cultivate

/ˈkəltəˌvet//ˈkʌltɪveɪt/

معنی: کشت کردن، زراعت کردن، ترویج کردن، خیش زدن، خیش کشیدن
معانی دیگر: کشت کردن (شخم زدن و زمین را آماده کردن و تخم کاشتن و غیره)، کشت و زرع کردن، کشت و کار کردن، به عمل آوردن (گیاه یا میوه یا جانور)، پروردن، (انسان - با آموزش یا ممارست و غیره) بهتر کردن، بهسازی کردن، کسب کردن و توسعه دادن، (در درون خود) پروردن، خاک اطراف گیاه را بیل زدن (برای نرم سازی خاک و کشتن علف هرزه و غیره)، بساردن، برزیدن، زراعت کردن در

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cultivates, cultivating, cultivated
(1) تعریف: to make (land or soil) fit for growing plants, as by plowing or adding nutrients.
مترادف: farm, till
مشابه: compost, fertilize, harrow, plow, rake, subdue, weed, work

- The farmers had to wait for the earth to thaw out before they could cultivate the soil.
[ترجمه گوگل] کشاورزان قبل از اینکه بتوانند خاک را کشت کنند باید منتظر می ماندند تا زمین آب شود
[ترجمه ترگمان] کشاورزان باید قبل از اینکه بتوانند زمین را کشت کنند، صبر کنند تا زمین آب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tend and help (plants) grow.
مترادف: grow, raise
مشابه: culture, tend

- We're cultivating vegetables on our farm now.
[ترجمه Melika] lما در حال پرورش سبزیجات در مزرعه مان هستیم
|
[ترجمه گوگل] ما اکنون در مزرعه خود سبزیجات می کاریم
[ترجمه ترگمان] ما الان داریم به کشاورزی در کشاورزی ادامه می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to encourage the growth and flourishing of.
مترادف: encourage, foster, patronize, promote
متضاد: stunt
مشابه: advance, advocate, further, grow, help, nourish, nurture, pursue, sponsor, support

- He is a wealthy person who has always cultivated the arts in this town.
[ترجمه گوگل] او فردی ثروتمند است که همیشه در این شهر به پرورش هنر پرداخته است
[ترجمه ترگمان] او فردی ثروتمند است که همیشه هنر را در این شهر پرورش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you have a special reason for cultivating his friendship?
[ترجمه گوگل] آیا دلیل خاصی برای پرورش دوستی او دارید؟
[ترجمه ترگمان] دلیل خاصی برای جلب دوستی او دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to refine and improve, as through education.
مترادف: civilize, refine
مشابه: acculturate, culture, develop, discipline, educate, enlighten, finish, groom, improve, nurture, polish, school, smooth, socialize, train

- We cultivate the children's minds by having them read great books.
[ترجمه گوگل] ما ذهن کودکان را با خواندن کتاب های عالی پرورش می دهیم
[ترجمه ترگمان] ما ذهن بچه ها را با خواندن کتاب های عالی پرورش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to grow or prepare a culture of (tissue, bacteria, or the like).
مترادف: culture

جمله های نمونه

1. to cultivate an interest in music
علاقه به موسیقی را در خود تقویت کردن

2. to cultivate one's mind
افکار خود را بهسازی کردن،نیروی دماغی خود را پروردن

3. to cultivate pearls
مروارید پروردن

4. to cultivate the soil
خاک را زیر کشت بردن

5. to cultivate yeasts
مخمر کشت کردن

6. farmers who cultivate seeds,shall benefit by it some day
برزگران دانه که می پرورند / آید روزی که از آن برخورند.

7. Father tries to cultivate my love for art.
[ترجمه گوگل]پدر سعی می کند عشق من به هنر را پرورش دهد
[ترجمه ترگمان]پدر سعی می کند عشق مرا به هنر پرورش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The land was too rocky to cultivate.
[ترجمه گوگل]زمین بیش از حد صخره ای بود که نمی توان کشت کرد
[ترجمه ترگمان]زمین آن قدر صخره ای بود که نمی شد کشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Farmers cultivate their farms with cows.
[ترجمه arh616] کشاورزان به کمک گاو زمین خود را شخم می زنند
|
[ترجمه گوگل]کشاورزان مزارع خود را با گاو کشت می کنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان مزارع خود را با گاوها پرورش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He always tries to cultivate rich and famous people.
[ترجمه حمید] او همواره تلاش می کند با افراد ثروتمند و مشهور ارتباط دوستی برقرار کند.
|
[ترجمه گوگل]او همیشه سعی می کند افراد ثروتمند و مشهور را پرورش دهد
[ترجمه ترگمان]او همیشه می کوشد تا افراد ثروتمند و مشهور را پرورش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The villagers cultivate mostly maize and beans.
[ترجمه گوگل]اهالی روستا بیشتر به کشت ذرت و لوبیا می پردازند
[ترجمه ترگمان]روستائیان اکثرا ذرت و لوبیا می کارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He purposely tried to cultivate good relations with the press.
[ترجمه گوگل]او عمدا سعی کرد روابط خوبی با مطبوعات ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]به عمد می کوشید با مطبوعات روابط خوبی برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You should cultivate the habit of listening to what you are told.
[ترجمه گوگل]شما باید عادت گوش دادن به آنچه به شما گفته می شود را در خود پرورش دهید
[ترجمه ترگمان]شما باید عادت کنید به حرف های شما گوش بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Try to cultivate a more relaxed and positive approach to life.
[ترجمه گوگل]سعی کنید رویکردی آرام تر و مثبت تر به زندگی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید رویکردی راحت تر و مثبت به زندگی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The people cultivate mainly rice and beans.
[ترجمه گوگل]مردم عمدتاً برنج و لوبیا کشت می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم عمدتا برنج و لوبیا می کارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They hope to cultivate a new strain that combines all these merits but does not have the defects.
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند گونه جدیدی را پرورش دهند که همه این شایستگی ها را با هم ترکیب کند اما نقصی نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که یک نژاد جدید ایجاد کنند که همه این مزایا را ترکیب کند اما دارای نقص نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Estonia has done much to cultivate the friendship of western European countries.
[ترجمه گوگل]استونی برای تقویت دوستی کشورهای اروپای غربی کارهای زیادی انجام داده است
[ترجمه ترگمان]استونی کار زیادی برای ایجاد دوستی با کشورهای اروپای غربی انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The land by the river was cultivate.
[ترجمه گوگل]زمین کنار رودخانه زیر کشت بود
[ترجمه ترگمان]زمین کنار رودخانه کشت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشت کردن (فعل)
cultivate, till

زراعت کردن (فعل)
cultivate, till

ترویج کردن (فعل)
promulgate, promote, cultivate

خیش زدن (فعل)
reclaim, turn, plow, furrow, cultivate, till, subsoil, fallow, fall-plough, trench-plough

خیش کشیدن (فعل)
reclaim, turn, turn up, plow, furrow, cultivate, till, subsoil, fallow

انگلیسی به انگلیسی

• prepare the ground for planting, grow crops; develop, improve; nurture
to cultivate land means to prepare it and grow crops on it.
if you cultivate an attitude, you deliberately develop it and make it stronger.
if you cultivate someone, you try to develop a friendship with them; a formal use.

پیشنهاد کاربران

cultivate ( v ) ( kʌltəˌveɪt ) =to prepare and use land for growing plants or crops, e. g. The land around here has never been cultivated. cultivated ( adj ) e. g. cultivated fields. cultivation ( n )
cultivate
تجارت جذب مشتری
کشاورزی کشت و درو محصول
فقط خواهش میکنم از کاربر عجمنده که اینقد چرت و پرت نفرستن
آماده کردن زمین برای کشت
تلاش برای بدست آوردن یک مهارت
کانال زدن با کسی. یعنی ارتباط گرفتن
در تجارت و بازاریابی: جذب ( مشتری )
در کشاورزی: کِشت محصول
در تجارت و بازاریابی : جذب کردن ( مشتری )
در کشاورزی : کِشت کردن
✅ ( انسان - با آموزش یا ممارست و غیره ) بهتر کردن - کسب کردن و توسعه دادن - ( در درون خود ) پروردن
Meaning:
try to acquire or develop a quality or skill
e. g.
Are you a patient person?
...
[مشاهده متن کامل]

Yes absolutely! My parents taught me the significance of patience when I was a child. They said that it’s an important virtue that I should 🔷cultivate🔷 in order for me to achieve great things in life. And to be honest, they’re really right as I wouldn’t have become the man I am today if I had not developed myself being patient

Your mind is a magnet. If you think of blessings, you attract blessings; and if you think of problems, you attract problems. Always cultivate good thoughts and remain positive and optimistic.

...
[مشاهده متن کامل]

ذهن تو آهن رباست.
اگر به نعمت فکر می کنی،
نعمت جذب می کنی و اگر به مشکلات فکر می کنی، مشکلات رو به سمت خودت جذب می کنی.
همیشه افکار خوب رو پرورش بده و مثبتو خوش بین باقی بمون. . .

To help grow and develop
It can be used with
Friendship*
Interests*
Relationship*
Plants*
شمیزیدن.
شمیز. [ ش َ ] ( ص ، اِ ) کشتکار. زارع. زراعت کننده. کشاورز. ( ناظم الاطباء ) . مُزارع. زراعت کننده. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج
رسیدگی کردن
My grandfather told us in a dream
Let's cultivate and eat agricultural land
How many houses do we have in Tehran?
پرورش دادن
پرورش دادن

کشت کردن , پرورش دادن ؛ تقویت کردن ( روابط )
# The land was too rocky to cultivate
# The villagers cultivate mainly rice and beans
# He tries to cultivate his mind
# The new prime minister is cultivating relationships with Europe
Nurture
( مهارت، استعداد و. . . ) تقویت کردن
بهبود بخشیدن
با کسی دوست شدن
promote
ترویج کردن
https://translate. google. com/?sl=en&tl=fa&text=those who cultivate that discipline. &op=translate
تهذیبگری روحی و پرورش بدن ( در فرهنگ چینی )
سعی کردن برای ایجاد دوستی جهت منفعت بردن
Ex: she purposely tries to cultivate good relationship with him
Develop توسعه دادن
کشاورزی کردن
پرورش دادن ( گیاه )
عمل آوردن، بار آوردن، رشد دادن، بزرگ کردن ( گیاه، جانور یا ایده و اندیشه )
زراعت کردن
بارور کردن
حشرونشر داستن، رابطه داشتن، گرم گرفتن، محبت کردن، توجه داشتن، جلب محبت کردن، تقرب جستن، نزدیک بودن، صمیمت داشتن
تزکیه و پالایش
پروراندن/ پرورانیدن / پرورش ِ . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس