crisis

/ˈkraɪsəs//ˈkraɪsɪs/

معنی: بحران، موقع بحرانی
معانی دیگر: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: crises
(1) تعریف: the point or moment just prior to a decisive and critical change.
مترادف: juncture, turning point
مشابه: climax, clutch, conjuncture, critical mass, crunch, crux, emergency, exigency, fix, hour, moment of truth, pickle, pinch, predicament, straits, zero

- He had reached a crisis in his writing career, and he knew he had to get something published or give up writing altogether.
[ترجمه آیلین] در حرفه ی نویسندگی اش به بحرانی برخورده بود، و می دانست که یا باید چیزی به چاپ می رساند و یا نویسندگی را به کل کنار می گذاشت.
|
[ترجمه ب گنج جو] کار وبار نوشتنش با یه بحران بغرنجی روبرو ده بود، خوب میدونست باید یه چیزی بیرون میداد یا قید نویسنده بودن رو میزد.
|
[ترجمه گوگل] او در حرفه نویسندگی خود به بحرانی رسیده بود و می دانست که باید چیزی را منتشر کند یا کلاً نوشتن را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان] او در حرفه نویسندگی خود به بحرانی رسیده بود و می دانست که باید چیزی منتشر کند یا بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an unstable or uncertain situation that has potential to bring about dramatic, possibly destructive, changes.
مشابه: instability, predicament, tinderbox

- The assassination of the president threw the country into a crisis.
[ترجمه محمدرضا اقتصادی] ترور رئیس جمهور، کشور را در شرایط بحرانی قرارداد.
|
[ترجمه گنج جو] قتل سیاسی رئیس جمهور مملکت رو به بحرانی عمیق فرو برد.
|
[ترجمه گوگل] ترور رئیس جمهور کشور را وارد بحران کرد
[ترجمه ترگمان] ترور رئیس جمهور کشور را به یک بحران تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. crisis is the proof of a man's personality
بحران محک شخصیت مرد است.

2. a crisis situation
وضع بحرانی

3. cardiac crisis
بحران (کریز) قلبی

4. personal crisis turned his hair white
سرگشتگی های فردی موی او را سپید کرد.

5. midlife crisis
بحران میانسالی

6. a political crisis
بحران سیاسی

7. her emotional crisis
بحران های عاطفی او

8. throughout the crisis her mind remained serene and undisturbed
طی آن بحران فکر او آرام و ناآشفته بود.

9. to precipitate the crisis
بحران را تسریع کردن

10. to weather a crisis
بحران را پشت سر گذاشتن

11. after a while, the crisis passes
پس از مدتی بحران به سر رسید.

12. fuel shortage is at a crisis level
کمبود سوخت دارد به شور خود می رسد (دارد به مرحله ی بحرانی می رسد).

13. his illness is past its crisis
شور بیماری او تمام شده است.

14. my government's view of this crisis
برداشت دولت اینجانب از این بحران

15. she analyzes the causes of this crisis with unusual penetration
او علل این بحران را با تیزبینی فوق العاده مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.

16. the economic background of the present crisis
زمینه ی اقتصادی بحران کنونی

17. their efforts in damping down the crisis were helpful
کوشش های آنان در کاستن بحران موفقیت آمیز بود.

18. to take the measure of the present crisis
بحران فعلی را ارزیابی کردن

19. the play stresses the political side of the crisis
نمایشنامه جنبه ی سیاسی آن بحران را مورد تاکید قرار می دهد.

20. friends show their true nature at a time of crisis
هنگام سختی دوستان ماهیت واقعی خود را نشان می دهند.

21. She went through an identity crisis in her teens .
[ترجمه ب گنج جو] دوران نوجوانی بود و بحران هویتش.
|
[ترجمه گوگل]او در نوجوانی دچار بحران هویت شد
[ترجمه ترگمان]او در نوجوانی دچار بحران هویت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. An invasion would certainly precipitate a political crisis.
[ترجمه گوگل]یک تهاجم مطمئناً یک بحران سیاسی را تسریع خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]حمله قطعا موجب ایجاد یک بحران سیاسی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The Democrats have emerged triumphant from the political crisis.
[ترجمه گوگل]دموکرات ها از بحران سیاسی پیروز بیرون آمده اند
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها از بحران سیاسی پیروز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Their relationship seems to lurch from one crisis to the next.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که رابطه آنها از یک بحران به بحران دیگر می افتد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که رابطه آن ها از یک بحران به مرحله بعدی منحرف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. His handling of the crisis attested to his strength of character.
[ترجمه گوگل]برخورد او با بحران نشان دهنده قدرت شخصیت او بود
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او با بحران حاکی از قدرت شخصیت او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Ever since the oil crisis, the industry has been in disarray.
[ترجمه گوگل]از زمان بحران نفت، صنعت در وضعیت نابسامانی قرار داشته است
[ترجمه ترگمان]از زمان بحران نفت، صنعت دچار بی نظمی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. They will often rally in a crisis.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در یک بحران تجمع می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب در یک بحران بسیج خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The city had faced racial crisis and come through it.
[ترجمه گوگل]شهر با بحران نژادی مواجه شده بود و از آن عبور کرده بود
[ترجمه ترگمان]شهر با بحران نژادی روبه رو شده و از آن عبور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We provide help to families in crisis situations.
[ترجمه گوگل]ما به خانواده هایی که در شرایط بحرانی هستند کمک می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در وضعیت های بحرانی به خانواده ها کمک می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بحران (اسم)
acme, crisis, tension

موقع بحرانی (اسم)
crisis

تخصصی

[ریاضیات] بحران

انگلیسی به انگلیسی

• turning point; time of great stress or danger
a crisis is a serious or dangerous situation which could cause great hardship or death.
a crisis is also a situation where a conflict has become so threatening or dangerous that people are afraid there will be fighting or a war.
a crisis in someone's life is a time when they have serious personal problems.

پیشنهاد کاربران

بحران
مثال: The company faced a financial crisis last year.
شرکت در سال گذشته با بحران مالی مواجه شد.
"crisis" n
🗣️[کراٰی "سِس"]
"crises" plural n
🗣️[کراٰی "سیٖز"]
معرکه
the turning point for better or worse in an acute disease or fever
نقطۀ عطف
( برای بهتر یا بدتر شدن در تب یا بیماری حاد )
A time of great disagreement, confusion, or suffering/ A crisis is either any event or period that will ( or might ) lead to an unstable and dangerous situation affecting an individual, group, or all of society
...
[مشاهده متن کامل]

بُحران پیشامدی است که به صورت ناگهانی و گاهی فزاینده رخ می دهد و به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد، گروه یا جامعه می انجامد. بحران باعث به وجود آمدن شرایطی می شود که برای برطرف کردن آن، نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده است.
برای بحران تعاریف متعددی وجود دارد که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می نماییم:
* بحران واقعه ای سخت و وخیم است که اگر به شکل مناسبی مدیریت نشود، لطمات سنگینی بر منافع، سوددهی، شهرت و توانایی های سازمان [ یا جامعه] وارد خواهد آورد.
*بحران وضعیتی ناپایدار و وخیم است که در آن تصمیمی قاطع برای جلوگیری از تبعات نامطلوب و شدید احتمالی لازم است.
* بحران وقوع اختلالی جدی در عملکرد جامعه و محیط است، به گونه ای که جامعه و محیط تحت تاثیر، توانایی مقابله با خسارت های گستره انسانی، تجهیزاتی، اقتصادی و یا محیطی را نداشته باشد.
*مطابق با قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران به شماره ۱۸۷۸۵/۶۰۵ مورخ ۲۹/۰۳/۱۳۸۷ بحران به شرایطی گفته می شود که در اثر حوادث، رخدادها و عملکردهای طبیعی و انسانی ( به جز موارد موضوعه در حوزه های امنیتی و اجتماعی ) به طور ناگهانی یا غیرقابل کنترل به وجود می آید و موجب ایجاد مشقت و سختی به یک مجموعه یا جامعه انسانی می گردد و بر طرف کردن آن نیاز به اقدامات اضطراری، فوری و فوق العاده دارد.
The country's leadership is in crisis
َAn economic/financial crisis
We have a family crisis on my hands - my 16 - year - old sister is pregnant

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/crisis• https://en.wikipedia.org/wiki/Crisis• https://dmaktab.ir/مدیریت-بحران-بخش-دوم-تعاریف-و-مفاهیم/#_ftn1
یه چیزی که جالبه نحوه ی تلفظ crisis و crises هستش که یه جورایی برعکس اون چیزی که میبینیم هست:
crisis: کرایسِس
crises: کرایسیس
بحران
crisis ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: بحران
تعریف: لحظه ای از داستان فیلم یا نمایش که گره و کشمکش را نشان می دهد
Identity crisis : بحران هویتی
Crisis : بحران ( n )
همینطور اسم یه بازی محبوب کامپیوتری هم هست که سازنده بجای i از y استفاده کرده یعنی crysis. ولی crysis از خودش معنا نداره و درستش crisis هست. مگه اینکه جدا بنویسیش یعنی cry sis که یعنی : گریه کن خواهر
passing crisis
بحران زودگذر

بپرس