creating


معنی: موجد، خالق

جمله های نمونه

1. creating manufacturing industries in emulation of the u. s.
ایجاد صنایع تولیدی به تقلید از ایالت متحده

2. the government's role in creating jobs
نقش دولت در ایجاد کار

3. don't go near him while he's creating
تا داد و بیدادش تمام نشده نزدش نرو.

مترادف ها

موجد (صفت)
causing, creating, fathering

خالق (صفت)
creating, creative, omnific

پیشنهاد کاربران

آفرینیش
( Āfarinish )
�آفرین� ( create ) و �‍یش� ( ing )
برپایی
تدوین
تولد - نوآوری
خلق، پیدایش
ایجادکننده، ایجادگر، عامل، مبدع، ابداع گر، آفریننده، پدیدآور، فراهم کننده
پسوند: - سازی
creating identity : هویت سازی
به وجود آوردن
پدید آوردن
ایجاد

بپرس