curtailment

/kərˈteɪlmənt//kɜːˈteɪlmənt/

معنی: انقطاع، کوتاه سازی
معانی دیگر: کوتاه سازی، انقطاع

جمله های نمونه

1. the curtailment of expenditures
کاهش هزینه ها

2. the curtailment of liberty
محدودیت آزادی

3. There was some curtailment of prisoners' activities, a reduction in the number of outside working parties and of educational classes.
[ترجمه گوگل]برخی از فعالیت‌های زندانیان کاهش یافت، تعداد احزاب کاری بیرونی و کلاس‌های آموزشی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]تعدادی از فعالیت های زندانیان و کاهش تعداد گروه های کاری خارج و کلاس های آموزشی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt frustrated at its curtailment.
[ترجمه گوگل]از کاهش آن احساس ناامیدی کردم
[ترجمه ترگمان]احساس ناامیدی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sleep, that deplorable curtailment of the joy of life. Virginia Woolf
[ترجمه گوگل]بخواب، آن کاهش اسفناک لذت زندگی ویرجینیا وولف
[ترجمه ترگمان]خواب، آن curtailment رقت انگیز از شادی زندگی ویرجینیا وولف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The usage based allocation method and the curtailment based allocation method are discuss.
[ترجمه گوگل]روش تخصیص مبتنی بر استفاده و روش تخصیص مبتنی بر کاهش بحث شده است
[ترجمه ترگمان]روش تخصیص مبتنی بر استفاده و روش تخصیص مبتنی بر محدودیت مورد بحث قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In transmission management, transaction curtailment is the last resort for relieving congestion to maintain system reliability.
[ترجمه گوگل]در مدیریت انتقال، محدود کردن تراکنش آخرین راه حل برای رفع ازدحام برای حفظ قابلیت اطمینان سیستم است
[ترجمه ترگمان]در مدیریت انتقال، محدود سازی معامله آخرین راه برای تسکین تراکم برای حفظ قابلیت اطمینان سیستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We welcome expansion of telephone services as improving the general well-being but accept curtailment of postal services as signifying necessary economy.
[ترجمه گوگل]ما از گسترش خدمات تلفنی به عنوان بهبود رفاه عمومی استقبال می کنیم، اما کاهش خدمات پستی را به عنوان یک اقتصاد ضروری می پذیریم
[ترجمه ترگمان]ما از توسعه خدمات تلفن به عنوان بهبود رفاه عمومی استقبال می کنیم، بلکه محدود سازی خدمات پستی به عنوان یک اقتصاد ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And these self-centred ways automatically cause suffering and, ultimately, curtailment of the activity.
[ترجمه گوگل]و این راه های خود محوری به طور خودکار باعث رنج و در نهایت کاهش فعالیت می شود
[ترجمه ترگمان]و این روش های خود محور به طور خودکار باعث رنج و در نهایت محدود سازی فعالیت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Civil Liberty: We believe also in protest against the curtailment of our civil rights.
[ترجمه گوگل]آزادی مدنی: ما همچنین به اعتراض به کاهش حقوق مدنی خود معتقدیم
[ترجمه ترگمان]آزادی مدنی: ما همچنین در اعتراض به محدود سازی حقوق مدنی خود اعتقاد داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The macrostructure of each level comes from semantic information curtailment of microstructure and lower-level macrostructure under the principle of semantic implication.
[ترجمه گوگل]ساختار کلان هر سطح از محدود کردن اطلاعات معنایی ریزساختار و ساختار کلان سطح پایین تحت اصل دلالت معنایی ناشی می شود
[ترجمه ترگمان]The هر سطح ناشی از کمبود اطلاعات معنایی ریز ساختار و macrostructure سطح پایین تر تحت اصل مفهوم معنایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the interruptible load management(ILM) of power systems, customers' shortage cost could be significantly reduced by early notification of curtailment.
[ترجمه گوگل]در مدیریت بار وقفه‌ای (ILM) سیستم‌های قدرت، هزینه کمبود مشتریان را می‌توان با اطلاع‌رسانی زودهنگام کاهش به میزان قابل توجهی کاهش داد
[ترجمه ترگمان]در مدیریت بار interruptible (ILM)سیستم های قدرت، هزینه کمبود مشتریان می تواند به طور قابل توجهی با اطلاع رسانی اولیه محدود شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In particular, corrections on bilateral contract power exchanges, through a contract curtailment procedure, are assessed for security-constrained transmission management in a deregulated environment.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، اصلاحات در مبادلات برق قراردادی دوجانبه، از طریق یک روش کاهش قرارداد، برای مدیریت انتقال با محدودیت امنیتی در یک محیط غیرقانونی ارزیابی می‌شود
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، اصلاحات در مبادلات قدرت قراردادی دوجانبه از طریق فرآیند محدود سازی قرارداد، برای مدیریت انتقال مسئولیت محدود در یک محیط مقررات زدایی ارزیابی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انقطاع (اسم)
cessation, interruption, slack, discontinuity, curtailment, letup

کوتاه سازی (اسم)
curtailment, truncation, formularization

تخصصی

[آمار] کوتاه سازی

انگلیسی به انگلیسی

• reducing, shortening, cutting short
the curtailment of something is the act of reducing or restricting it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

کنسل کردن ، از دست یک شانس یا فرصت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : curtail
اسم ( noun ) : curtailment
صفت ( adjective ) : _
قید ( adverb ) : _
کاهش مثلاً : کاهش بار load curtailment ( LC )
محدود کردن

بپرس