cope

/koʊp//kəʊp/

معنی: از عهده برامدن
معانی دیگر: (با: with) از پس (چیزی یا کسی) برآمدن، از عهده برآمدن، حریف شدن، چیره شدن، جوابگو بودن، تحمل کردن، ساختن (با وضع و غیره)، (قدیمی - با: with) پرداختن (به کاری)، روبررو شدن با، سر و کار داشتن با، ردا، جامه ی بلند و گشاد کشیشان، جبه، پرده، سایبان، آسمانه، اتاق، رجوع شود به: coping، (معماری) روی هم قرار دادن، (با هم) جور کردن، هره بندی کردن، برامدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: copes, coping, coped
(1) تعریف: to contend or struggle, esp. with some success (often fol. by "with").
مترادف: contend, deal, get along, handle, make do, manage, struggle
مشابه: fight, grapple, shift, survive, wrestle

- How do you cope with the stress of this job?
[ترجمه مهدی س] چگونه با استرس این کار کنار می آیید؟
|
[ترجمه iahmadrezam] چطور از پس استرس این شغل بر میایید.
|
[ترجمه گوگل] چگونه با استرس این شغل کنار می آیید؟
[ترجمه ترگمان] شما چگونه با استرس این شغل مقابله می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to deal with problems and responsibilities, esp. in a calm or rational way.
مترادف: function, manage
مشابه: hack, hold one's own, make do, make the grade, rise to the occasion, subsist

- After his wife died he just couldn't cope anymore.
[ترجمه گوگل] پس از مرگ همسرش، او دیگر نمی توانست با آن کنار بیاید
[ترجمه ترگمان] بعد از مرگ همسرش دیگر نمی توانست از پسش بر بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a long ecclesiastical robe worn as an outer garment in processions and the like.

(2) تعریف: any covering resembling a cloak.
مشابه: cloak, mantle

جمله های نمونه

1. to cope with a responsibility
از پس مسئولیتی برآمدن

2. i can't cope with these children!
من حریف این بچه ها نمی شوم !

3. grade schools cannot cope with the increasing numbers of students
دبستان ها نمی توانند جوابگوی شمار فزاینده ی دانش آموزان باشند.

4. she is ill and cannot cope with household chores
او بیمار است و از عهده ی کارهای منزل برنمی آید.

5. my father's buoyancy helped us to cope better with the death of our mother
روحیه ی خوب پدرم به ما کمک کرد که مرگ مادر را بهتر تحمل کنیم.

6. His attorney argued that Cope could not distinguish between right and wrong.
[ترجمه گوگل]وکیل او استدلال کرد که کوپ نمی تواند درست و غلط را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع او معتقد بود که کوپ نمی تواند بین درست و غلط تمایز قایل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It must be difficult to cope with three small children and a job.
[ترجمه گوگل]کنار آمدن با سه بچه کوچک و یک شغل باید سخت باشد
[ترجمه ترگمان]سازگاری با سه کودک کوچک و یک شغل دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We needed to reskill our workforce to cope with massive technological change.
[ترجمه گوگل]ما نیاز داشتیم نیروی کار خود را مجدداً مهارت دهیم تا با تغییرات عظیم فناوری کنار بیاییم
[ترجمه ترگمان]ما نیاز داشتیم نیروی کار خود را برای مقابله با تغییرات تکنولوژیکی گسترده reskill
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rebels were ill-equipped to cope with Western weapons and forces.
[ترجمه گوگل]شورشیان برای مقابله با تسلیحات و نیروهای غربی مجهز نبودند
[ترجمه ترگمان]شورشیان برای مقابله با سلاح های غربی و نیروهای غربی به شدت تجهیز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Will she be able to cope with the work?
[ترجمه گوگل]آیا او می تواند با کار کنار بیاید؟
[ترجمه ترگمان]آیا او قادر خواهد بود با این کار کنار بیاید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His indefatigable spirit helped him to cope with his illness.
[ترجمه گوگل]روحیه خستگی ناپذیر او به او کمک کرد تا با بیماری خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]روحیه خستگی ناپذیر او به او کمک کرد تا با بیماریش کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How do you cope with the problem of poor vision?
[ترجمه گوگل]چگونه با مشکل بینایی ضعیف کنار می آیید؟
[ترجمه ترگمان]شما چطور با مشکل بینایی ضعیف مقابله می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He found he could no longer cope with his demanding job.
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که دیگر نمی تواند با شغل سخت خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]او دریافت که دیگر نمی تواند از عهده این کار برآید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sometimes I find it hard to cope.
[ترجمه گوگل]بعضی وقتا تحملش سخته
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا برام سخت میشه که از پسش بر بیام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You will learn to cope with the stresses and strains of public life.
[ترجمه گوگل]شما یاد خواهید گرفت که با استرس ها و فشارهای زندگی عمومی کنار بیایید
[ترجمه ترگمان]شما یاد می گیرید که از عهده فشارها و فشارهای زندگی عمومی برآید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His wife would not be able to cope and might suffer a nervous breakdown.
[ترجمه گوگل]همسرش نمی‌توانست کنار بیاید و ممکن است دچار حمله عصبی شود
[ترجمه ترگمان]همسر او نمی توانست از عهده برآید و ممکن است دچار اختلال عصبی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The transport service cannot cope with the strain of so many additional passengers.
[ترجمه گوگل]خدمات حمل و نقل نمی تواند با فشار بسیاری از مسافران اضافی کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]خدمات حمل و نقل نمی تواند با فشار بسیاری از مسافران دیگر مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I am afraid I cannot cope with this.
[ترجمه گوگل]می ترسم نتوانم با این موضوع کنار بیایم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه نمی توانم با این مساله کنار بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از عهده برامدن (فعل)
afford, acquit, cope, tackle, answer

تخصصی

[عمران و معماری] کتیبه - کتیبه گذاشتن

انگلیسی به انگلیسی

• ceremonial robe worn by a priest; any long cloak-like covering; vault, canopy; sky
manage in spite of difficulty; struggle successfully
if you cope with a problem, task, or difficult situation, you deal with it successfully.

پیشنهاد کاربران

get along with
اینکه دستمون بند و گیر چیزی باشه
سروکار داشتن باکسی یا چیزی ( همراه سختی )
سر و کله زدن با کسی ( به سختی )
دست و پنجه نرم کردن
تحمل کردن
کنار امدن
cope ( مهندسی مواد و متالورژی )
واژه مصوب: تای رویی
تعریف: بخش زبرین درجه یا قالب یا مدل
I can cope with it myself: خودم ازپسش برمیام
cope = از عهده کار سختی بر آمدن، کنار آمدن
مثال : The aircraft has seven computer systems running in parallel, so as to provide enough redundancy to cope with computer breakdowns.
این هواپیما دارای هفت سیستم رایانه ای است که به طور موازی در حال کار هستند ، بنابراین باعث می شود نیروی اضافی کافی برای ( کنار آمدن با، از عهده بر آمدن ) خرابی های رایانه تامین شود.
...
[مشاهده متن کامل]

کنار امدن
سازگاری
درک کردن، فهمیدن
:Synonym
"manage"
✔️از پس ( چیزی یا کسی ) برآمدن، از عهده برآمدن
I was left to cope on my own
*به من مسئولیت داده شد تا خودم تنهایی از عهده ش بربیام
*منو تنها گذاشت/گذاشتند تا خودم تنهایی از پس ش بربیام
...
[مشاهده متن کامل]

✔️ ( با: with ) هم همین معنی رو میده
The group will study how the region coped with the loss of thousands of jobs
*اون گروه بدقت بررسی خواهند کرد تا بفهمند چگونه آن منطقه از پس از دست دادن هزاران شغل برآمده است
*این گروه بررسی میکنن که این منطقه چجور تونست بر مشکل از دست دادن هزاران شغل چیره بشه

مقابله کردن، برخورد کردن
علم طب:مبارزه
۱ - سر کردن ( با مشکل و اوضاعی خاص )
how new yorkers coping with the pandemic
2 - از پس کار سختی برآمدن
my mobile phone can cope with multiple tasks
deal
to deal with and attempt to overcome problems and difficulties —often used with with ( ibid )
رویارویی
روبرو شدن
face
سازگار شدن
تحمل
کنار امدن , حریف شدن , گذراندن سختی
Math
سازگاری داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس