crisply


بطورپیچیده یاخشک یاترد

جمله های نمونه

1. 'Take a seat,' she said crisply.
[ترجمه گوگل]او با صراحت گفت: بشین
[ترجمه ترگمان]او با لحنی خشک گفت: بگیر بشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her bed was crisply made, her clothes put away.
[ترجمه گوگل]تختش کاملاً مرتب بود، لباس‌هایش را کنار گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]رخت خوابش کاملا درست شده بود و لباس هایش از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Those riverbeds could snap an axle as crisply as the way that Zervos snapped his fingers when he danced.
[ترجمه گوگل]آن بستر رودخانه‌ها می‌توانستند یک محور را به همان وضوحی بشکنند که زرووس هنگام رقص انگشتانش را به هم می‌زد
[ترجمه ترگمان]این riverbeds می توانستند اکسل محور را به همان اندازه که that هنگام رقص انگشتان خود را به هم می زد، از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It slides crisply into the mouth and settles snugly on the thigh section of the ski pants.
[ترجمه گوگل]به طور واضح به داخل دهان می لغزد و به خوبی روی قسمت ران شلوار اسکی می نشیند
[ترجمه ترگمان]آن به خشکی به داخل دهان می لغزد و به راحتی در بخش ران از شلوار اسکی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sitting stiffly, shaking firmly, speaking crisply, and sip-ping a glass of ice water were professional.
[ترجمه گوگل]سفت نشستن، محکم تکان دادن، واضح صحبت کردن و نوشیدن یک لیوان آب یخ حرفه ای بود
[ترجمه ترگمان]در حالی که شق ورق نشسته بود و محکم تکان می خورد، با لحنی خشک و جدی حرف می زد و جرعه ای از آب یخ را نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Raul Mondesi stroked it crisply into left field for a single, ending the no-hitter.
[ترجمه گوگل]رائول موندسی آن را به طور واضح در زمین چپ برای یک تک ضربه نوازش کرد و بدون ضربه را به پایان رساند
[ترجمه ترگمان]رائول Mondesi با خشکی آن را به سمت چپ به سمت چپ و راست هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But battlefield air interdiction is not so crisply defined.
[ترجمه گوگل]اما بازدارندگی هوایی میدان نبرد چندان واضح تعریف نشده است
[ترجمه ترگمان]اما منع هوای میدان جنگ به طور خاص تعریف نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. "I'm not a journalist," said Mary Ann crisply.
[ترجمه گوگل]مری آن با صراحت گفت: "من روزنامه نگار نیستم "
[ترجمه ترگمان]ماری آن با لحنی خشک گفت: \" من روزنامه نگار نیستم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. " Long Island Nursery, " Jennifer said crisply. " We " re takin " out all these trees. "
[ترجمه گوگل]جنیفر با صراحت گفت: "مهد کودک لانگ آیلند" "ما همه این درختان را "دوباره" بیرون می آوریم
[ترجمه ترگمان]جنیفر با لحنی خشک گفت: \" Nursery لانگ آیلند ما همه این درخت ها را takin \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Colonel Curgill thanked him crisply and glowed with self - satisfaction as he strode across the area.
[ترجمه گوگل]سرهنگ کرگیل با صراحت از او تشکر کرد و در حالی که او در سراسر منطقه قدم می زد از خود رضایت داشت
[ترجمه ترگمان]سرهنگ Curgill از او تشکر کرد و با رضایت خاطر از او تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I love eating crisply fried rings of dough.
[ترجمه گوگل]من عاشق خوردن حلقه های خمیر ترد سرخ شده هستم
[ترجمه ترگمان] عاشق خوردن rings از خمیر هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Brundrett crisply described the problem.
[ترجمه گوگل]برودرت به وضوح این مشکل را توضیح داد
[ترجمه ترگمان]Brundrett با نام Brundrett این مشکل را توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Future crises were handled crisply.
[ترجمه گوگل]با بحران‌های آینده به‌شدت مدیریت می‌شد
[ترجمه ترگمان]بحران های آتی با نام crisply اداره می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have so much attacking talent, pass the ball crisply, move lithely and carve out openings galore.
[ترجمه گوگل]آن‌ها استعداد هجومی زیادی دارند، توپ را به خوبی پاس می‌دهند، آرام حرکت می‌کنند و دهانه‌های زیادی را ایجاد می‌کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی به استعداد حمله می کنند، توپ را با لحنی خشک عبور می دهند، آرام حرکت می کنند و openings فراوان باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a brittle manner; sharply and clearly (of a manner of speaking or tone of voice)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : crisp
✅️ اسم ( noun ) : crispness / crisp
✅️ صفت ( adjective ) : crisp / crispy
✅️ قید ( adverb ) : crisply
رک و پوست کنده
سفت و سخت

بپرس