console

/kənˈsoʊl//kənˈsəʊl/

معنی: پیشانه، میزفرمان، طاقچه، تسلی دادن، دلداری دادن، تسلیت دادن
معانی دیگر: (معماری) کنسول (پیش آمدگی نقش و نگاردار دیوار که روی آن مجسمه یا تاقچه یا تیر سقف و غیره را قرار می دهند)، console رجوع شود به: table، (موسیقی) میز ارگ (که کلیدها و رکاب ها و سایر ابزار نواختن بر آن سوار شده است)، (رادیو و تلویزیون و کامپیوتر) جعبه (که دستگاه در درون آن قرار دارد و معمولا روی کف اتاق قرار می گیرد)، گنجانه، میز زیر رادیویاتلویزیون یاارگ وپیانو

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consoles, consoling, consoled
مشتقات: consolable (adj.), consolatory (adj.), consolingly (adv.), consoler (n.)
• : تعریف: to give comfort in time of loss, defeat, or suffering; relieve grief or disappointment; give solace to.
مترادف: comfort, solace
متضاد: upset
مشابه: assuage, calm, cheer, encourage, hearten, pacify, reassure, soothe, sustain

- Nothing could console him after his wife died.
[ترجمه هستی] بعد از مرگ همسرش هیچ چیز نمی تواند او را تسلی دهد
|
[ترجمه گوگل] پس از مرگ همسرش هیچ چیز نتوانست او را تسلی دهد
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ همسرش هیچ چیز نمی توانست او را تسلی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Although I didn't win, finishing second consoled me somewhat.
[ترجمه گوگل] اگرچه برنده نشدم، اما دوم شدن تا حدودی مرا تسلی داد
[ترجمه ترگمان] اگر چه من برنده نشدم و دومی را تا اندازه ای تسکین دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a cabinet or panel containing the controls for an electrical or mechanical apparatus.
مشابه: controls, panel

- The technician checked the computer's console.
[ترجمه گوگل] تکنسین کنسول کامپیوتر را چک کرد
[ترجمه ترگمان] تکنیسین console کامپیوتر را چک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a cabinet, designed to stand on the floor, for a television set, phonograph, or the like.
مشابه: cabinet, stand

(3) تعریف: the desklike part of an organ, containing the pedals, keyboards, and other controls.
مشابه: keyboard

جمله های نمونه

1. i tried to console the bereaved mother
کوشیدم مادر داغ دیده را تسلی بدهیم.

2. He tried to console her, but she kept saying it was all her own fault.
[ترجمه گوگل]سعی کرد او را دلداری دهد، اما او مدام می گفت که این همه تقصیر خودش است
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را تسلی بدهد، اما مدام می گفت همه اش تقصیر خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Nothing could console him when his pet dog died.
[ترجمه گوگل]وقتی سگ خانگی اش مرد، هیچ چیز نتوانست او را تسلی دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی سگش مرد هیچ چیز نمی توانست او را تسلی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No one could console her when Peter died.
[ترجمه گوگل]وقتی پیتر مرد هیچ کس نتوانست او را دلداری دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی پیتر مرد هیچ کس نمی توانست او را تسلی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This type of games console is starting to look well past its sell-by date .
[ترجمه گوگل]این نوع کنسول بازی به خوبی از تاریخ فروش خود گذشته است
[ترجمه ترگمان]این نوع کنسول بازی شروع به نگاه کردن به گذشته است - تا به امروز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The car has an overhead console with a compass and outside temperature indicator.
[ترجمه گوگل]این خودرو دارای یک کنسول بالای سر با قطب نما و نشانگر دمای بیرون است
[ترجمه ترگمان]خودرو دارای یک کنسول سربار با قطب نمای و نشانگر دمای خارج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We tried to console her when her dog died.
[ترجمه گوگل]وقتی سگش مرد، سعی کردیم به او دلداری بدهیم
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم که اون رو تسلی بدیم وقتی که سگش مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I tried to console her with a box of chocolates.
[ترجمه سارا] من سعی کردم با یک جعیه شکلات او را تسلی دهم
|
[ترجمه گوگل]سعی کردم با یک جعبه شکلات به او دلداری بدهم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را با یک جعبه شکلات تسلی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I can console myself with the fact that I'm not alone.
[ترجمه گوگل]می توانم خودم را با این واقعیت تسکین دهم که تنها نیستم
[ترجمه ترگمان]می توانم با این حقیقت که تنها نیستم تسکین دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A COBOL mnemonic name associated with the console typewriter.
[ترجمه گوگل]یک نام یادگاری COBOL مرتبط با ماشین تحریر کنسول
[ترجمه ترگمان]یک نام mnemonic کوبول که با ماشین تحریر console مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We tried to console her when her mother died but it was very difficult.
[ترجمه گوگل]وقتی مادرش فوت کرد سعی کردیم به او دلداری بدهیم اما خیلی سخت بود
[ترجمه ترگمان]وقتی مادرش مرد، سعی کردیم او را تسلی دهیم، اما بسیار مشکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Console yourself with the thought that you did your best.
[ترجمه گوگل]با این فکر که تمام تلاشتان را کردید، خودتان را دلداری دهید
[ترجمه ترگمان]با این فکر که تو بهترین کار را کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our tester had a center console with deep storage, a dual cupholder and a clipboard holder.
[ترجمه گوگل]تستر ما یک کنسول مرکزی با فضای ذخیره‌سازی عمیق، یک جا لیوان دوتایی و یک نگهدارنده کلیپ‌بورد داشت
[ترجمه ترگمان]tester ما یک کنسول مرکزی با ذخیره سازی عمیق، یک cupholder دوگانه و یک نگهدارنده clipboard داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The console is not intended as a pattern storage system.
[ترجمه گوگل]کنسول به عنوان یک سیستم ذخیره سازی الگو در نظر گرفته نشده است
[ترجمه ترگمان]این کنسول به عنوان یک سیستم ذخیره الگو در نظر گرفته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشانه (اسم)
console

میزفرمان (اسم)
console

طاقچه (اسم)
recess, rack, console, ledge, shelf, niche

تسلی دادن (فعل)
relieve, soothe, solace, becalm, console, cherish

دلداری دادن (فعل)
console, comfort

تسلیت دادن (فعل)
console, commiserate, condole

تخصصی

[حسابداری] کنسو ل،پایانه رابط با اپراتور و نشانگر عملیات، میز فرمان
[سینما] ماشین پیچش فیلم - میز فرمان
[کامپیوتر] میز فرمان ؛ پیشانه ؛ پایانه فرمان ؛ کنسول ؛ پایانه نمایش - کنسول 1. صفحه کلید و تصویر یک کامپیوتر چند کاربره . 2. یک صفحه کلید و تصیر ( غیر گرافیکی ) یا پنجره ای که یکی از این دو را سرویس می دهد .
[برق و الکترونیک] میز، میز فرمان 1. محفظه بزرگی بر ای گیرنده ی تلویزیون یا رادیو که به جای میز روی زیمن قرار می گیرد . 2. میز اصلی کنترل تجهیزات الکترونیکی در ایستگاه رادار، ایستگاه رادیو تلویزیون یا برج مراقبت فرودگاه 3 . قسمتی از یک رایانه ی بزرگ که به کمک آن می توان ارتباط دو طرفه بین مهندس با اپراتور و واحد پردازش مرکزی بر قرار کرد و عملیاتی نظیر اصلاح محتویات حافظه، تصحیح خطا و کنترل ماشین را به صورت دستی انجام داد .
[ریاضیات] میز فرمان، صفحه ی کنترل، کنسول

انگلیسی به انگلیسی

• cabinet, stand (for a television or radio); control panel; (computers) system of input and output devices connected to a main computer; shelf support; case for a radio; case for a television
comfort, solace, encourage
if you console someone who is unhappy, you try to make them more cheerful.
a console is a panel with switches or knobs used to operate a machine.

پیشنهاد کاربران

[سازه و ساختمان]
بیرون زدگی ، برون زَد ، پیش آمدگی ، جلوزدگی ، جلوزَد
consul: کنسول ( نماینده )
consulate: کنسولگری
console: دلداری دادن، آرام کردن
council: انجمن، شورا
consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع )
counsellor: وکیل یا مشاور
counsel: سفارش کردن
دسته ی فرمان، دسته ی بازی
بر خلاف نظر آقای امیرمحمد ما اصلا consule نداریم، بلکه همین console هست و به معانی:
●1. دلگرمی دادن، تسلی دادن
● 2. کنسول ( بازی ) ، در واقع وسیله ای همراه تجهیزات الکترونیکی برا کنترل کاری یا یک بازی
...
[مشاهده متن کامل]

● 3. یک میز یا طاقچه که به دیوار وصل است
■ فقط فرق مورد یک ( حالت فعل ) این هست که در تلفظ، تکیه بر روی قسمت میانی یا همون 'so' هست اما در موارد ۲ و ۳ که اسم هستند، تکیه بر روی قسمت ابتدایی یا همون c هستش

Console:to make someone feel better when they are feeling sad or disappointed.
طاقچه یی
مانند console TV
تلویزیون طاقچه یی
console ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پیشانه 2
تعریف: تجهیزاتی شامل صفحه کلید و نمایشگر که کاروَر برای برقراری ارتباط با رایانه و واپایی و پایش عملیات از آن استفاده می کند
دستگاه بازی یا همون کنسول میشه consul😂
Console فعله به معنای دلداری دادن ، تسلی دادن ، آرام کردن
Definition=to make someone feel better when they are feeling sad or disappointed
You asked me if you could read my book. I said okay. You told me you loved it. And I do. Then you leave the book in a taxicab. And you're weeping ( crying ) , and I'm consoling you. And suddenly you turn on me
تسلی دادن، دلداری دادن
a cabinet for television or radio equipment
the cabinet or enclosure containing the keyboards, stops, pedals, etc. . . of an organ.

Consul : کنسول
Consular : کنسولی
Consulate : کنسولگری
Console : دلداری دادن - تلاش برای خوشحال کردن افراد ناراحت
Comfort/sympathy

give sympathy to
همدردی کردن، دلداری دادن
آرام کردن، تسکین دادن
دستگاه بازیهای ویدیویی
دسته ی بازی
کمک کردن - همفکری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس