curtail

/kərˈteɪl//kɜːˈteɪl/

معنی: خرد ساختن، کوتاه کردن، مختصر نمودن
معانی دیگر: کاستن از، خلاصه کردن، مختصر کردن، کوته ساختن، زدن (از چیزی)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: curtails, curtailing, curtailed
مشتقات: curtailed (adj.), curtailment (n.)
• : تعریف: to make shorter; cut off part of.
مترادف: cut, shorten
متضاد: extend, lengthen, prolong, protract
مشابه: abbreviate, abridge, clip, curb, decrease, pare, prune, reduce, retrench, slash, trim, truncate

- As time was running short, the speaker curtailed her presentation.
[ترجمه دنیا. قاسمی] زمان داشت به پایان می رسید، بدین سبب گوینده سخنانش را کوتاه کرد.
|
[ترجمه قباد] وقتی زمان تنگ شد، سخنران ارائه خود را کوتاه کرد
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] از آنجاییکه وقت داشت تمام میشد، سخنگو سخنانش را کوتاه کرد
|
[ترجمه گوگل] با گذشت زمان کوتاه، سخنران سخنرانی خود را محدود کرد
[ترجمه ترگمان] زمانی که زمان به پایان رسید، سخنگو سخنرانی خود را محدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A limited budget forced them to curtail their spending.
[ترجمه گوگل] بودجه محدود آنها را مجبور به کاهش هزینه های خود کرد
[ترجمه ترگمان] یک بودجه محدود آن ها را وادار به کاهش هزینه های آن ها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. illness caused him to curtail his stay
بیماری موجب شد که از مدت اقامت خود بکاهد.

2. The president has remained mute about plans to curtail the number of immigrants.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در مورد برنامه هایی برای کاهش تعداد مهاجران سکوت کرده است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در مورد طرح هایی برای کم کردن تعداد مهاجران صحبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The new law will curtail police powers.
[ترجمه گوگل]قانون جدید اختیارات پلیس را کاهش خواهد داد
[ترجمه ترگمان]قانون جدید اختیارات پلیس را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We must try to curtail our spending.
[ترجمه گوگل]ما باید سعی کنیم هزینه های خود را کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید سعی کنیم مخارج خود را کم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I don't want to curtail my daughter's freedom.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم آزادی دخترم را محدود کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم آزادی دخترم را از دست بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. NATO plans to curtail the number of troops being sent to the region.
[ترجمه گوگل]ناتو قصد دارد تعداد نیروهای اعزامی به منطقه را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]ناتو در نظر دارد تعداد نیروهای اعزام نیرو به منطقه را کم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Government also wants private firms to curtail wage rises, currently running at around six percent.
[ترجمه گوگل]دولت همچنین از شرکت های خصوصی می خواهد که افزایش دستمزدها را که در حال حاضر حدود شش درصد است، کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]دولت همچنین خواستار کاهش دست مزد شرکت های خصوصی است که در حال حاضر حدود شش درصد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This would curtail the crisis within three weeks and regain Britain's foot and mouth-free status within three months.
[ترجمه گوگل]این امر بحران را ظرف سه هفته کاهش می‌دهد و ظرف سه ماه وضعیت بی‌دهانی بریتانیا را به دست می‌آورد
[ترجمه ترگمان]این امر موجب کاهش بحران ظرف سه هفته خواهد شد و در عرض سه ماه وضعیت آزادی دهان و دهان بریتانیا را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He must be prepared to curtail this new behaviour before it becomes a habit.
[ترجمه گوگل]او باید آماده باشد تا این رفتار جدید را قبل از تبدیل شدن به عادت کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]او باید برای محدود کردن این رفتار جدید قبل از تبدیل شدن به یک عادت آماده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He did, however, curtail his withering critique.
[ترجمه گوگل]با این حال، او انتقاد پژمرده خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]با این حال، او انتقاد پژمرده او را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Secondary prevention attempts to curtail the spread of the disease and interrupt its course.
[ترجمه گوگل]پیشگیری ثانویه تلاش می کند تا گسترش بیماری را کاهش دهد و روند آن را قطع کند
[ترجمه ترگمان]پیش گیری از دومین تلاش ها برای کاهش شیوع بیماری و قطع کردن مسیر آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Budget cuts forced schools to curtail after-school programs.
[ترجمه گوگل]کاهش بودجه مدارس را مجبور کرد تا برنامه های بعد از مدرسه را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]کاهش بودجه مدارس را وادار به کاهش برنامه های پس از مدرسه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It also includes other provisions to curtail the influence of money in politics.
[ترجمه گوگل]همچنین شامل مقررات دیگری برای کاهش نفوذ پول در سیاست است
[ترجمه ترگمان]همچنین شامل مواد دیگری برای کم کردن نفوذ پول در سیاست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It would be unfortunate if something occurred to curtail our partnership.
[ترجمه گوگل]مایه تاسف است اگر اتفاقی بیفتد که شراکت ما را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]خیلی بد میشه اگه اتفاقی برای شراکت ما بیفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Winters are wild enough to curtail many of the outdoor pursuits that attract in the first place.
[ترجمه گوگل]زمستان ها به اندازه کافی وحشی هستند که بسیاری از فعالیت های خارج از منزل را که در وهله اول جذب می کنند، محدود می کند
[ترجمه ترگمان]زمستان ها به اندازه کافی وحشی هستند که بسیاری از اشتغالات خارج از فضای باز را که در وهله اول جذب می شوند، کم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

کوتاه کردن (فعل)
curtail, abbreviate, abridge, brief, shorten, truncate, dock, formulate, stag, clip

مختصر نمودن (فعل)
curtail

انگلیسی به انگلیسی

• decrease, reduce, shorten, cut short
if you curtail something, you reduce or restrict it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

SYN
Reduce - Limit
کاستن از - کاهش دادن - محدود ساختن
🗣️ کِر تِیْل
مثال:
People come to Canada because Canada is supposed to be a free country and a safe country, he said. This type of individual actually curtails the ability for people to feel safe and to feel free.
برای بیاد ماندن : مترادف cut tail است . 😁
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : curtail
اسم ( noun ) : curtailment
صفت ( adjective ) : _
قید ( adverb ) : _
۱ - از سرعت/ شدت/میزان چیزی کاستن
Slow down
۲ - محدود کردن،
restrict, to place restrictions on، curb
۳ - کوتاه کردن زمان cut short
۴ - خاتمه دادن، متوقف کردن
to stop entirely, terminate
Curtailed personal freedom
ناتمام گذاشتن
در تنگنا قرار دادن
کاهش دادن، کوتاه کردن، محدود ساختن، کاستن، مختصر کردن

بپرس