crybaby

/ˈkraɪbebi//ˈkraɪbeɪbi/

معنی: نی نی کوچولو، زود گریه کن
معانی دیگر: (کسی که زود گریه می افتد - به ویژه کودک) زود اشک، گریه ای، بچه ننه، ننر، نی نی کوچولو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: crybabies
• : تعریف: someone given to excessive crying or complaining, esp. with slight cause.

جمله های نمونه

1. Don't be such a cry-baby - it's only a scratch.
[ترجمه غزل قلیزاده] اینقدر نازک نارنجی نباش؛این فقط یک خراش است.
|
[ترجمه گوگل]اینقدر گریه کن نباش - این فقط یک خراش است
[ترجمه ترگمان]این قدر گریه نکن - فقط یک خراش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A rusted Radio Flyer wagon carried an unclothed crybaby doll with no legs.
[ترجمه گوگل]یک واگن زنگ زده رادیو فلایر یک عروسک گریه بی لباس و بدون پا حمل می کرد
[ترجمه ترگمان]یک واگن مسافربری زنگ زده با لخت لخت، عروسک crybaby را با پا برهنه حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't be such a crybaby.
[ترجمه غزل قلیزاده] اینقدر نازک نارنجی نباش/اینقدر بچه ننه نباش
|
[ترجمه گوگل]اینقدر گریه کن نباش
[ترجمه ترگمان]این قدر گریه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lincoln the crybaby: How did his mental health affect his presidency?
[ترجمه گوگل]لینکلن گریه: سلامت روانی او چه تاثیری بر ریاست جمهوری اش داشت؟
[ترجمه ترگمان]لینکلن the: سلامت روانی او چگونه بر دوره ریاست جمهوری او تاثیر گذاشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My sister Joan's boyfriend is a real crybaby.
[ترجمه کیمیا] دوست پسر خواهرم یک بچه ننه ی واقعی است.
|
[ترجمه گوگل]دوست پسر خواهرم جوآن یک خرچنگ واقعی است
[ترجمه ترگمان]دوست پسر خواهرم جون خیلی زود گریه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's a great tennis player, but he turns into a crybaby when he loses.
[ترجمه غزل قلیزاده] او یک بازیکن تنیس عالی است؛اما وقتی که میبازد تبدیل به یک بچه ننه می شود.
|
[ترجمه گوگل]او یک تنیس باز فوق العاده است، اما وقتی می بازد تبدیل به گریه می شود
[ترجمه ترگمان]بازیکن تنیس بزرگی است، اما وقتی از دست می دهد شروع می کند به گریه کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Another famous star who reportedly performed for the Gaddafis is notorious pussy 50 Cent, the crybaby pant-shitting wuss whom I could definitely have in a fight.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ستاره‌های مشهوری که بنا به گزارش‌ها برای قذافی‌ها اجرا می‌کرد، پوسی 50 سنت بدنام است
[ترجمه ترگمان]یک ستاره معروف دیگر که بنا بر گزارش ها برای the بازی کرده است، ۵۰ Cent)، the crybaby - shitting wuss است که من قطعا در یک مبارزه خواهم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But perhaps I'm leading you to believe that he's a crybaby. This is definitely untrue.
[ترجمه گوگل]اما شاید دارم شما را به این باور می‌رسانم که او یک خرچنگ است این قطعا نادرست است
[ترجمه ترگمان]اما شاید من دارم تو رو راهنمایی می کنم که باور کنی که اون بچه crybaby این قطعا واقعیت نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نی نی کوچولو (اسم)
crybaby

زود گریه کن (اسم)
crybaby

انگلیسی به انگلیسی

• one who tends to cry or complain, whiner
if you say that someone, especially a young child, is a crybaby, you mean that they cry a lot for no good reason; an informal word.
one who tends to cry or complain, whiner

پیشنهاد کاربران

حساس و زود رنج
نق نقو
کسی که خیلی خیلی زود گریه اش درمیاد
Over - sensitive
Touchy
Weepy
بچه سوسول
بچه سوسول
کسی که سر هرچیزی گریه میکنه
گریه بچه , گریه بچگانه
بچه ننه
گریه بچه
بچه نونور
اشک بچه. ناله بچه
بچه ننه، بچه سوسول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس