convicted

/ˈkɑːnvɪkt//kənˈvɪkt/

معنی: محکوم
معانی دیگر: مجرم، جانی، محبوس، محکوم کردن

جمله های نمونه

1. convicted criminals
بزهکاران محکوم

2. he was convicted of perjury
به دادن شهادت دروغ محکوم شد.

3. to suspend sentence on a convicted man
حکم مجازات مرد محکوم را به تعویق انداختن

4. the judge passed sentence on the convicted man
قاضی درباره ی تنبیه مرد گناهکار حکم داد.

5. John Lord, alias Peter Lewis, was convicted of murder.
[ترجمه گوگل]جان لرد، با نام مستعار پیتر لوئیس، به قتل محکوم شد
[ترجمه ترگمان]جان لرد، معروف به پیتر لوییس، محکوم به قتل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was convicted of corruption, and will be disqualified from office for seven years.
[ترجمه گوگل]وی به اتهام فساد مالی محکوم شد و به مدت هفت سال از سمت خود محروم خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر فساد مجرم شناخته شد و مدت هفت سال از کار برکنار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The jury convicted the accused man of theft and arson.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه متهم را به سرقت و آتش سوزی محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه متهم به سرقت و آتش سوزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was convicted of drug offences and deported.
[ترجمه گوگل]او به جرم مواد مخدر محکوم و اخراج شد
[ترجمه ترگمان]او به جرائم مواد مخدر محکوم شد و از کشور اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were convicted on forensic evidence alone.
[ترجمه گوگل]آنها تنها بر اساس شواهد پزشکی قانونی محکوم شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تنهایی به مدارک پزشکی قانونی محکوم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jan was convicted of possessing an offensive weapon .
[ترجمه گوگل]جان به داشتن سلاح تهاجمی محکوم شد
[ترجمه ترگمان]جان به داشتن سلاح تهاجمی متهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was convicted of filing false income tax returns.
[ترجمه گوگل]او به دلیل ارائه اظهارنامه مالیات بر درآمد نادرست محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او محکوم به پر کردن عواید نادرست مالیات بر درآمد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was convicted of attempted rape .
[ترجمه گوگل]او به اتهام اقدام به تجاوز جنسی محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به جرم اقدام به تجاوز مجرم شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was convicted on the uncorroborated evidence of the alleged victim.
[ترجمه گوگل]او بر اساس شواهد غیر قابل تایید قربانی ادعایی محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او در مورد شواهد uncorroborated قربانی ادعا شده مجرم شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The jury convicted her on two counts of theft.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه او را به دو فقره سرقت محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه او را به دو فقره جرم متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Any officer who is convicted of conduct unbecoming an officer shall be court-martialled.
[ترجمه گوگل]هر افسری که محکوم به رفتار غیر شایسته افسر شود باید در دادگاه نظامی محاکمه شود
[ترجمه ترگمان]هر افسری که به جرم رفتار ناشایست مرتکب جرم شود دادگاهی تشکیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکوم (صفت)
condemned, sentenced, convicted

انگلیسی به انگلیسی

• proven or declared guilty

پیشنهاد کاربران

having officially been found guilty of a crime in a law court
محکوم
مرتکب

بپرس