condescension

/ˌkɑːndəˈsenʃn̩//ˌkɒndɪˈsenʃn̩/

معنی: واگذاری، مدارا، اعطاء
معانی دیگر: رفتار برتری آمیز، رفتار خودپسندانه، تمکین، موافقت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of condescending.
مشابه: stoop

(2) تعریف: patronizing, arrogant behavior or attitude.

- We were friends as children, but she treated me with condescension, as if I should feel lucky to be in her presence and play in her fancy house.
[ترجمه گوگل] ما از بچگی با هم دوست بودیم، اما او با اغماض با من رفتار می کرد، انگار که باید احساس خوشبختی کنم که در حضور او باشم و در خانه شیک او بازی کنم
[ترجمه ترگمان] ما مثل بچه ها دوست بودیم، اما با تواضع با من رفتار کرد، انگار که دلم می خواست در حضور او باشم و در خانه رویایی او بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her smile was a mixture of pity and condescension.
[ترجمه گوگل]لبخند او آمیخته ای از ترحم و اغماض بود
[ترجمه ترگمان]لبخندش مخلوطی از ترحم و مهربانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His politeness smacks of condescension.
[ترجمه گوگل]مودب بودن او بوی اغماض می دهد
[ترجمه ترگمان]رفتار مودبانه او با تواضع و تواضع پاسخ می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Despite its condescension toward the Bennet family, the letter begins to allay Elizabeth's prejudice against Darcy.
[ترجمه Mehrzad] باوجود احساس برتری اش نسبت به خانواده بنت، نامه تعصب الیزابت علیه درسی را کم میکند.
|
[ترجمه گوگل]علیرغم تحقیر این نامه نسبت به خانواده بنت، این نامه شروع به رفع تعصب الیزابت علیه دارسی می کند
[ترجمه ترگمان]با وجود condescension به خانواده بنت، نامه از تعصب الیزابت نسبت به دار سی شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a tinge of condescension in her greeting.
[ترجمه گوگل]در سلام و احوالپرسی او رنگی از اغماض وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در سلام و احوال پرسی اثری از تواضع و فروتنی دیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The condescension was beginning to go too far.
[ترجمه گوگل]اغماض کم کم داشت از حد می گذشت
[ترجمه ترگمان]تمکین و تمکین بسیار دور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But there was no condescension in his expression, and no judgment; just serene concern.
[ترجمه گوگل]اما در بیان او هیچ اغماض و قضاوتی وجود نداشت فقط نگرانی آرام
[ترجمه ترگمان]اما حالت فروتنی در چهره اش وجود نداشت، و هیچ قضاوت و قضاوتی در کار نبود، فقط نگرانی و نگرانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But condescension was the general attitude.
[ترجمه گوگل]اما اغماض نگرش کلی بود
[ترجمه ترگمان]اما تمکین و تمکین ژنرال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The condescension can not be denied: look at how hard the poor chaps strive to keep up with the nuclear Joneses.
[ترجمه گوگل]اغماض را نمی توان انکار کرد: نگاه کنید فرزندان فقیر چقدر تلاش می کنند تا با جونزهای هسته ای همگام شوند
[ترجمه ترگمان]The را نمی توان انکار کرد: نگاه کردن به این که چگونه افراد فقیر تلاش می کنند تا با انرژی هسته ای خود را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The condescension on one side has been met by a fervent reaction on the other.
[ترجمه گوگل]اغماض از یک سو با واکنشی پرشور از سوی دیگر مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]فروتنی از یک طرف با واکنش fervent به طرف دیگر مواجه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The complete absence from her novels of condescension is the secret of her popularity.
[ترجمه گوگل]غیبت کامل از رمان های اغماض او راز محبوبیت اوست
[ترجمه ترگمان]غیبت کامل از رمان و condescension، راز محبوبیت او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Philip was somewhat overpowered by the young gentleman's condescension.
[ترجمه گوگل]فیلیپ تا حدودی تحت تأثیر اغماض جنتلمن جوان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]فیلیپ تحت تاثیر the جوان قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Annabel and Midge passed without the condescension of hurrying their pace.
[ترجمه گوگل]آنابل و میج بدون اغماض از تسریع قدم خود گذشتند
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه، بی آن که با شتاب راه خود را پیش بروند، از کنار آن ها می گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He hated the white man's superiority and condescension.
[ترجمه گوگل]او از برتری و اغماض سفیدپوستان متنفر بود
[ترجمه ترگمان]از برتری و فروتنی مرد سفید نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Life three treasures: Condescension, the diligence add a thinking.
[ترجمه گوگل]زندگی سه گنج: اغماض، کوشش یک تفکر را اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]سه گنجینه زندگی: condescension، دلیجان، یک تفکر اضافه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

مدارا (اسم)
forbearance, reserve, affability, toleration, condescension, moderateness, civility, lenity

اعطاء (اسم)
condescension, bestowal, conferment, concession

انگلیسی به انگلیسی

• voluntary lowering of oneself; patronizing attitude or behavior, acting in a proud manner toward others
condescension is the quality of being condescending.

پیشنهاد کاربران

رفتار و نگاه بالا به پایین
خود برتر بینی
رفتارخود پسندانه
اغوا
لطف ، فروتنی ، خودبزرگ بینی

بپرس