cursory

/ˈkɜːrsəri//ˈkɜːsəri/

معنی: سرسری، باسرعت و بیدقتی، از روی سرعت و عجله
معانی دیگر: (هرکاری که با عجله و بی دقتی و به طور سطحی انجام شود) سرسری، شتابزده، شورتی وار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cursorily (adv.), cursoriness (n.)
• : تعریف: done quickly and without care; superficial.
مترادف: hasty, perfunctory, superficial
متضاد: painstaking, serious, thorough
مشابه: careless, casual, desultory, discursive, halfhearted, hurried, precipitate, quick, shallow, slapdash, summary

- The symptoms were so clear that even a cursory examination of the patient would have resulted in a confident diagnosis.
[ترجمه گوگل] علائم به قدری واضح بود که حتی یک معاینه گذرا از بیمار به تشخیص مطمئن منجر می شد
[ترجمه ترگمان] این نشانه ها حاکی از آن بودند که حتی یک معاینه سرسری از بیمار منجر به تشخیص قطعی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He'd only given the report a cursory glance and was therefore not prepared to discuss it.
[ترجمه گوگل] او فقط نگاهی گذرا به این گزارش انداخته بود و به همین دلیل آمادگی بحث در مورد آن را نداشت
[ترجمه ترگمان] فقط نگاهی سرسری به او انداخته بود و بنابراین حاضر نبود در این مورد بحث کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the cursory reading of a text
قرائت سرسری متن

2. He put aside the papers after a cursory study.
[ترجمه گوگل]پس از مطالعه ای گذرا، اوراق را کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]کاغذها را پس از یک مطالعه سرسری به کناری نهاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even a cursory glance at the figures will tell you that sales are down this year.
[ترجمه مهدی] حتی یک نگاه گذرا به این ارقام به شما خواهد گفت که فروش سال جاری پایین آمده است
|
[ترجمه گوگل]حتی یک نگاه گذرا به ارقام به شما می گوید که فروش امسال کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]حتی یک نگاه سرسری به این ارقام به شما خواهد گفت که فروش امسال پایین آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After a cursory glance at the report he frowned.
[ترجمه گوگل]بعد از نگاهی گذرا به گزارش اخم کرد
[ترجمه ترگمان]پس از یک نگاه مختصر به گزارش، اخم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He signed with only a cursory glance at the report.
[ترجمه گوگل]او تنها با یک نگاه گذرا به گزارش امضا کرد
[ترجمه ترگمان]او با نگاهی سرسری به گزارش امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Police arrived within minutes and conducted a cursory search of the property.
[ترجمه گوگل]پلیس در عرض چند دقیقه به محل رسید و یک جستجوی گذرا از ملک انجام داد
[ترجمه ترگمان]پلیس در عرض چند دقیقه وارد شد و جستجوی سرسری ملک را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yet a cursory look at these systems reveals that in practice the police still influence the process greatly.
[ترجمه گوگل]با این حال، نگاهی گذرا به این سیستم‌ها نشان می‌دهد که در عمل، پلیس همچنان بر فرآیند تأثیر زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال نگاهی سرسری به این سیستم ها نشان می دهد که در عمل، پلیس هنوز این فرآیند را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A cursory perusal of my file of pupils' pursuits in both primary and secondary schools shows similar experiences and reflections.
[ترجمه گوگل]مطالعه گذرا پرونده من از پیگیری های دانش آموزان در مدارس ابتدایی و متوسطه تجربیات و تأملات مشابهی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]مرور کوتاهی از فایل من از دانش آموزان در مدارس ابتدایی و متوسطه، تجربیات و بازتاب های مشابهی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A cursory glance at the literature in this field reveals the importance of suspicions concerning gossiping groups of women.
[ترجمه گوگل]نگاهی گذرا به ادبیات این حوزه اهمیت شبهات مربوط به گروه های شایعه زن را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]نگاهی سرسری به ادبیات در این زمینه، اهمیت سو ظن ها در مورد گروهه ای شایعه پراکن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The eunuch had made a cursory search and then had reported the matter to Prince Narouz.
[ترجمه گوگل]خواجه جست و جوی گذرا کرده بود و بعد موضوع را به شاهزاده ناروز گزارش داده بود
[ترجمه ترگمان]خواجه یک جستجوی سرسری انجام داده و سپس موضوع را به شاهزاده Narouz گزارش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He takes a cursory look inside(sentence dictionary), then hurries back to the cabin.
[ترجمه گوگل]نگاهی گذرا به داخل (فرهنگ جملات) می اندازد، سپس با عجله به کابین برمی گردد
[ترجمه ترگمان]نگاهی سرسری به داخل فرهنگ لغت می اندازد)، سپس با عجله به طرف کابین برمی گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the most cursory glance showed me the crowd did look awfully grand.
[ترجمه گوگل]حتی گذراترین نگاه به من نشان داد که جمعیت به طرز وحشتناکی بزرگ به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]حتی the نگاه سرسری به من نشان می داد که جمعیت خیلی بزرگ به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A cursory look at behavior in organizations suggests that Machiavelli is still active among us, doling out advice.
[ترجمه گوگل]نگاهی گذرا به رفتار در سازمان‌ها نشان می‌دهد که ماکیاولی هنوز در میان ما فعال است و توصیه‌هایی می‌کند
[ترجمه ترگمان]نگاهی سرسری به رفتار در سازمان ها حاکی از آن است که ماکیاولی همچنان در میان ما فعال است و پند را به هم می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After a cursory search the carrier was waved through.
[ترجمه گوگل]پس از یک جستجوی گذرا، حامل از آن عبور کرد
[ترجمه ترگمان]و پس از یک جستجوی سرسری، کالسکه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرسری (صفت)
cursory, perfunctory, superficial, dilettantish

با سرعت و بی دقتی (صفت)
cursory

از روی سرعت و عجله (صفت)
cursory

انگلیسی به انگلیسی

• superficial, perfunctory, brief, hasty
a cursory glance or examination is a brief one in which you do not pay much attention to detail.

پیشنهاد کاربران

cursory = negligent = perfunctory = casual = careless = superficial = inattentive
عجولانه
سطحی
خلاصه، مختصر
اجمالی

بپرس