cuisine

/ˌkwɪˈziːn//kwɪˈziːn/

معنی: غذا، خوراک، دست پخت، روش اشپزی
معانی دیگر: آشپزی، خوراکپزی، خوراک پردازی، سبک آشپزی، پخت و پز، (رستوران) خوراک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a particular type of cooking.

- The chef is familiar with both Japanese and French cuisine.
[ترجمه گوگل] سرآشپز با غذاهای ژاپنی و فرانسوی آشنایی دارد
[ترجمه ترگمان] آشپز با غذاهای ژاپنی و فرانسوی آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this restaurant's cuisine is famous
غذای این رستوران معروف است.

2. she prefers italian cuisine to the french
او خوراکپزی ایتالیایی را به خوراکپزی فرانسوی ترجیح می دهد.

3. This village has its own traditional dress, cuisine, folklore and handicrafts.
[ترجمه گوگل]این روستا لباس سنتی، آشپزی، فولکلور و صنایع دستی خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]این روستا دارای لباس سنتی خود، آشپزی، فولکلور و صنایع دستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This book is the definitive guide to world cuisine.
[ترجمه گوگل]این کتاب راهنمای قطعی آشپزی جهان است
[ترجمه ترگمان]این کتاب راهنمای قطعی برای غذاهای جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sampling the local cuisine is one of the delights of holidaying abroad.
[ترجمه گوگل]خوردن غذاهای محلی یکی از لذت های تعطیلات خارج از کشور است
[ترجمه ترگمان]نمونه برداری از غذاهای محلی یکی از لذت های holidaying در خارج از کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sampling the local cuisine is one of the delights of a holiday abroad.
[ترجمه گوگل]خوردن غذاهای محلی یکی از لذت های تعطیلات خارج از کشور است
[ترجمه ترگمان]نمونه برداری از غذاهای محلی یکی از لذت های یک تعطیلات در خارج از کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Brian's old-fashioned cuisine was unmatched for flavour.
[ترجمه گوگل]غذاهای قدیمی برایان از نظر طعم بی نظیر بود
[ترجمه ترگمان]غذای قدیمی برایان برای مزه اش بی همتا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Raymond Blanc, star of nouvelle cuisine, tells Paul Bailey about the philosophy behind his cooking.
[ترجمه گوگل]ریموند بلان، ستاره غذاهای نو، به پل بیلی درباره فلسفه آشپزی خود می گوید
[ترجمه ترگمان]ریموند بلان، ستاره غذاهای nouvelle، به پاول بیلی در مورد فلسفه پشت سر آشپزی خود می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Enjoy the delicious cuisine created by our award-winning chef.
[ترجمه گوگل]از غذاهای خوشمزه ایجاد شده توسط سرآشپز برنده جایزه ما لذت ببرید
[ترجمه ترگمان]از غذاهای لذیذ که توسط آشپز برنده جایزه ما ایجاد شده است لذت ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This restaurant is renowned for its cuisine.
[ترجمه گوگل]این رستوران به خاطر غذاهایش مشهور است
[ترجمه ترگمان]این رستوران برای غذاهای آن مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cuisine of Japan is low in fat.
[ترجمه گوگل]غذاهای ژاپنی کم چرب هستند
[ترجمه ترگمان]غذاهای ژاپن چربی پایینی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hotel restaurant is noted for its excellent cuisine.
[ترجمه گوگل]رستوران هتل به خاطر غذاهای عالی خود مشهور است
[ترجمه ترگمان]رستوران هتل برای غذاهای عالی خود معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We sampled the local cuisine.
[ترجمه گوگل]غذاهای محلی را امتحان کردیم
[ترجمه ترگمان]ما از غذاهای محلی نمونه برداری کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ally McBeal would only qualify as lean cuisine.
[ترجمه گوگل]الی مک‌بیل فقط به عنوان غذاهای کم‌چرب واجد شرایط است
[ترجمه ترگمان]Ally McBeal تنها به عنوان غذای ناب شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Used extensively in local cuisine, the juniper grows wild in the hills around the medieval walled town of Gubbio.
[ترجمه گوگل]درخت عرعر که به‌طور گسترده در غذاهای محلی استفاده می‌شود، به‌طور وحشی در تپه‌های اطراف شهر قرون وسطایی گوبیو می‌روید
[ترجمه ترگمان]سرو کوهی به طور گسترده در غذاهای محلی استفاده می شود، در تپه های اطراف شهر walled قرون وسطایی of به طور وحشی می روید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

دست پخت (اسم)
cuisine

روش اشپزی (اسم)
cuisine

انگلیسی به انگلیسی

• style of cooking
the cuisine of a region is its characteristic style of cooking.

پیشنهاد کاربران

● نوع آشپزی، روش پخت
مثلا:
japanese cuisine
Iranian cuisine
تلفظ: کُزیین
تکیه: بر روی " ز"
سبک آشپزی مربوط به یک منطقه خاص
دستور آشپزی
غذا ( سبک آشپزی )
# a mouth - watering cuisine
# The hotel cuisine was good
# We sampled the local cuisine
# This restaurant's cuisine is famous
غذای منطقه ای یا محلی

noun ( این واژه اسم هست )
1 : a style of cooking
[noncount]
🔴 I like gourmet/vegetarian/ethnic cuisine.
🔴 a cooking method used in French cuisine
[count]
🔴 regional cuisines
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 a cuisine based on local ingredients
— see also haute cuisine, nouvelle cuisine
2 [noncount] :
food that is cooked in a particular way
🔴 This restaurant is famous for its spicy cuisine
Other forms: plural - sines
دستپخت
Persian cuisine : دستپخت ایرانی

روش درست کردن غذا
غذای مخصوص یک رستوران یا هتل
The food cooked in a particular restaurant or hotel, specially when it's very nice.
دست پخت says your dad, eat cuisine you a hospital
Watch out for your husband's husband instead of your mother
از بس دست پخت ، به گفته پدرت ادم رو بیمارستانی میکنه
مواظب باش به جای مادر شوهرت ، شوهر خودتو نکشی

دستپخت، ، ، ، she began her career as a cook when, , in1974, she moved to Paris and learnt to cook sophisticated French cuisine because her husband loved good food
دستپخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس