coordinator

/koʊˈɔːdɪneɪtə//kəʊˈɔːdɪneɪtə/

معنی: تعدیل کننده، هم اهنگکننده
معانی دیگر: هماهنگ کننده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one that coordinates, esp. a person who organizes a complex event or project that involves the contributions of other people.

- She is the coordinator of this year's town festival and we all report to her.
[ترجمه گوگل] او هماهنگ کننده جشنواره شهر امسال است و همه به او گزارش می دهیم
[ترجمه ترگمان] او هماهنگ کننده فستیوال شهر امسال است و همه ما به او گزارش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. coordinator (co-ordinator) n.
هماهنگ کننده،هماهنگ ساز،مدیر،هماراگر،هماراستگر،همپایه ساز

2. the project coordinator
هماهنگ ساز طرح

3. The campaign needs an effective coordinator.
[ترجمه گوگل]کمپین به یک هماهنگ کننده موثر نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این برنامه به یک هماهنگ کننده موثر نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We've just appointed a coordinator who will oversee the whole project.
[ترجمه گوگل]ما به تازگی یک هماهنگ کننده تعیین کرده ایم که بر کل پروژه نظارت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ما فقط یه هماهنگ کننده انتخاب کردیم که کل پروژه رو نظارت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For more information, contact Barbara Griffith, coordinator of early childhood, at 410-222-544
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر، با باربارا گریفیث، هماهنگ کننده دوران کودکی، با شماره 544-222-410 تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]برای اطلاعات بیشتر، تماس باربارا بوش، هماهنگ کننده دوران اولیه کودکی، در ۴۱۰ - ۲۲۲ - ۵۴۴
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The quality assurance coordinator pro-posed to remedy that.
[ترجمه گوگل]هماهنگ کننده تضمین کیفیت پیشنهاد کرد که این مشکل برطرف شود
[ترجمه ترگمان]هماهنگ کننده تضمین کیفیت برای درمان این مساله حمایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Morgan Stanley will act as co-global coordinator.
[ترجمه گوگل]مورگان استنلی به عنوان هماهنگ کننده مشترک جهانی عمل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]مورگان استنلی به عنوان هماهنگ کننده امور جهانی عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is offensive coordinator and acting athletic director at South Mountain High.
[ترجمه گوگل]او هماهنگ کننده تهاجمی و مدیر ورزشی در ساوث مونتین بالاست
[ترجمه ترگمان]او هماهنگ کننده حمله و مدیر ورزش در کوهستان جنوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dave Campo is the Cowboys' third defensive coordinator in four years.
[ترجمه گوگل]دیو کامپو سومین هماهنگ کننده دفاعی کابوی ها در چهار سال گذشته است
[ترجمه ترگمان]دیو کامپو، هماهنگ کننده دفاع third (Cowboys)در چهار سال اخیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a good call by much-criticized offensive coordinator Marc Trestman, and the 49ers were in business.
[ترجمه گوگل]این تماس خوبی بود توسط هماهنگ کننده تهاجمی مارک ترستمن که بسیار مورد انتقاد قرار گرفته بود، و 49ها مشغول کار بودند
[ترجمه ترگمان]این یک درخواست خوب از جانب مارک Trestman، هماهنگ کننده حملات، و ۴۹ ers بود که در تجارت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His wife, Darlene, was a fashion stylist and coordinator.
[ترجمه گوگل]همسر او، دارلین، یک طراح مد و هماهنگ کننده مد بود
[ترجمه ترگمان]همسرش، \"دارلین\"، یه متخصص مد و هماهنگ کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He did not admit to authorship until offensive coordinator Marc Trestman mentioned it.
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که هماهنگ کننده تهاجمی، مارک ترستمن به آن اشاره نکرد، به نویسندگی اعتراف نکرد
[ترجمه ترگمان]او تا زمانی که مارک Trestman هماهنگ کننده حمله آن را ذکر نکرده بود، به نویسندگی اعتراف نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is Ms. Darnell, the hospital's nursing coordinator.
[ترجمه گوگل]این خانم دارنل، هماهنگ کننده پرستاری بیمارستان است
[ترجمه ترگمان]ایشون خانم \"Darnell\" هستن از هماهنگ کننده بخش بیمارستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Change Coordinator will inform the person who requested the change that it has been implemented.
[ترجمه گوگل]هماهنگ کننده تغییر به شخصی که تغییر را درخواست کرده است اطلاع می دهد که این تغییر اجرا شده است
[ترجمه ترگمان]هماهنگ کننده تغییر، کسی را که درخواست تغییر کرده بود، مطلع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کننده (اسم)
adjuster, moderator, modulator, damper, modifier, regulator, coordinator, escalator

هماهنگ کننده (اسم)
coordinator

انگلیسی به انگلیسی

• person that coordinates, person that arranges
the co-ordinator of a project or activity is the person who organizes the various aspects of it such as making sure that people work together properly or that things arrive at the right place on time.

پیشنهاد کاربران

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
هماهنگ کننده
هماهنگ کننده یک مشتری تخصصی است که به گره ها اجازه می دهد اعتبار کپی دفتر خود را در برابر تراکنش های خاص تأیید کنند.
به حروف ربط هم پایه ساز هم میگن. مثل and
هماهنگ کننده
مدیریت دارای سلسله مراتبی است که هماهنگ کننده در سطح پایین تر از مدیر و رییس قرار میگیرد، نه معادل آنها
هماهنگ کننده
مدیر هماهنگی
مدیر، رئیس، سرگروه

بپرس