conjunction

/kənˈdʒəŋkʃn̩//kənˈdʒʌŋkʃn̩/

معنی: اتصال، پیوستگی، عطف، اقتران، ربط، حرف ربط، ترکیب عطفی، حرف عطف، زوج
معانی دیگر: تقارن، همزمانی، همبستگی، پیوند، تلفیق، جفت شدگی، (دستور زبان) حرف ربط، (نجوم) مقارنه، هم برخورد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: conjunctional (adj.), conjunctionally (adv.)
(1) تعریف: in grammar, a word such as "and," "while," or "because" that connects words, phrases, clauses, or sentences.
مشابه: connective, connector, coordinating conjunction, subordinating conjunction

(2) تعریف: the act of joining or combining, or the condition of being combined.
مترادف: combination, connection, junction
مشابه: combining, conjuncture, connecting, joining, juncture, linkage, meeting, unification

(3) تعریف: a combination or coincidence of events, situations, or the like.
مترادف: concurrence, conjuncture
مشابه: coincidence, concomitance, meeting, synergy

- the conjunction of their motives
[ترجمه گوگل] ترکیب انگیزه های آنها
[ترجمه ترگمان] در رابطه با انگیزه های آن ها،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in astronomy and astrology, the lining up of two or more celestial bodies, esp. the sun and a planet, along a line as viewed from Earth.

جمله های نمونه

1. copulative conjunction
حرف ربط همپایه ساز

2. disjunctive conjunction
هم بند واژه ی جداساز (حرف ربط استثنا)

3. in conjunction (with)
باهم،توام با

4. the cause of their divorce was a conjunction of pennylessness and joblessness, that's all
علت طلاق آنها تقارن بی پولی و بی کاری بود و بس.

5. It was a strange conjunction — the prim serious young Queen and the elderly, cynical Whig.
[ترجمه گوگل]پیوند عجیبی بود - ملکه جوان و جدی و سالخورده ویگ بدبین
[ترجمه ترگمان]این یک رابطه عجیب و غریب بود - ملکه جوان و موقر و سالخورده و بدبین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An unfortunate conjunction of circumstances led to his downfall.
[ترجمه محمداحسان] یک رابطه بد، او را به سراشیبی سقوط افکند
|
[ترجمه گوگل]ترکیب نامطلوب شرایط منجر به سقوط او شد
[ترجمه ترگمان]یک اتفاق بد، منجر به سقوط او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The conjunction of heavy rains and high winds caused flooding.
[ترجمه گوگل]همراهی باران های شدید و وزش باد شدید باعث جاری شدن سیل شد
[ترجمه ترگمان]باران های سنگین و باده ای شدید باعث جاری شدن سیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The moon is in conjunction with the sun.
[ترجمه گوگل]ماه در پیوند با خورشید است
[ترجمه ترگمان]ماه در ارتباط با خورشید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The police are working in conjunction with tax officers on the investigation.
[ترجمه گوگل]پلیس با همکاری ماموران مالیاتی در حال انجام تحقیقات است
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال کار با ماموران مالیات بر روی تحقیقات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The army should have operated in conjunction with the fleet to raid the enemy's coast.
[ترجمه گوگل]ارتش باید همراه با ناوگان برای حمله به ساحل دشمن عملیات می کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش باید در ارتباط با نیروی دریایی برای یورش به ساحل دشمن عمل کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The conjunction of heavy rains and strong winds caused flooding.
[ترجمه گوگل]همراهی باران های شدید و وزش باد شدید باعث جاری شدن سیل شد
[ترجمه ترگمان]باران های سنگین و باده ای شدید باعث جاری شدن سیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are working in conjunction with the police.
[ترجمه گوگل]ما در همکاری با پلیس کار می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در ارتباط با پلیس کار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is a team of writers working in conjunction on the book.
[ترجمه گوگل]گروهی از نویسندگان با هم روی این کتاب کار می کنند
[ترجمه ترگمان]گروهی از نویسندگان در ارتباط با این کتاب کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The conjunction of low inflation and low unemployment came as a very pleasant surprise.
[ترجمه گوگل]ترکیب تورم پایین و بیکاری پایین یک شگفتی بسیار خوشایند بود
[ترجمه ترگمان]در رابطه با تورم پایین و نرخ بیکاری پایین تعجب آور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

عطف (اسم)
inclination, affection, conjunction, sympathy, turning, reference, turning point, bending

اقتران (اسم)
coincidence, conjunction, conjuncture

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

حرف ربط (اسم)
conjunction

ترکیب عطفی (اسم)
conjunction

حرف عطف (اسم)
conjunction

زوج (اسم)
couple, twin, even, conjunction, pair, spouse, twain

تخصصی

[کامپیوتر] ترکیب عطفی ؛ عطف
[برق و الکترونیک] ترکیب عطفی، مقارنه 1. عملق منطقی با استفاده از عملگر ( و ) ( AND ) یا ضرب منطقی 2. وضعیتی که در آن یک سیاره یا فضا پیما، با در نظر گرفتن مرکز زمین به عنوان مبنا، در طول سماوی خورشید قرار می گیرد .
[صنعت] منطقی
[ریاضیات] ترکیب عطفی، حاصلضرب منطقی

انگلیسی به انگلیسی

• uniting, joining, connection; connecting word
a conjunction of things is a combination of them; a formal use.
in grammar, a conjunction is a word that joins together words, groups, or clauses. in the sentences `i was standing by the window when i heard her speak' and `someone may be killed or seriously injured', `when' and `or' are conjunctions.

پیشنهاد کاربران

conjunction 3 ( n ) =the fact of stars, planets, etc. , passing close together as seen from the earth
conjunction
conjunction 2 ( n ) =a combination of events that causes a particular result, e. g. The conjunction of low inflation and low unemployment came as a very pleasant surprise.
conjunction
conjunction 1 ( n ) ( kənˈdʒʌŋkʃn ) = ( grammar ) a word that joins words, phrases or sentences, for example “and”, “but”, and “or”
conjunction
Conjunctio
Has taken from eroupean word
Con it means joining
Junc it means joinetor
And tion it means pointing tobmember
پیوند واژ یا conjunction : برابر نهاد پارسی آن در زبانشناسی پیوندواژ می باشد
پیوستگی
دیدگاه پیشنهادیِ من:
پارسی / آلمانی / انگلیسی
همدوسِش / conjunction / Konjunktion، Verbindung
وادوسِش / disjunction / Disjunktion
بررسی تکواژها:
تکواژها با نقطه های میانی از یکدیگر جدا شده اند:
...
[مشاهده متن کامل]

con. junc. tion :هم. دوس. ِش /dis. junc. tion: وا. دوس. ِش
( con و com ) در زبانهای اروپایی برابر با ( اَن یا هَم ) در زبان پارسی است.
( dis ) در زبانهای اروپایی با ( دُش ) و ( وا ) برابری معنایی دارد.
( junc ) به معنای پیوندگاه و برخوردگاه است که در اینجا با بُن کنونیِ کارواژه ( دوسیدن ) یعنی ( دوس ) به معنای چسبیدن ، یک به یک شده است. واژه دوسیدن با واژه دوزیدن یا دوختن نزدیکی معنایی و ریختاری دارد.
( tion ) در زبانهای اروپایی با ( یشن ) در پارسی میانه و ( ِش ) در پارسی کنونی از یک بُن و ریشه است.
( همدوسش ) به ( اشتراک چندین بُنپار ( عضو ) ) اشاره دارد. ( وادوسش ) به ( انفصال چندین بُنپار ( عضو ) ) اشاره دارد. پیشوندهای ( هم ) و ( وا ) به خوبی رویکرد اشتراک و انفصال را بازمی نمایند.
دکتر ادیب سلطانی از واژه همدوسش در بنیادهای منطق نگریک به ورنامِ ( ارتباط ) بهره گرفت ولی آنچه واژه ی ( همدوسش ) و ( وادوسِش ) بازمی نمایند، به گمانِ من، همان اشتراک و انفصالِ اعضای یک گردایه است. این واژگان بسیار در منطق و مزداهیک ( ریاضی ) کاربرد دارند.
همدوسش = ترکیبِ عطفی
وادوسش = ترکیبِ فصلی

conjunction ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: پیوند 4
تعریف: یکی از اقسام کلمه که واحدهای دستوری را به هم وصل می کند |||متـ . حرف ربط
 مغلطه پیوستگی
جزء قیدی
همراهی
in conjunction with: با همراهی، به همراه، همراه با
[ در دستور زبان ] حرف ربط ، کلمه ی ربط
حرف ربط
حرف ربط - اتصال - ترکیب عطفی
تطابق - انطباق

in conjunction with : همزمان با، مقارن با
. Conj مخفف ( abbreviation ) برای conjunction است.
[ستاره شناسی]
هم ایستایی ، هم نشینی ، نزدیکی ظاهری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس