coordinated

/ˌkoʊˈɔːdɪneɪtɪd//ˌkəʊˈɔːdɪneɪtɪd/

معنی: هم اهنگ
معانی دیگر: هماهنگ

جمله های نمونه

1. coordinated attack
(ارتش) تک هماهنگ شده

2. Our efforts need to be further coordinated for higher efficiency.
[ترجمه گوگل]تلاش های ما باید بیشتر هماهنگ شود تا کارایی بالاتری داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]تلاش های ما باید برای کارایی بیشتر هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rebel troops have launched a coordinated attack on government soldiers.
[ترجمه گوگل]نیروهای شورشی حمله ای هماهنگ به سربازان دولتی آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]نیروهای شورشی یک حمله هماهنگ به سربازان دولتی را آغاز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I wasn't a very coordinated child.
[ترجمه گوگل]من خیلی بچه هماهنگی نبودم
[ترجمه ترگمان]من یه بچه کاملا هماهنگ نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sound has to be coordinated with the picture.
[ترجمه گوگل]صدا باید با تصویر هماهنگ شود
[ترجمه ترگمان]صدا باید با تصویر هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Town planning and land allocation had to be coordinated.
[ترجمه گوگل]شهرسازی و تخصیص زمین باید هماهنگ می شد
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی شهر و تخصیص زمین باید هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This major prestigious event is currently being coordinated by Northern Arts.
[ترجمه گوگل]این رویداد مهم و معتبر در حال حاضر توسط هنرهای شمالی هماهنگ می شود
[ترجمه ترگمان]این رویداد مهم و معتبر در حال حاضر توسط هنرهای شمال هماهنگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These activities are planned and coordinated with parking lot owners.
[ترجمه گوگل]این فعالیت ها برنامه ریزی شده و با پارکینگ داران هماهنگ شده است
[ترجمه ترگمان]این فعالیت ها با صاحبان پارکینگ برنامه ریزی و هماهنگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These efforts are being coordinated through a website.
[ترجمه گوگل]این تلاش ها از طریق یک وب سایت هماهنگ می شود
[ترجمه ترگمان]این تلاش ها از طریق یک وب سایت برگزار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Great Groups are coordinated teams of original thinkers.
[ترجمه گوگل]گروه های بزرگ تیم های هماهنگ متفکران اصلی هستند
[ترجمه ترگمان]گروه های بزرگ گروهی متشکل از متفکران اصلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. C., in a coordinated lobbying effort.
[ترجمه گوگل]ج, در یک تلاش هماهنگ لابی
[ترجمه ترگمان]ج, در یک تلاش لابی هماهنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No central person or religious organization planned or coordinated it; no single plot unfolded.
[ترجمه گوگل]هیچ شخص مرکزی یا سازمان مذهبی آن را برنامه ریزی یا هماهنگ نکرد هیچ طرح واحدی آشکار نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ فرد مرکزی یا سازمان مذهبی آن را برنامه ریزی یا هماهنگ نمی کرد؛ هیچ نقشه واحدی باز نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The apparently coordinated attacks overloaded the sites with a barrage of messages generated by hackers.
[ترجمه گوگل]حملات هماهنگ شده ظاهراً سایت ها را با رگباری از پیام های تولید شده توسط هکرها بارگذاری کردند
[ترجمه ترگمان]حملات ظاهرا هماهنگ شده بر روی سایت ها با سیلی از پیام های ایجاد شده توسط هکرها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This caravan system could not be coordinated with maritime trade except by means of an extensive semi-capitalist organization.
[ترجمه گوگل]این نظام کاروانی را نمی‌توانست با تجارت دریایی هماهنگ کند مگر به وسیله یک سازمان گسترده نیمه سرمایه‌داری
[ترجمه ترگمان]این سیستم کاروانی را نمی توان با تجارت دریایی هماهنگ کرد مگر به وسیله یک سازمان نیمه - سرمایه داری گسترده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم اهنگ (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, harmonic, symphonic, symphonious, consonant, coordinated

انگلیسی به انگلیسی

• matched, suited

پیشنهاد کاربران

هم آرایی شده
coordination:
( در شیمی ) کوردیناسیون، هم آرایی
مشارکت یک اتم با دیگری در آرایش های سه بعدی
هماهنگ , سازمان یافته
– colour - coordinated decor
– Her outfits are always coordinated
– The sound has to be coordinated with the picture
– They launched a coordinated attack on government soldiers
سازمان یافته
coordinated attacks
حملات سازمان یافته
E. g. Iran’s Zarif proposes coordinated return to nuclear deal with US
( بصورت ) هماهنگ شده ( پابه پای هم ) برگشتن به چیزی
[شیمی] کئوردینه

[شیمی] و [آب و فاضلاب]: ترکیب شدن
being coordinated to a metal ion : ترکیب شدن با یک یون فلزی
سازماندهی شده، سامان یافته - هماهنگ، متناسب

بپرس