correspondent

/ˌkɔːrəˈspɑːndənt//ˌkɒrɪˈspɒndənt/

معنی: خبرنگار، مخبر، مکاتب، مکاتبه کننده، طرف معامله، طرف مکاتبه، مناسب، مطابق، خوش ایند، سازگار
معانی دیگر: (رادیو و روزنامه و غیره) خبرنگار، گزارشگر، نامه نویس (کسی که با دیگری نامه رد و بدل می کند یا به روزنامه هاو غیره نامه می نویسد)، همخوان، مشابه، هم زینه، متوافق، همخوانگر، همبستگر، هم زینه گر، تطابق گر، شخص یا شرکتی که با شرکت دور دست دیگری رابطه ی بازرگانی داشته باشد، طرف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who writes letters to another, esp. over a period of time.

- He had been such a reliable correspondent that she worried when his letters seemed to stop.
[ترجمه گوگل] او چنان خبرنگار قابل اعتمادی بود که وقتی به نظر می رسید نامه های او متوقف می شود، نگران شد
[ترجمه ترگمان] او یک خبرنگار قابل اعتماد بود که وقتی نامه هایش را متوقف می کرد نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person who reports news or contributes articles regularly to a newspaper, magazine, TV network, or the like, from a distant area.
مشابه: reporter

- Working as a foreign correspondent, she reported from several countries in Asia.
[ترجمه گوگل] او که به عنوان خبرنگار خارجی کار می کرد، از چندین کشور آسیایی گزارش می داد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان خبرنگار خارجی از چندین کشور در آسیا خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that resembles or is analogous to something else.
صفت ( adjective )
• : تعریف: similar or analogous.
مشابه: analogous, coordinate, like, mutual

جمله های نمونه

1. our economic correspondent in london
گزارشگر اقتصادی ما در لندن

2. Our correspondent has been assessing the impact of the sanctions.
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما در حال ارزیابی تاثیر تحریم ها بوده است
[ترجمه ترگمان]خبرنگار ما تاثیر تحریم ها را ارزیابی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And now, over to our Rome correspondent . . .
[ترجمه جلیل جعفری] و حالا، با خبرنگارمان در رم گفتگو می کنیم. . .
|
[ترجمه گوگل]و اکنون، به خبرنگار ما در رم
[ترجمه ترگمان]و حالا، به طرف خبرنگار ما در رم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our correspondent in South Africa sent this report.
[ترجمه جلیل جعفری] گزارش خبرنگار ما از آفریقای جنوبی.
|
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما در آفریقای جنوبی این گزارش را ارسال کرده است
[ترجمه ترگمان]خبرنگار ما در آفریقای جنوبی این گزارش را ارسال کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A correspondent for Reuters news agency says he saw a number of demonstrators being beaten.
[ترجمه چکامه] خبرنگار بخش خبری رویترز می گوید که دیده است تعدادی از تظاهرات کنندگان مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند
|
[ترجمه گوگل]خبرنگار خبرگزاری رویترز می گوید که او شاهد ضرب و شتم تعدادی از تظاهرکنندگان بوده است
[ترجمه ترگمان]خبرنگار آژانس خبری رویترز می گوید که او تعدادی از تظاهرات کنندگان را مورد ضرب و شتم قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I am the foreign correspondent in Washington of La Tribuna newspaper of Honduras.
[ترجمه گوگل]من خبرنگار خارجی در واشنگتن روزنامه لاتریبونا هندوراس هستم
[ترجمه ترگمان]من خبرنگار خارجی در واشنگتن از روزنامه La در هندوراس هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. More than one correspondent filed a story about the incident.
[ترجمه گوگل]بیش از یک خبرنگار داستانی را در مورد این حادثه ارسال کرد
[ترجمه ترگمان]بیش از یک خبرنگار در مورد این حادثه یک گزارش تهیه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our foreign correspondent filed this report earlier today.
[ترجمه گوگل]خبرنگار خارجی ما اوایل امروز این گزارش را ثبت کرده است
[ترجمه ترگمان]خبرنگار خارجی ما این گزارش را زودتر از امروز بایگانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our correspondent in Washington files a report most days.
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما در واشنگتن بیشتر روزها گزارش می دهد
[ترجمه ترگمان]خبرنگار ما در واشنگتن بیش از چند روز گزارش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In her latest dispatch, Clare Duggan, our war correspondent, reported an increase in fighting.
[ترجمه گوگل]کلر دوگان، خبرنگار جنگی ما، در آخرین اعزام خود، از افزایش درگیری ها خبر داد
[ترجمه ترگمان]در آخرین گزارش خود، Clare دوگان، خبرنگار جنگ ما، گزارش داد که جنگ در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He volunteered as a correspondent for the war.
[ترجمه جلیل جعفری] او دواطلبانه خبرنگار جنگ شد.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان خبرنگار برای جنگ داوطلب شد
[ترجمه ترگمان]او برای جنگ داوطلب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frank Deford is a special correspondent for Newsweek magazine.
[ترجمه گوگل]فرانک دیفورد خبرنگار ویژه مجله نیوزویک است
[ترجمه ترگمان]فرانک Deford خبرنگار ویژه مجله نیوزویک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm a terrible correspondent - I never seem to get the time to write.
[ترجمه گوگل]من یک خبرنگار وحشتناک هستم - به نظر می رسد هرگز برای نوشتن وقت ندارم
[ترجمه ترگمان]من خبرنگار مزخرفی هستم - به نظر نمی رسد وقت نوشتن را داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm not a very good correspondent, I'm afraid.
[ترجمه جلیل جعفری] متاسفانه من خبرنگار زیاد خوبی نیستم.
|
[ترجمه گوگل]من خیلی خبرنگار خوبی نیستم، می ترسم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه خبرنگار خوبی نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our economics correspondent, James Morgan, is just back from Germany.
[ترجمه گوگل]خبرنگار اقتصادی ما، جیمز مورگان، به تازگی از آلمان بازگشته است
[ترجمه ترگمان]خبرنگار اقتصادی ما، جیمز مورگان، از آلمان بازگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was a vivid and witty correspondent.
[ترجمه گوگل]او یک خبرنگار زنده و باهوش بود
[ترجمه ترگمان]او یک خبرنگار زنده و سرزنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبرنگار (اسم)
correspondent, reporter, newsman, newswriter

مخبر (اسم)
correspondent, intelligencer, reporter, informant

مکاتب (اسم)
correspondent

مکاتبه کننده (اسم)
correspondent

طرف معامله (اسم)
correspondent

طرف مکاتبه (اسم)
correspondent

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

مطابق (صفت)
accordant, matching, according, conforming, relevant, similar, agreeing, correspondent, alike, alike in form, alike in shape, comformable, respondent

خوشایند (صفت)
desirable, pleasant, nice, fine, correspondent, auspicious, advantageous, apposite, pleasing, applicable, matchable, winsome

سازگار (صفت)
fit, suitable, compatible, correspondent, becoming, matchable, wholesome, salubrious

تخصصی

[ریاضیات] متناظر، هم پاسخ، همخوان، نظیر

انگلیسی به انگلیسی

• reporter, journalist; person who exchanges letters with another
a correspondent is a television or newspaper reporter.

پیشنهاد کاربران

۱. کسی که برای دیگران نامه یا ایمیل می نویسد. ( مکاتبه کننده )
۲. خبرنگاری که به مناطق دورافتاده میره، گزارش تهیه میکنه، جلوی دوربین میاد و اون ها را به محضر مخاطب می رساند.
🚨 نکته اینکه Reporter و Correspondent هم معنی هستند و هر ۲ میشن خبرنگار. ولی حواس مون جمع باشه خبرنگار را با روزنامه نگار ( Journalist ) اشتباه نگیریم.
...
[مشاهده متن کامل]

خبرنگار ( به انگلیسی: correspondent ) روزنامه نگاری است که در رادیو، تلوزین، روزنامه آنلاین یا چاپی، وظیفه تهیه گزارش از وقایع و اخبار را به عهده دارد و بر خلاف سایر روزنامه نگارانی که خبرنگار نیستند،
...
[مشاهده متن کامل]
در مکانی خاص که محل وقوع خبر است، حضور دارد؛ اما گاهی برخی از فارسی زبانان به دلیل تصوری غلط مبنی بر محدودیت روزنامه نگاری به رسانه های چاپی و کاغذی، از تمام روزنامه نگاران رسانه های غیر چاپی با عنوان خبرنگار یاد می کنند که اشتباه می باشد، زیرا روزنامه نگاری اولاً محدود به روزنامه و رسانه چاپی نیست و می تواند اینترنتی و تلوزیونی هم باشد؛ دوماً روزنامه نگاری شامل شاخه های متعددی از انواع مختلف تولید محتوای رسانه ای مانند خبرنگاری، گزارشگری تحقیقی، گزارشگری تحلیلی و نقد فیلم می باشد و تولید محتوای خبری و خبرنگاری فقط یکی از شاخه های روزنامه نگاری را تشکیل می دهد.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : correspond
اسم ( noun ) : correspondence / correspondent
صفت ( adjective ) : corresponding
قید ( adverb ) : correspondingly
Someone who employed by a newspaper
Jornalism
as Noun : مُخبر , طرف مکاتبه
as adjective : مناسب , سازگار , مطابق
خبرنگار ( رادیو - تلویزیون، روزنامه و غیره )
a live report from our correspondent in Jerusalem
خودجوش
لوکیشن

سازگار
هم پیوند
همتا
کارگزار

بپرس