر این عارضه خاص پس از ایجاد یک شانت موفقیت آمیز رخ دهد، می توان آن را همانطور که برای بیمار توضیح داده شد، بهبود بخشید
[ترجمه ترگمان]اگر این پیچیدگی خاص پس از ایجاد یک شنت موفق رخ دهد، آن را می توان آن طور که برای بیمار توضیح داده شد، اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile

بغرنجی (اسم)
puzzlement, complexity, complication, intricacy, snarl, complicacy

تخصصی

[بهداشت] عارضه

انگلیسی به انگلیسی

• complicated state; something which complicates, something which creates additional problems
a complication is a problem or difficulty.

پیشنهاد کاربران

عوارض بیماری. عواقب . پیچیدگی. مشکل . مسئله بغرنج.
مشکل بزرگ و پیچیده
( اسم ) 1. هم تافتگی: وضعیتی که در آن دو یا چند حالت در کسی وجود داشته باشد، خواه مرتبط باشند یا نباشند. 2. عارضه: وضعیتی که در آن فردی دچار حالت دوم می شود که روند درمان حالت اول را تغییر می دهد.
big problem
گاها عوارض دارویی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : complicate
✅️ اسم ( noun ) : complication / complicatedness
✅️ صفت ( adjective ) : complicated
✅️ قید ( adverb ) : complicatedly
بیماری که در پی بیماری دیگری بیاید بیماری ثانویه
عوارض
complication ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: گره افکنی
تعریف: آغاز درگیری در داستان نمایش که باعث پیچیده تر شدن پِی رنگ می شود
مشکل بزرگ
پیچیدگی
عوارض - پیچیده و بغرنج
Problem، سختی، مشکل
عارضه
اختلال
عوا رض ( بیماری )
Pneumonia is one of the common complications faced by bed - ridden patients.
ذات الریه یکی از عوارض شایع بیماران بستری است
موانع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس