consort

/kənˈsɔːrt//kənˈsɔːt/

معنی: شریک، همسر، مصاحب، هم نشین شدن، جور کردن
معانی دیگر: شوهر، زن، شوهر ملکه، زوجه ی پادشاه، (با: with) دوستی کردن (به ویژه با اشخاص ناباب)، معاشر بودن با، نشست و برخاست کردن با، (در اصل) شریک، انباز، همراه، (کشتیرانی) همرو (کشتی که کشتی دیگر را مشایعت می کند)، (نادر) انجمن، گروهه، توافق، سازش، (انگلیس - سده ی هفدهم) گروه موسیقی نوازان مجلسی، نوع موسیقی این گروه، سازگار بودن با، همساز بودن، هم عقیده بودن، هم رای بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a wife or husband, esp. of a royal personage.
مشابه: helpmate, husband, mate, partner, spouse, wife

- Prince Philip is the consort of Queen Elizabeth II.
[ترجمه گوگل] شاهزاده فیلیپ همسر ملکه الیزابت دوم است
[ترجمه ترگمان] پرنس فیلیپ همسر ملکه الیزابت دوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a ship which accompanies another.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: consorts, consorting, consorted
(1) تعریف: to keep company; associate (often fol. by with).
مترادف: associate, fraternize, mingle
مشابه: ally, confederate, hang around, join, mix, relate, socialize, travel

- He's been consorting with some troublemakers recently and his mother is beginning to worry.
[ترجمه گوگل] او اخیراً با چند مزاحم معاشرت کرده است و مادرش شروع به نگرانی کرده است
[ترجمه ترگمان] اخیرا با چند تا دردسر مواجه شده و مادرش کم کم نگران شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be in accord; agree.
مترادف: accord, agree, correspond, harmonize, jibe, tally
مشابه: blend, conform
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: consorter (n.), consortion (n.)
• : تعریف: to join in company; unite.
مترادف: accompany, associate, join, unite
مشابه: ally, confederate

جمله های نمونه

1. the queen and her consort attended the banquet
ملکه و شوهرش در ضیافت حضور یافتند.

2. Thieves and other criminals often consort together.
[ترجمه گوگل]دزدها و مجرمان دیگر اغلب با هم متحد می شوند
[ترجمه ترگمان]دزدان و سایر مجرمان اغلب با هم زن می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They went in consort two or three together.
[ترجمه گوگل]دو سه تا با هم رفتند
[ترجمه ترگمان]با هم به دو یا سه نفر رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Consort has a population of 714 and is about as rural and isolated as you can get.
[ترجمه گوگل]Consort 714 نفر جمعیت دارد و تقریباً روستایی و منزوی است
[ترجمه ترگمان]جمعیت این شهر ۷۱۴ تن است و تا آنجا که می توانید به عنوان روستایی و منزوی در نظر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You should consort with your classmates.
[ترجمه گوگل]شما باید با همکلاسی های خود معاشرت کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید با همکلاسی هات زندگی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was surely the most distinguished queen consort we have had.
[ترجمه گوگل]او مطمئناً برجسته ترین همسر ملکه ای بود که ما داشته ایم
[ترجمه ترگمان]او قطعا بزرگ ترین کشتی ملکه بود که ما داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The nurses are instructed not to consort with their patients.
[ترجمه گوگل]به پرستاران دستور داده می شود که با بیماران خود معاشرت نکنند
[ترجمه ترگمان]به پرستاران دستور داده شده است که با بیماران خود عمل نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His practice does not consort with his preaching.
[ترجمه گوگل]عمل او با موعظه او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]عمل او با موعظه های او سازگار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gabrieli Consort and Players directed by Paul McCreesh.
[ترجمه گوگل]گابریلی همسر و بازیکنان به کارگردانی پل مک کریش
[ترجمه ترگمان]Gabrieli Consort و بازیکنان به کارگردانی پل McCreesh
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Consort Select menu and elegant surroundings.
[ترجمه گوگل]منوی Consort Select و محیط زیبا
[ترجمه ترگمان]منوی انتخاب Consort و محیط برازنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The melancholic king and his lustful comic consort are out of love, but not so Peter and Emilia.
[ترجمه گوگل]پادشاه مالیخولیایی و همسر کمیک هوس‌انگیزش از عشق دور هستند، اما پیتر و امیلیا اینطور نیستند
[ترجمه ترگمان]افسرده و افسرده پادشاه و شوهر شهوانی او از عشق خارج می شوند، اما نه به این خاطر که پیتر و امیل یا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Except for the consort song, all of these types of composition are represented somewhere among the studies presented here.
[ترجمه گوگل]به جز آهنگ همسر، همه این نوع آهنگسازی در جایی از مطالعات ارائه شده در اینجا نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]بجز آهنگ همسر، تمام این انواع ترکیب در جایی بین مطالعات ارایه شده در اینجا نشان داده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For the terma tradition, a consort is a very important instrument.
[ترجمه گوگل]برای سنت ترما، همسر ابزار بسیار مهمی است
[ترجمه ترگمان]برای سنت terma، همسر ابزاری بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The report does not consort with the facts.
[ترجمه گوگل]این گزارش با واقعیت ها همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]این گزارش با حقایق همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Your actions do not consort with your principles.
[ترجمه گوگل]اعمال شما با اصول شما همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]کاره ای شما با قوانین شما هم کاری نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شریک (اسم)
accessory, partner, associate, participant, sharer, joint, consort, copartner, comrade, pal, colleague, coparcener, half, yokefellow

همسر (اسم)
partner, associate, match, consort, mate, spouse, helpmate

مصاحب (اسم)
companion, consort, confabulator, fellow traveller

هم نشین شدن (فعل)
assort, consort

جور کردن (فعل)
accord, concert, adapt, suit, sort, assort, consort, lot, grade

انگلیسی به انگلیسی

• partner, companion; one ship accompanying another
spend time with; associate; join; be in agreement
if someone consorts with a particular person or group, they spend a lot of time with them; used in formal english, showing disapproval.
a consort is the wife or husband of the ruling monarch.

پیشنهاد کاربران

همنشین شدن، زوجه ی پادشاه، نشست و برخاست کردن با
1 -
to spend a lot of time in the company of a particular group of people, especially
people whose character is not approved of
قاطی گروهی بویژه آدم های نامناسب شدن، معاشرت و وقت گذراندن با آدم هایی که از نظر تیپ و شخصیت مورد تایید نیستند.
...
[مشاهده متن کامل]

They claimed he had been consorting with drug dealers
She warned him against consorting with suspicious characters
2 -
a wife or husband, especially of a ruler
زن یا شوهر، بویژه یک حاکم
The emperor Napoleon III and his consort lived sedately in an apartment in the Tuileries
When her husband was crowned, she became Queen Consort

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/consort
به همسران پادشاه یا ملکه ها میگن
کسی که در کنار اونها قرار میگیره
هم خوانی، جور بودن
بعنوان فعل : ( معمولا با with )
همنشینی کردن، همنشین شدن، معاشرت کردن، نشست و برخاست کردن و. . . .
همچنین : ( assort ( with

بپرس