connoisseur

/ˌkɑːnəˈsɜːr//ˌkɒnəˈsɜː/

معنی: خبره
معانی دیگر: (بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person with the experience, expertise, and sense of appreciation to make informed judgments in a fine art or in matters of taste.
مترادف: epicure, maven
مشابه: aesthete, aficionado, critic, expert, gourmet, lover, specialist

- He's a wine connoisseur, so we often ask his advice about what to buy.
[ترجمه گوگل] او یک خبره شراب است، بنابراین ما اغلب از او راهنمایی می‌کنیم که چه چیزی بخریم
[ترجمه ترگمان] او یک کارشناس شراب است، بنابراین اغلب درباره چیزی که باید خرید، مشورت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's a connoisseur of opera and probably knows the answer to your question.
[ترجمه گوگل] او یک خبره اپرا است و احتمالاً پاسخ سؤال شما را می داند
[ترجمه ترگمان] او یک خبره اپرا است و احتمالا جواب سوال شما را می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His bluff exterior belied a connoisseur of antiques.
[ترجمه گوگل]بلوف بیرونی او یک خبره عتیقه جات را تکذیب می کرد
[ترجمه ترگمان]این bluff که از آن بیرون آمده بود، یک خبره antiques بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Only the real connoisseur could tell the difference between these two wines.
[ترجمه گوگل]فقط یک خبره واقعی می تواند تفاوت بین این دو شراب را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]تنها کارشناس خبره می توانست تفاوت میان این دو نوع شراب را تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm no connoisseur but I know a good champagne when I taste one.
[ترجمه گوگل]من خبره نیستم اما وقتی یک شامپاین خوب را می چشم می شناسم
[ترجمه ترگمان]من اهل خبره نیستم اما من یه شامپاین خوب می شناسم وقتی که مزه اش رو بچشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sarah tells me you're something of an art connoisseur.
[ترجمه گوگل]سارا به من می گوید که تو یک هنرشناس هستی
[ترجمه ترگمان]سارا بهم گفت که تو یه متخصص art
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is the connoisseur who can discriminate between two equally fine wines.
[ترجمه گوگل]او خبره ای است که می تواند بین دو شراب به همان اندازه خوب تمایز قائل شود
[ترجمه ترگمان]او the است که می تواند بین دو نوع شراب به همان اندازه تمیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fry was a connoisseur of Renaissance art.
[ترجمه گوگل]فرای خبره هنر رنسانس بود
[ترجمه ترگمان]فرای یک هنر رنسانس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On weekends, this connoisseur of contemporary language stations himself on the couch, clicker in hand, riding the on-air waves.
[ترجمه گوگل]آخر هفته‌ها، این خبره زبان معاصر خودش را روی کاناپه می‌نشیند، صدای کلیک در دست، سوار بر امواج روی هوا
[ترجمه ترگمان]در اواخر هفته، این خبره از دست دادن ایستگاه های زبان معاصر خود بر روی مبل، clicker در دست، و بر روی امواج هوا موج می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I grew up a connoisseur of pavilions and winter gardens and miniature golf courses.
[ترجمه گوگل]من با خبره آلاچیق ها و باغ های زمستانی و زمین های گلف مینیاتوری بزرگ شدم
[ترجمه ترگمان]من در موزه و باغ های زمستانی و زمین های گلف مینیاتوری بزرگ شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Peter Mitchell was delightfully informal, a connoisseur of the unexpected and unconventional.
[ترجمه گوگل]پیتر میچل به طرز لذتبخشی غیررسمی بود و از چیزهای غیرمنتظره و غیرمتعارف خبره بود
[ترجمه ترگمان]پیتر می چل یک جور خودمانی غیر رسمی و غیر معمول و غیر معمول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lord Burlington was a great collector and connoisseur of paintings.
[ترجمه گوگل]لرد برلینگتون یک مجموعه دار و خبره بزرگ نقاشی بود
[ترجمه ترگمان]لرد Burlington استاد بزرگ و خبره نقاشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was a connoisseur of beans.
[ترجمه گوگل]او از حبوبات خبره بود
[ترجمه ترگمان]او یک کارشناس لوبیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One need only be a connoisseur.
[ترجمه گوگل]فقط باید یک خبره باشد
[ترجمه ترگمان]فقط باید یه کارشناس خبره باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The wine would have delighted a connoisseur.
[ترجمه گوگل]شراب یک خبره را خوشحال می کرد
[ترجمه ترگمان]شراب بسیار مایل بود که در این شراب خبره باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I soon became a connoisseur of wood smoke.
[ترجمه گوگل]خیلی زود به دود چوب خبره شدم
[ترجمه ترگمان]به زودی توده ای از دود چوب به چشمم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A connoisseur of politics can savor the machinations of a Neville Chamberlain or Winston Churchill.
[ترجمه گوگل]یک خبره سیاست می تواند از دسیسه های نویل چمبرلین یا وینستون چرچیل لذت ببرد
[ترجمه ترگمان]یک متخصص علوم سیاسی می تواند توطئه های یک نویل Chamberlain یا وینستون چرچیل را دوست داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبره (اسم)
expert, connoisseur, taster

انگلیسی به انگلیسی

• expert, one with good taste; aesthete
a connoisseur is someone who knows a lot about the arts, food, or drink.

پیشنهاد کاربران

کارشناس
خوره چیزی بودن
مثال؛
خوره هدفون، هدفون باز: Headphone connoisseur
". . . شناس"
art connoisseur
هنرشناس
cheese connoisseur
پنیرشناس ( کسی که متخصص تشخیص انواع پنیر است ( یک شغل در فرانسه ) )
someone who knows a lot about a particilar matter
کسی که وارد و خبره است در چیزهای سلیقه ای مانند نوشیدنی ، غذا، موسیقی و . . بگونه ای که میتواند درباره آنها داوری کند.
Connoisseur : خِبره - کاربلد - اینکاره - حرفه ای
Connoisseurship : خِبرِگی - اینکاره بودن - حرفه ای بودن
?? Are my new programming ideas up to the connoisseurs' standards
Any internet connoisseurs able to tell if its virus free cause I really wanna see it I never have
...
[مشاهده متن کامل]

با واژه های زیر قاطی نکنین
Connote
Connotation
Connotative

an expert on matters involving the judgement of beauty, quality or skill in art, food or music. Ox
صاحب نظر، آگاه، مطلع، استاد در کاری، ( تعبیر عامیانه ) اینکاره بودن در چیزی، چیره دست

بپرس