confusing

/kənˈfjuː.zɪŋ//kənˈfjuː.zɪŋ/

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: consisting of conflicting facts or incomprehensible information and thereby causing perplexity or misunderstanding; bewildering; misleading.
مترادف: bewildering, misleading, perplexing, puzzling
مشابه: perplexing

- The confusing sign caused us to get off the highway at the wrong exit.
[ترجمه ناصری مهر] گمراه کننده
|
[ترجمه Miss] گیچ کننده
|
[ترجمه Tara] علامت گیج کننده باعث شد که ما از بزرگ راه به سمت خارج اشتباه برویم
|
[ترجمه گوگل] تابلوی گیج کننده باعث شد در خروجی اشتباه از بزرگراه خارج شویم
[ترجمه ترگمان] علامت گیج کننده باعث شد که ما از بزرگراه به سمت خارج برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the details of your story are confusing and in need of being disentangled
جزئیات داستان شما گیج کننده است و نیاز به بازآرایی دارد.

2. The instructions were not just confusing, they were positively misleading.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها نه تنها گیج کننده بودند، بلکه به طور مثبت گمراه کننده بودند
[ترجمه ترگمان]این دستورالعمل ها فقط گیج کننده نبودند، آن ها به طور مثبت گمراه کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Great care is taken to avoid confusing the two types of projects.
[ترجمه گوگل]دقت زیادی برای جلوگیری از اشتباه گرفتن این دو نوع پروژه انجام می شود
[ترجمه ترگمان]برای جلوگیری از گیج کردن این دو نوع پروژه ها دقت زیادی صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To the casual observer, the system appears confusing.
[ترجمه گوگل]برای ناظر معمولی، سیستم گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]برای ناظر معمولی، سیستم گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You're confusing him! Tell him slowly and one thing at a time.
[ترجمه گوگل]داری گیجش میکنی! به آرامی و هر بار یک چیز را به او بگویید
[ترجمه ترگمان]تو او را گیج می کنی! آهسته و آهسته به او بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All this information can be confusing to the user.
[ترجمه گوگل]همه این اطلاعات می تواند برای کاربر گیج کننده باشد
[ترجمه ترگمان]تمام این اطلاعات می تواند برای کاربر گیج کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I find the government policy extremely confusing.
[ترجمه گوگل]به نظر من سیاست دولت بسیار گیج کننده است
[ترجمه ترگمان]من سیاست دولت را بسیار گیج کننده می یابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To an outsider, the system seems complex and confusing.
[ترجمه گوگل]برای یک فرد خارجی، سیستم پیچیده و گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]برای یک غریبه، سیستم پیچیده و گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I found it all very confusing, I must confess.
[ترجمه گوگل]من همه چیز را بسیار گیج کننده دیدم، باید اعتراف کنم
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که خیلی گیج کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The instructions are terribly confusing. Could you help me with them, please?
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها به طرز وحشتناکی گیج کننده هستند آیا می توانید در مورد آنها به من کمک کنید، لطفا؟
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل خیلی گیج کننده است میشه کم کم کنی، لطفا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The instructions were really confusing.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها واقعا گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان]این دستورها واقعا گیج کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The election returns produced a confusing picture of gains and losses.
[ترجمه گوگل]بازده انتخابات تصویری گیج کننده از سود و زیان ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]بازده انتخابات یک تصویر گیج کننده از سودها و خسارت های ناشی از انتخابات را ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plot was a little confusing.
[ترجمه گوگل]طرح کمی گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان]این توطئه کمی گیج کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His answers were obscure and confusing.
[ترجمه گوگل]پاسخ های او مبهم و گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان]جواب های او مبهم و گیج کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• causing confusion; bewildering; embarrassing
something that is confusing makes it difficult for people to know exactly what is happening or what is meant.

پیشنهاد کاربران

confused: گیج، مغشوش
confusing:گیج کننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confuse
✅️ اسم ( noun ) : confusion
✅️ صفت ( adjective ) : confusing / confused
✅️ قید ( adverb ) : confusingly / confusedly
غامض ، پیچیده
The information is confusing
آشفته، مشوش
نابسامان ( معمولاً در اشاره به شرایطِ ناخوشایند در این معنی به کار می رود. در غیر این صورت، همان معنای تحت اللفظیِ کلمه یعنی �گیج کننده� درست تر به نظر می رسد. )
Confusing
گُنگ
Opp=confusing
اشفته کننده
گیج کننده و سردرگمی
گیج کننده
سردرگمی
مترادفش=puzzling
گاهی به معنای �بر هم زدن� هست
برای مثال
Confusing the body clock یعنی بر هم زدن ساعت بدن
مترادف:Baffling
اشتباه گرفتن هم میشه
سردرگم کننده
سردرگمی
نا مرتب کردن
گیج کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس