correctness

/kəˈrektnəs//kəˈrektnəs/

معنی: صحت، درستی
معانی دیگر: صحت، درستی

جمله های نمونه

1. political correctness
پیروی از عقاید و معیارهای سیاسی دسته ی بخصوص

2. Political correctness is the principle of avoiding language or behaviour that may offend certain groups of people.
[ترجمه گوگل]صحت سیاسی اصل پرهیز از زبان یا رفتاری است که ممکن است گروه خاصی از مردم را آزار دهد
[ترجمه ترگمان]صحیح سیاسی اصل اجتناب از رفتار و رفتار است که ممکن است برخی از افراد را برنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ask the investor to check the correctness of what he has written.
[ترجمه گوگل]از سرمایه گذار بخواهید صحت مطالبی را که نوشته است بررسی کند
[ترجمه ترگمان]از سرمایه گذار بخواهید صحت آنچه نوشته شده را بررسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For reasons of political correctness we have been asked to withdraw our advertisement from the national press.
[ترجمه گوگل]به دلایل صحت سیاسی از ما خواسته شده است که آگهی خود را از مطبوعات ملی پس بگیریم
[ترجمه ترگمان]به دلایلی از صحت سیاسی خواسته شده است که تبلیغ خود را از مطبوعات ملی حذف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Political correctness has had an impact on the language people use to describe women.
[ترجمه گوگل]صحت سیاسی بر زبانی که مردم برای توصیف زنان استفاده می کنند تأثیر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]درستی سیاسی تاثیر زیادی بر زبانی دارد که مردم برای توصیف زنان از آن استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She doubted the correctness of the information.
[ترجمه گوگل]او در صحت اطلاعات شک داشت
[ترجمه ترگمان]او به درستی اطلاعات شک داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was convinced of the correctness of the decision.
[ترجمه گوگل]او به درستی تصمیم متقاعد شده بود
[ترجمه ترگمان]او از درستی این تصمیم مطمئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The correctness of this decision may be doubted.
[ترجمه گوگل]صحت این تصمیم ممکن است مورد تردید باشد
[ترجمه ترگمان]درستی این تصمیم ممکن است مورد تردید قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I believe in discovery and rigor and quantitative correctness and sophisticated analysis.
[ترجمه گوگل]من به کشف و دقت و صحت کمی و تحلیل پیچیده اعتقاد دارم
[ترجمه ترگمان]من به کشف و دقت و دقت کمی و تحلیل پیچیده اعتقاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The film may lack subtlety and political correctness, but it can be thrilling if you let it.
[ترجمه گوگل]ممکن است فیلم فاقد ظرافت و صحت سیاسی باشد، اما اگر اجازه دهید می تواند هیجان انگیز باشد
[ترجمه ترگمان]این فیلم ممکن است فاقد ظرافت و درستی سیاسی باشد، اما اگر اجازه دهید، می تواند هیجان انگیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From political correctness to the flagging tenure system, the right of unadulterated academic lip flapping seems increasingly embattled.
[ترجمه گوگل]از صحت سیاسی گرفته تا سیستم پرچمدار تصدی، به نظر می رسد حق تکان دادن لب های دانشگاهی بدون تقلب به طور فزاینده ای مورد مبارزه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]از صحت سیاسی گرفته تا سیستم ضعیف حق تصدی، حق of (flapping)های لب (unadulterated)به طور فزاینده ای تحت فشار قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is no need to reclaim political correctness from its detractors.
[ترجمه گوگل]نیازی به بازپس گیری صحت سیاسی از مخالفان آن نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی به اصلاح سیاست های سیاسی از سوی detractors وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This does not mean merely that correctness of translation is undetermined by all the possible data.
[ترجمه گوگل]این صرفاً به این معنی نیست که صحت ترجمه با همه داده های ممکن مشخص نشده است
[ترجمه ترگمان]این به این معنا نیست که درستی ترجمه با تمام داده های ممکن نامشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Managers must steer a middle course between political correctness and political babble.
[ترجمه گوگل]مدیران باید مسیری میانه را بین درستی سیاسی و حرف های سیاسی هدایت کنند
[ترجمه ترگمان]مدیران باید مسیر میانی بین درستی سیاسی و همهمه سیاسی را هدایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We now think of an insistence on grammatical correctness as a conservative position.
[ترجمه گوگل]ما اکنون به اصرار بر صحت دستوری به عنوان یک موضع محافظه کارانه فکر می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما اکنون به پافشاری بر درستی گرامری به عنوان یک موقعیت محافظه کارانه فکر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

درستی (اسم)
integrity, accuracy, precision, exactitude, correctness, validity, truth, validation, justice, correctitude, honesty, trueness, rectitude, legitimacy

تخصصی

[ریاضیات] صحت، درستی

انگلیسی به انگلیسی

• properness, justness; honesty, frankness

پیشنهاد کاربران

صحت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : correct
اسم ( noun ) : correction / corrective / correctness
صفت ( adjective ) : corrective / correct / correctional
قید ( adverb ) : correctly
صلاحیت
correctness ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: صحت
تعریف: ویژگی وضعیت یک کمیت پس از جبران انحراف های مشخص و غیرقابل صرف نظر در اندازه‏گیری آن
حقانیت، راستی، بی نقصی، درست بودن، بر حق بودن، بر صواب بودن،

بپرس