concurrence

/kənˈkɜːrəns//kənˈkʌrəns/

معنی: تصادف، توافق، موافقت، رضایت، دمسازی
معانی دیگر: هم زمانی، هم رخدادی، مصادف بودن (از نظر زمان) (concurrency هم می گویند)، (در انجام کار یا ایجاد چیزی) همکاری، هماهنگی، قبولی، همگامی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: concurrency (n.)
(1) تعریف: the act or product of concurring; agreement.
مشابه: accord, agreement, amen, assent, cooperation, unity

(2) تعریف: occurrence at the same time or place; simultaneity; coincidence.
مشابه: coincidence, conjunction

(3) تعریف: acting together to produce a joint effect or result; cooperation.
مشابه: conjunction, cooperation

(4) تعریف: a point at which three or more lines or planes meet or cross; convergence.

جمله های نمونه

1. a concurrence of events
هم زمانی رویدادها

2. The doctor may seek the concurrence of a relative before carrying out the procedure.
[ترجمه گوگل]پزشک ممکن است قبل از انجام این عمل از یکی از بستگان خود نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]دکتر ممکن است قبل از انجام این عمل با اجازه یکی از بستگان خود مشورت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Was there any concurrence of opinion?
[ترجمه گوگل]آیا توافق نظری وجود داشت؟
[ترجمه ترگمان]آیا any در کار بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jules expressed his concurrence with the suggestion.
[ترجمه گوگل]جولز موافقت خود را با این پیشنهاد ابراز کرد
[ترجمه ترگمان]جو لیس با این پیشنهاد موافقت خود را اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The concurrence of their disappearances had to be more than coincidental.
[ترجمه گوگل]همزمانی ناپدید شدن آنها باید بیش از تصادفی باشد
[ترجمه ترگمان]موافقت of بیشتر از اتفاقی بود که به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. House passage is expected this year, and Senate concurrence early next year.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که مجلس نمایندگان در سال جاری تصویب شود و سنا در اوایل سال آینده تصویب شود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که تصویب مجلس امسال و موافقت مجلس سنا در اوایل سال آینده آغاز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Any final decision must have the concurrence of the White House.
[ترجمه گوگل]هر تصمیم نهایی باید با موافقت کاخ سفید باشد
[ترجمه ترگمان]هر تصمیم نهایی باید با موافقت کاخ سفید برگزار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The first of these is a fairly widespread concurrence about the demise of the traditional village community.
[ترجمه گوگل]اولین مورد از این موارد، توافق نسبتاً گسترده ای در مورد نابودی جامعه سنتی روستایی است
[ترجمه ترگمان]اولین مورد، موافقت گسترده در مورد مرگ جامعه روستایی سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The concurrence of threatening life events and psychosocial distress may partly explain these phenomena.
[ترجمه گوگل]همزمانی رویدادهای تهدید کننده زندگی و پریشانی روانی اجتماعی ممکن است تا حدی این پدیده ها را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]تایید رویداده ای تهدیدکننده زندگی و ناراحتی های روانی نیز ممکن است تا حدودی این پدیده را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The concurrence of the backup care-giver, should the chosen one not be available, is also vital.
[ترجمه گوگل]همفکری مراقب پشتیبان، در صورتی که فرد انتخاب شده در دسترس نباشد، نیز حیاتی است
[ترجمه ترگمان]موافقت بخش مراقبت کننده پشتیبان، باید انتخاب شود که در دسترس نباشد، ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alternatively, the doctor may seek the concurrence of a relative who is neither a parent nor a guardian.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، پزشک ممکن است از یکی از بستگانی که نه والدین و نه قیم هستند، مشورت کند
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، ممکن است پزشک به دنبال مجوز یکی از بستگان خود باشد که نه پدر و مادر باشد و نه محافظ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is impossible to obtain the concurrence of all the parties concerned.
[ترجمه گوگل]جلب رضایت همه طرف های ذینفع غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]دستیابی به موافقت تمامی طرف های مربوطه غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Constrainting international litigation concurrence is a general act in international community.
[ترجمه گوگل]محدود کردن توافق دعاوی بین المللی یک عمل عمومی در جامعه بین المللی است
[ترجمه ترگمان]اقامه دعوی حقوقی بین المللی، یک اقدام عمومی در جامعه بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Concurrence simply means that the actus reus and mens rea must be connected The results of a crime can occur later .
[ترجمه گوگل]توافق به سادگی به این معنی است که actus reus و mens rea باید به هم متصل شوند نتایج یک جرم ممکن است بعداً رخ دهد
[ترجمه ترگمان]concurrence به سادگی به این معنی است که مغز actus و مغز مردان باید با نتایج یک جرم مرتبط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

رضایت (اسم)
consent, concurrence, acquiescence, satisfaction, contentment, euphoria, adhesion

دمسازی (اسم)
compatibility, concurrence

تخصصی

[حقوق] حق یا ادعای مشترک، توافق، تقارن

انگلیسی به انگلیسی

• occurrence of events at the same time, concomitance; coincidence; product of concurring; concurrency; state of cooperation; unanimity, agreement; (archaic) rivalry, competition
concurrence is agreement; a formal use.
a concurrence is also the fact of two or more things happening at the same time.

پیشنهاد کاربران

هم زمانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : concur
✅️ اسم ( noun ) : concurrence / concurrency
✅️ صفت ( adjective ) : concurrent
✅️ قید ( adverb ) : concurrently
هماهنگی، همگامی
مطابقت
مقارنت
توافق
[حقوق] حق یا ادعای مشترک؛ ترافق؛ تقارن

بپرس