conviction

/kənˈvɪkʃn̩//kənˈvɪkʃn̩/

معنی: عقیده، سرزنش
معانی دیگر: محکومیت، گناه، مجرمیت، اثبات تقصیر، گناهکار شناسی، دادباختگی، اعتقاد راسخ، عقیده ی محکم، مجاب شدگی، یقین، پی بردگی (به حقانیت عقیده یا استدلالی)، ایقان، (مهجور) مجاب سازی، محکومیت ,مجرمیت ,مجاب کردن ,ایمان ,متقاعدکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or act of finding a person guilty of a crime or misdemeanor.
مترادف: judgment, punishment
متضاد: acquittal, acquittal
مشابه: condemnation

- The prosecution was unable to present enough evidence to bring about a conviction in the case.
[ترجمه Faeze] دادستان در این پرونده قادر به ارائه مدرک کافی برای محکومیت نبود
|
[ترجمه گوگل] دادستان نتوانست مدارک کافی برای محکومیت این پرونده ارائه کند
[ترجمه ترگمان] دادستانی قادر به ارائه مدارک کافی برای ایجاد محکومیت در این پرونده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of having been proved guilty.
مترادف: punishment, sentence
متضاد: acquittal, acquittal
مشابه: penalty

- His conviction on fraud charges ensured an end to his political career.
[ترجمه گوگل] محکومیت او به اتهام کلاهبرداری، پایان کار سیاسی او را تضمین کرد
[ترجمه ترگمان] محکومیت او به اتهامات مربوط به کلاهبرداری یک پایان به حرفه سیاسی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a belief or opinion that is strongly held.
مترادف: belief, opinion, position
مشابه: assurance, certainty, certitude, doctrine, dogma, faith, idea, judgment, point of view, principle, tenet, view

- It is their conviction that the death penalty does not serve as a deterrent to crime.
[ترجمه گوگل] اعتقاد آنها این است که مجازات اعدام به عنوان بازدارنده در برابر جرم عمل نمی کند
[ترجمه ترگمان] این محکومیت آن ها است که مجازات اعدام به عنوان بازدارنده برای جنایت عمل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his conviction was upheld by a higher court
محکومیت او توسط دادگاه بالاتری مورد تایید قرار گرفت.

2. carry conviction
جدی بودن،باور کردنی بودن

3. an invincible conviction
اعتقاد راسخ

4. an unshakable conviction
اعتقاد خلل ناپذیر

5. the popular conviction is that he is honest
اعتقاد همگان بر آن که او آدم امینی است.

6. he spoke with conviction
او از روی عقیده حرف می زد.

7. the threat of a strike does not carry conviction
تهدید به اعتصاب جدی به نظر نمی رسید.

8. Patriotism is your conviction that this country is superior to all other countries because you were born in it. George Bernard Shaw
[ترجمه دنیا.قاسمی] گناه شما وطن پرستی است به این معنا که چون در کشوری زاده شده اید فکر می کنید آن کشور نسبت به همه کشورهای دیگر برتری دارد.
|
[ترجمه گوگل]میهن پرستی اعتقاد شما به این است که این کشور از همه کشورها برتر است زیرا در آن متولد شده اید جورج برنارد شاو
[ترجمه ترگمان]متقاعد کننده شما این است که این کشور از همه کشورهای دیگر برتر است زیرا شما در آن متولد شده اید جورج برنارد شاو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As it was her first conviction for stealing, she was given a less severe sentence.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که این اولین محکومیت او برای سرقت بود، او به مجازات کمتری محکوم شد
[ترجمه ترگمان]چون اولین محکومیت او برای دزدی بود، محکوم به محکومیت کم تر از آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She appealed unsuccessfully against her conviction for murder.
[ترجمه زینب سرآمد] او علیه محکومیتش به قتل درخواست فرجام ناموفقی داشت.
|
[ترجمه گوگل]او علیه محکومیتش به قتل شکایت ناموفق داد
[ترجمه ترگمان]او بی هوده تلاش می کرد که به خاطر قتل او به قتل برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He plans to appeal against his conviction.
[ترجمه گوگل]او قصد دارد علیه محکومیت خود تجدید نظر کند
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد به محکومیت او متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Court of Appeal set aside his conviction.
[ترجمه ونوس] دادگاه تجدید نظر محکومیت او را لغو کرد
|
[ترجمه گوگل]دادگاه تجدید نظر محکومیت او را لغو کرد
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His conviction was quashed in March 1986 after his counsel argued that the police evidence was a tissue of lies.
[ترجمه گوگل]محکومیت او در مارس 1986 پس از استدلال وکیلش مبنی بر اینکه مدارک پلیس بافتی از دروغ است، لغو شد
[ترجمه ترگمان]محکومیت او در مارس ۱۹۸۶ پس از این که وکیل مدافع او استدلال کرد که مدرک پلیس یک بافت دروغ است، سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is the firm conviction of the governors that this child should not be admitted to the school.
[ترجمه گوگل]این اعتقاد راسخ فرمانداران است که این کودک نباید در مدرسه پذیرش شود
[ترجمه ترگمان]این اعتقاد راسخ the است که این کودک نباید به مدرسه پذیرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nothing could shake her conviction that "abroad" was a dangerous place.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی توانست اعتقاد او را مبنی بر اینکه "خارج از کشور" مکانی خطرناک است، متزلزل کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست او را متقاعد کند که \"خارج از کشور\" مکان خطرناکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

تخصصی

[حقوق] محکومیت، مجرمیت، یقین، ایمان

انگلیسی به انگلیسی

• acknowledgement; condemnation; convincing; act of convicting
a conviction is a strong belief or opinion that someone holds.
a conviction is also the act of finding someone guilty of a crime in a court of law.

پیشنهاد کاربران

John was a man of conviction; no matter what anyone said he maintained his belief system until the very end
نظر
تحکیم
دستور
My firm conviction is that
اعتقاد راسخ من بر این است که
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : convince
✅️ اسم ( noun ) : conviction
✅️ صفت ( adjective ) : convinced / convincing
✅️ قید ( adverb ) : convincingly
عقیده
یقین
اطمینان
متقاعد سازی
1. یک باور ثابت یا راسخ
2. عمل محکومیت
3. وضعیت محکومیت
4. عمل متقاعد کردن
5. حالت متقاعد شدن
باور قلبی
اطمینان، یقین، جدیت
باور
محکومیت، سابقه کیفری
He was a criminal with a long list of previous convictions.
اعتقاد راسخ، عقیده محکم.
THOSE TWO GREAT CONVICTIONS THAT
WERE FAR FROM EACH OTHER
۱. اعتقادات[ بزرگ/مهمِ] اون دوتا از[ همدیگه /یکدیگر ]دور بود. .
۲. عقاید بزرگشون از همدیگه یه دنیا فاصله داشت.
۳. مثه بعضی مترجمای امروزی که میگن وای پشمام، وای برگام به جای واقعا و. . یا ناموسا و فانوسااون کلمه واقعا فانوس نیست اصطلاحه مترجمه. . .
...
[مشاهده متن کامل]

بیایید کلا جمله ها رو بکوبیم مثلاً برای جمله ی بالا خلاصه و قابل فهم تر =باهم هم نظر نبودن. دیدگاه اون دوتا باهم فرق داشت[لطفا اینطوری بکویید، زیبا بکوبید انگلیسی و نابود. . . ]
۴. آن دو عقاید از هم دور بود
مترادف=
عقیده
احساس
ایمان٫باور
اعتماد به نفس
عقیده ی تعصب آمیز
بعضی جاها اصل و ذهن هم معنی میده البته اگه بخوای از مترادفش استفاده کنی، ببین مترادفه. . .
❌یه چیز دیگه جمع convictions میشه اعتقادات، عقاید، باورها❌
سایت بدردبخوریه👇. . لازمت میشه . . 💙
dictionary. com
THESAURUS. COM

منابع• https://www.thesaurus.com/browse/conviction• https://www.dictionary.com/browse/convictions
اعتقاد
عقیده
باور
belief
جرم
جدیت
۱ ) محکومیت
. Significant support from Republicans would be necessary to achieve the two - thirds majority in the Senate required for a conviction
۲ ) مجاب سازی - متقاعد سازی - عمل ایجاد یقین
...
[مشاهده متن کامل]

A ) His speech carried so much conviction that I had to agree with him
سخنرانی ش مجاب سازی زیادی داشت تا جایی که من وادار شدم به موافقت با آن
B ) His argument carries a lot of conviction ( = is supported by strong belief )
۳ ) پی بردگی ( به حقانیت عقیده یا استدلالی ) - اعتقاد راسخ - عقیده محکم
عقیده و اعتقادی که از belief قوی تره
In 2019, not long before the Canadian province of Quebec moved to pass Bill 21, a law outlawing religious symbols in the public sector, I travelled to the Pennsylvania countryside to take part in training provided by the United Steelworkers ( USW ) , a trade union with members across North America.
. . .
One evening at dinner, I raised my concerns about the bill with Fred Redmond, who was then serving as the union’s international vice president for human affairs.
. . .
I shared with him my conviction that the proposed bill was nothing but an appeal to rising populism in Quebec and would serve no other purpose than to force Muslims there to assimilate into the province’s francophone identity.

اعتقاد راسخ
محکومیت
مورد حکم قرار گرفتن
ایمان
یقین
اعتقاد
: ) ) ) ) ) ) )
an example ) : pursue your dreams with conviction to become successful )
مثال : دنبال کنید آرزوهایتان را با ایمان و اعتقاد برای موفق شدن!

اطمینان
blame
scold
مجرمیت
سابقۀ کیفری
● باور، عقیده قوی
● مجرمیت
اعتقاد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس