concerted

/kənˈsɜːrtəd//kənˈsɜːtɪd/

معنی: باهم، هم نوا
معانی دیگر: هماهنگ، مشترک، جمعی، مجتمعا، موزون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: concertedly (adv.)
(1) تعریف: designed or devised by consensus or agreement.
مترادف: consensual
متضاد: unilateral
مشابه: cooperative, coordinative, joint, mutual, unanimous

(2) تعریف: executed or performed together.
مترادف: concurrent, conjoint, cooperative, joint, synchronous
متضاد: independent, individual
مشابه: synchronized, synergetic

جمله های نمونه

1. the concerted effort of all citizens
کوشش هماهنگ همه ی شهروندان

2. The richer countries of the world should take concerted action to help the poorer countries.
[ترجمه گوگل]کشورهای ثروتمند جهان باید اقدامات هماهنگی برای کمک به کشورهای فقیرتر انجام دهند
[ترجمه ترگمان]کشورهای ثروتمند جهان باید اقدام های لازم برای کمک به کشورهای فقیر انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The D-Day invasion was a concerted exercise by the armed forces of Britain, the US and Canada.
[ترجمه گوگل]تهاجم روز D یک تمرین هماهنگ توسط نیروهای مسلح بریتانیا، ایالات متحده و کانادا بود
[ترجمه ترگمان]تهاجم د روز یک تمرین هماهنگ توسط نیروهای مسلح بریتانیا، ایالات متحده و کانادا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There has been a concerted campaign against the proposals.
[ترجمه گوگل]یک کمپین هماهنگ علیه این پیشنهادات صورت گرفته است
[ترجمه ترگمان]یک مبارزه هماهنگ علیه این پیشنهادها صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has begun to make a concerted effort to find a job.
[ترجمه گوگل]او شروع به تلاشی هماهنگ برای یافتن شغل کرده است
[ترجمه ترگمان]او شروع به تلاش هماهنگ برای پیدا کردن یک شغل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's making a concerted effort to improve his appearance.
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا ظاهر خود را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]او تلاش متمرکزی کرد تا ظاهر او را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need to make a concerted effort to finish on time.
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش کنیم تا به موقع تمام کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش هماهنگ کنیم تا به موقع تمام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jack has made a concerted effort to improve his behaviour.
[ترجمه گوگل]جک تلاشی هماهنگ برای بهبود رفتار خود انجام داده است
[ترجمه ترگمان]جک تلاش متمرکزی کرد تا رفتار او را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But a concerted effort has begun to improve the quality of the urban air.
[ترجمه گوگل]اما تلاشی هماهنگ برای بهبود کیفیت هوای شهری آغاز شده است
[ترجمه ترگمان]اما تلاش هماهنگ برای بهبود کیفیت هوای شهری آغاز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Libraries have made a concerted effort to attract young people.
[ترجمه گوگل]کتابخانه ها تلاشی هماهنگ برای جذب جوانان انجام داده اند
[ترجمه ترگمان]کتابخانه ها تلاش متمرکزی برای جذب جوانان انجام داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With one concerted effort, they heaved the boar out of the water and up on to the bank.
[ترجمه گوگل]آنها با یک تلاش هماهنگ، گراز را از آب بیرون آوردند و به سمت ساحل رفتند
[ترجمه ترگمان]با یک تلاش حساب شده، گراز را از آب بیرون کشیدند و به ساحل رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, with a concerted effort, this research could be completed within 2 years.
[ترجمه گوگل]با این حال، با یک تلاش هماهنگ، این تحقیق می تواند در عرض 2 سال تکمیل شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، با یک تلاش هماهنگ، این تحقیق می تواند ظرف ۲ سال تکمیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As part of a concerted effort to reinvigorate residential communities, 000 new houses have sprung up since 1990.
[ترجمه گوگل]به عنوان بخشی از یک تلاش هماهنگ برای احیای جوامع مسکونی، 000 خانه جدید از سال 1990 ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۹۰، به عنوان بخشی از یک تلاش هماهنگ برای شدت بخشیدن به جوامع مسکونی، از سال ۱۹۹۰ آغاز به کار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Leicester, scoring only once more despite concerted attacks, were left to ponder on what might have been.
[ترجمه گوگل]لستر، با وجود حملات هماهنگ، تنها یک بار دیگر گلزنی کرد، در مورد آنچه ممکن بود فکر کند
[ترجمه ترگمان]لس تر، که تنها یک بار دیگر با وجود حملات هماهنگ، امتیاز کسب کرده بود، برای تفکر در مورد آنچه که ممکن بود باشد، باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There should be a concerted programme to change the knife-carrying ethos in schools.
[ترجمه گوگل]باید یک برنامه هماهنگ برای تغییر اخلاق حمل چاقو در مدارس وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]باید یک برنامه هماهنگ برای تغییر اخلاق در مدارس وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باهم (صفت)
concerted

هم نوا (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, concerted, symphonic, symphonious

تخصصی

[نساجی] همزمان

انگلیسی به انگلیسی

• planned, devised; arranged by agreement; concentrated, intensive
a concerted action is done by several people together.

پیشنهاد کاربران

هماهنگ، مشترک
planned or done together for a shared purpose
اصلی:همه جانبه
گاهی: مصرانه _ مشترک
Adj
concerted effort
تلاش مصرانه
مثال:
My resolution for the New Year is to make a more concerted effort to put others first

concerted efforts were made to promote cars
جدی، مجدانه، مصمم و قاطعانه
همه جانبه

بپرس