contiguous

/kənˈtɪɡjuːəs//kənˈtɪɡjʊəs/

معنی: نزدیک، مجاور، همجوار، پیوسته، متصل، مربوط بهم
معانی دیگر: مماس، چسبیده به هم، هم مرز، هم دیوار، هم پهلو، دیوار به دیوار، جنب، (در مورد زمین و کشور و جسم)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: contiguously (adv.), contiguousness (n.)
(1) تعریف: in contact; touching; adjoining.
مشابه: adjacent, adjoining, borderline, flush, neighboring, touching

- They own several contiguous pieces of property along the lake.
[ترجمه گوگل] آنها چندین قطعه ملکی به هم پیوسته در امتداد دریاچه دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها مالک چندین قطعه زمین مجاور در کنار دریاچه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: near, but not quite touching.
مشابه: adjacent, borderline, neighboring

جمله های نمونه

1. america's forty-eight contiguous states
چهل و هشت ایالت هم مرز امریکا

2. our garden is contiguous with their house
باغ ما با خانه ی آنها دیوار به دیوار است.

3. The bruising was not contiguous to the wound.
[ترجمه حاج رضا] کبودی مجاور زخم نبود.
|
[ترجمه گوگل]کبودی مجاور زخم نبود
[ترجمه ترگمان]جای کبودی روی زخم نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Its vineyards are virtually contiguous with those of Ausone.
[ترجمه گوگل]تاکستان‌های آن تقریباً با تاکستان‌های Ausone همسایه هستند
[ترجمه ترگمان]تاکستان های آن عملا در ارتباط با Ausone است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The garden is contiguous to the field.
[ترجمه بهروز] باغ متصل است به مزرعه
|
[ترجمه گوگل]باغ به مزرعه مجاور است
[ترجمه ترگمان]باغ به زمین پیوسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two states are contiguous with/to each other, but the laws are quite different.
[ترجمه گوگل]این دو حالت با یکدیگر به هم پیوسته اند، اما قوانین کاملاً متفاوت هستند
[ترجمه ترگمان]دو ایالت به یکدیگر پیوسته هستند، اما قوانین کاملا متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are two immediately contiguous areas.
[ترجمه گوگل]آنها دو ناحیه بلافاصله به هم پیوسته هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها دو منطقه کاملا به هم پیوسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cattle are contiguous only for want of similarity, racehorses similar only for want of contiguity.
[ترجمه گوگل]گاوها فقط به دلیل نداشتن شباهت به هم نزدیک می شوند، اسب های مسابقه فقط برای عدم همجواری شبیه یکدیگرند
[ترجمه ترگمان]اسب های مسابقه فقط به دلیل شباهت دارند و اسب های مسابقه هم شبیه به of هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dorsal arm plates are fan shaped, contiguous proximal, but well separated distally.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی پشتی به شکل بادبزنی، نزدیک به هم هستند، اما به خوبی از هم جدا شده اند
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی به شکل بادبزنی، مجاور پیوسته، اما به خوبی از هم جدا شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ventral arm plates are not contiguous.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی شکمی به هم پیوسته نیستند
[ترجمه ترگمان]صفحات شکمی بخش شکمی پیوسته نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two countries are contiguous.
[ترجمه گوگل]این دو کشور به هم پیوسته اند
[ترجمه ترگمان]این دو کشور همسایه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Overlapping the largely contiguous female territories are those of males which mate with the females in their area.
[ترجمه گوگل]قلمروهای ماده تا حد زیادی به هم پیوسته، قلمروهای نرهایی هستند که با ماده های منطقه خود جفت می شوند
[ترجمه ترگمان]هم چنین مناطقی که به شدت به هم متصل هستند، مردانی هستند که با ماده ها در منطقه خود رفیق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dorsal arm plates are roundly hexagonal and contiguous proximally.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی پشتی به صورت شش ضلعی گرد و نزدیک به هم هستند
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی صراحتا شش ضلعی و proximally هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dorsal arm plates are triangular and nearly contiguous.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی پشتی مثلثی و تقریباً به هم پیوسته هستند
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی مثلثی شکل و تقریبا به هم پیوسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

مجاور (صفت)
nigh, hand-to-hand, abutting, adjacent, adjoining, next, neighbor, contiguous, vicinal, conterminous, limitrophe

همجوار (صفت)
adjacent, adjoining, contiguous

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

متصل (صفت)
contiguous, joint, conjunct, connected

مربوط بهم (صفت)
contiguous

تخصصی

[کامپیوتر] دوام؛ پیوستگی ؛ پیوسته ؛ همجوار - پیوسته، مجاور - همجوار، نزدیک به یکدیگر . مثلاً ایالات داکوتای شمالی و داکوتای جنوبی مجاور هم هستند، اما تگزاس و ماین مجاور نیستند. اکثر کامپیوترها می توانند یک فایل دیسک را به صورت قطاع های همجوار یا غیر همجوار ذخیره کنند . ( نگاه کنید به disk) . اگر قطاع ها به صورت غیر همجوار باشند، دسترسی کند می شود ؛ زیرا برای به دست آوردن قسمتهای مختلف فایل، نوک خواندن / نوشتن دیسک باید به مکانهای مختلف پرش کند. نگاه کنید به fragmentation .
[ریاضیات] پیوسته، نزدیک، متصل، مجاور

انگلیسی به انگلیسی

• successive; adjacent; bordering; touching
things that are contiguous are next to each other or touch each other; a formal word.

پیشنهاد کاربران

contiguous = adjacent = bordering = adjoining = vicinity
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : contiguity
✅️ صفت ( adjective ) : contiguous
✅️ قید ( adverb ) : _
contiguous ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: مماس
تعریف: ویژگی گیاهی که قطعات آن با هم تماس دارند ولی الحاقی صورت نگرفته است
پیوسته به هم
نزدیک
یکپارچه
مجاور
چسبیده به هم
خویشاوند، منسوب، فامیل
یکپارچه

بپرس