conceit

/kənˈsiːt//kənˈsiːt/

معنی: غرور، خود رایی، خود سری، خود بینی، استعاره
معانی دیگر: تکبر، نخوت، خودپسندی، (در اصل) اندیشه، فکر، اندیشه ی فردی، نظر فردی هر شخص، (به ویژه شعر قرن های شانزدهم و هفدهم) استعاره ی پیچیده، استعاره ی بعید، تخیل، تصور، (اشیای کوچک و ساخته شده با ظرافت و هنرمندی) بدیعه، هنرساخت، (مهجور) اندیشیدن، تصور کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an exaggerated opinion of oneself; vanity.
مترادف: pride, self-conceit, self-importance, self-love, vanity
متضاد: humility
مشابه: arrogance, narcissism, vainglory

(2) تعریف: an imaginative idea or fanciful notion.
مترادف: dream, fancy, fantasy, notion, whimsy
مشابه: crotchet, daydream, illusion, pipe dream, whim

(3) تعریف: an exaggerated or strained metaphor.
مشابه: exaggeration, metaphor

جمله های نمونه

1. he revealed his conceit by comparing his own poem with sa'di's
او با مقایسه ی شعر خود با شعر سعدی خودپسندی خود را آشکار کرد.

2. The smaller the mind, the greater the conceit. Aesop
[ترجمه گوگل]هر چه ذهن کوچکتر باشد، غرور بزرگتر است ازوپ
[ترجمه ترگمان]ذهن کوچک تر با خودبینی تر است Aesop
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conceit is the quicksand of success.
[ترجمه گوگل]غرور شن روان موفقیت است
[ترجمه ترگمان]Conceit، ریگ روان موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conceit is associated with stupidity and ignorance.
[ترجمه مصطفی] خود پسندی با حماقت و نادانی همراه است
|
[ترجمه گوگل]غرور با حماقت و نادانی همراه است
[ترجمه ترگمان]Conceit در ارتباط با حماقت و نادانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her conceit deluded her into believing she was important.
[ترجمه گوگل]خودپسندی او را فریب داد تا فکر کند مهم است
[ترجمه ترگمان]conceit او را فریب داده بود که باور کند او آدم مهمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The conceit of that man is incredible!
[ترجمه گوگل]غرور آن مرد باورنکردنی است!
[ترجمه ترگمان]غرور آن مرد باورنکردنی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Conceit is the enemy of / to progress.
[ترجمه گوگل]غرور دشمن / پیشرفت است
[ترجمه ترگمان]Conceit دشمن پیشرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was no bombast or conceit in his speech.
[ترجمه گوگل]هیچ توهین و خودپسندی در سخنرانی او دیده نمی شد
[ترجمه ترگمان]در کلامش شور و خودبینی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conceit and complacency are the archenemy of unity.
[ترجمه گوگل]خودپسندی و خودپسندی دشمن اصلی وحدت است
[ترجمه ترگمان]Conceit و ازخودراضی، دشمن بزرگ اتحاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As conceit makes one lag behind, so modesty helps one make progress.
[ترجمه گوگل]همانطور که خودپسندی باعث عقب ماندن فرد می شود، فروتنی نیز به پیشرفت کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این غرور باعث می شود که یک تاخیر عقب بیفتد، بنابراین تواضع به فرد کمک می کند تا پیشرفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is all out of conceit with that book; it is so simple.
[ترجمه گوگل]او تماماً از آن کتاب غرور دارد خیلی ساده است
[ترجمه ترگمان]با این کتاب خیلی ساده است، خیلی ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's full of conceit.
[ترجمه گوگل]او پر از غرور است
[ترجمه ترگمان]پر از خودبینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conceit comes from shallowness; arrogance is due to ignorance.
[ترجمه گوگل]غرور از کم عمقی ناشی می شود تکبر از نادانی است
[ترجمه ترگمان]پوچی ناشی از پوچی است غرور ناشی از نادانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The conceit of the woman!
[ترجمه گوگل]خودبزرگ بینی زن!
[ترجمه ترگمان]غرور این زن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The conceit of the man -- comparing his own work with Picasso's!
[ترجمه گوگل]غرور مرد -- مقایسه کار خودش با پیکاسو!
[ترجمه ترگمان]غرور آن مرد - که کار خود را با پیکاسو مقایسه می کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غرور (اسم)
vain, vanity, arrogance, assumption, pride, insolence, hauteur, amour-propre, conceit, hubris, tympany, proudness, insolency, self-conceit, self-pride, vainglory

خود رایی (اسم)
self-sufficiency, despotism, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, conceit, self-confidence, bighead, headstrongness, self-assertion, self-assurance, high-handedness, overconfidence, self-will

خود سری (اسم)
self-sufficiency, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, disobedience, conceit, self-confidence, bighead, waywardness, fearlessness, headstrongness, barefacedness, hardihood, self-assertion, self-assurance, pertinacity, high-handedness, intrepidity, naughtiness, overconfidence, self-will

خود بینی (اسم)
vanity, arrogance, assumption, insolence, conceit, egoism, egotism, egocentrism, self-importance, self-conceit

استعاره (اسم)
metaphor, conceit, simile, trope

انگلیسی به انگلیسی

• arrogance, excessive pride, haughtiness
conceit is very great pride in your abilities or achievements; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

ادعای
مدعای
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : conceit
صفت ( adjective ) : conceited
قید ( adverb ) : conceitedly
گزاف اندیشی

بپرس