contented

/kənˈtentəd//kənˈtentɪd/

قانع، راضی، خرسند، اقناع شده، سیر، خوشنود,قانع ,راضی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: contentedly (adv.), contentedness (n.)
• : تعریف: satisfied with existing conditions; content.
مترادف: content, satisfied
متضاد: discontented
مشابه: comfortable, happy, pleased

جمله های نمونه

1. a contented look
نگاه حاکی از اقناع

2. he seeks to keep his wife contented
او می کوشد زنش را راضی نگه دارد.

3. He may well be contented who need neither borrow nor flatter.
[ترجمه گوگل]او ممکن است راضی باشد که نه به قرض گرفتن نیاز دارد و نه به چاپلوسی
[ترجمه ترگمان]شاید راضی باشد که نه قرض بگیرد و نه چاپلوسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A contented mind is perpetual feast.
[ترجمه گوگل]ذهن راضی ضیافتی همیشگی است
[ترجمه ترگمان]یک فکر راضی یک جشن ابدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A contented mind is the greatest blessing a man can enjoy in this world. Joseph Addison
[ترجمه گوگل]ذهن راضی بزرگترین نعمتی است که یک انسان می تواند در این دنیا از آن برخوردار شود جوزف ادیسون
[ترجمه ترگمان]ذهن راضی بزرگ ترین نعمتی است که انسان می تواند در این دنیا از آن لذت ببرد جوزف آدیسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We wish that you will be contented every year.
[ترجمه گوگل]آرزو می کنیم هر سال راضی باشید
[ترجمه ترگمان]ما آرزو می کنیم که تو هر سال راضی به شی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Two glasses of beer contented him.
[ترجمه گوگل]دو لیوان آبجو او را راضی کرد
[ترجمه ترگمان]دو گیلاس آبجو او را راضی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A contented mind is a perpetual feast.
[ترجمه گوگل]ذهن راضی یک جشن همیشگی است
[ترجمه ترگمان]فکر راضی یک ضیافت دائمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tania kept the children reasonably quiet and contented.
[ترجمه گوگل]تانیا بچه ها را نسبتاً ساکت و راضی نگه داشت
[ترجمه ترگمان]Tania بچه ها را کاملا آرام و راضی نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was gazing at him with a soft, contented smile on her face.
[ترجمه گوگل]با لبخندی ملایم و رضایت بخش به او خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]زن با لبخندی نرم و حاکی از رضایت به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is easily contented.
[ترجمه گوگل]او به راحتی راضی است
[ترجمه ترگمان]به آسانی راضی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He contented himself with his job.
[ترجمه گوگل]از کارش راضی بود
[ترجمه ترگمان]به کار خود قناعت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The myth of happy and contented animals down on the farm is now far from the truth.
[ترجمه گوگل]افسانه حیوانات شاد و راضی در مزرعه اکنون دور از واقعیت است
[ترجمه ترگمان]افسانه حیوانات خوشبخت و راضی در مزرعه اکنون بسیار دور از حقیقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He gave a deeply contented sigh.
[ترجمه گوگل]آهی عمیقاً راضی کشید
[ترجمه ترگمان]آهی عمیق کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His face relaxes into a contented smile.
[ترجمه گوگل]صورتش به لبخندی رضایت بخش تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]صورتش آرام می شود و لبخند رضایت آمیزی می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• satisfied, pleased
if you are contented, you are happy and satisfied.

پیشنهاد کاربران

راضی و خوشحال
contented
استاد حمیدرضا صالحی١٤:٠٤ - ١٤٠١/١٠/١٠contented یعنی مخالفت کردن با چیز
اون contend هست استاد مجیدجان. یعنی مخالفت و ادعای مخالف کردن
این کانتنت هست
contented یعنی مخالفت کردن با چیزی
راضی - خوشنود
● قانع
● محتوی

بپرس