cutlery

/ˈkətləri//ˈkʌtləri/

معنی: کارد و چنگال، اسباب غذاخوری، کارد و چنگال فروشی
معانی دیگر: چاقوسازی، چاقو فروشی، شمشیرسازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: cutting tools such as knives and scissors, considered collectively.

(2) تعریف: any tools used at the table for food, esp. metal forks, spoons, and knives.

(3) تعریف: the profession of someone who sharpens, fixes, makes, or sells cutlery.

جمله های نمونه

1. The top drawer is the one with the cutlery in.
[ترجمه گوگل]کشوی بالایی همان کشویی است که کارد و چنگال داخل آن است
[ترجمه ترگمان]کشوی بالایی یکی با کارد و چنگال ها هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We had no fridge, cooker, cutlery or crockery.
[ترجمه گوگل]یخچال، اجاق گاز، کارد و چنگال و ظروف نداشتیم
[ترجمه ترگمان]ما یخچال، آشپز، کارد و چنگال نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Shef - field is famous for its cutlery.
[ترجمه گوگل]شف - مزرعه به کارد و چنگال معروف است
[ترجمه ترگمان]این زمین برای کارد و چنگال معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We bought Charles and Mandy a set of cutlery as a wedding present.
[ترجمه گوگل]ما برای چارلز و مندی یک ست کارد و چنگال به عنوان هدیه عروسی خریدیم
[ترجمه ترگمان]ما چارلز و مندی رو به عنوان هدیه عروسی خریدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They got an entire set of silver cutlery as a wedding present.
[ترجمه گوگل]آنها یک مجموعه کامل کارد و چنگال نقره ای به عنوان هدیه عروسی گرفتند
[ترجمه ترگمان]اونا یه مشت کارد و چنگال نقره رو به عنوان هدیه عروسی گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They would like crockery and cutlery as wedding presents.
[ترجمه گوگل]آنها ظروف و کارد و چنگال را به عنوان هدیه عروسی می خواهند
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل هدیه عروسی، crockery و کارد و چنگال را دوست خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where do you keep the cutlery?
[ترجمه گوگل]کارد و چنگال را کجا نگهداری می کنید؟
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال رو از کجا نگه می داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Put the cutlery in the drawer.
[ترجمه گوگل]کارد و چنگال را در کشو قرار دهید
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال رو توی کشو بذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We keep the cutlery in the kitchen.
[ترجمه گوگل]کارد و چنگال را در آشپزخانه نگه می داریم
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال رو تو آشپزخونه نگه می داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She arranged plates and cutlery on a small table.
[ترجمه گوگل]او بشقاب ها و کارد و چنگال ها را روی یک میز کوچک چید
[ترجمه ترگمان]بشقاب و کارد و چنگال را روی میز کوچکی چیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You'll find the cutlery in its usual place.
[ترجمه گوگل]کارد و چنگال را در جای معمول خود خواهید یافت
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال ها رو توی جای معمول پیدا می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We're giving them a canteen of cutlery as a wedding present.
[ترجمه گوگل]یک غذاخوری از کارد و چنگال به عنوان هدیه عروسی به آنها می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما آن ها را به عنوان هدیه عروسی به آن ها می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pekin dinner service, silver cutlery, crystal glasses, showy white napkins, all in order.
[ترجمه گوگل]سرویس شام پکین، کارد و چنگال نقره، لیوان های کریستالی، دستمال های سفید خودنمایی، همه به ترتیب
[ترجمه ترگمان]سرویس غذاخوری، کارد و چنگال نقره، لیوان های بلور و لیوان های بلور سفید، همه چیز مرتبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ensure that cutlery which has been cleaned using chemicals gets a thorough washing before going back into the dining room.
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که کارد و چنگال‌هایی که با مواد شیمیایی تمیز شده‌اند، قبل از بازگشت به اتاق غذاخوری، کاملاً شسته شوند
[ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که قاشق و چنگال ها که با استفاده از مواد شیمیایی تمیز شده، قبل از برگشتن به اتاق غذاخوری، شستشوی کامل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کارد و چنگال (اسم)
cutlery, tableware

اسباب غذاخوری (اسم)
cutlery

کارد و چنگال فروشی (اسم)
cutlery

انگلیسی به انگلیسی

• silverware (knives, spoons, forks); cutting instruments (knives, etc.)
the knives, forks, and spoons that you eat with are referred to as cutlery.

پیشنهاد کاربران

Can I have some cutlery
cutlery ( n ) ( kʌtləri ) =knives, forks, and spoons, used for eating and serving food, e. g. Put the cutlery in the drawer.
cutlery
کارد، چنگال و قاشق
knives, forks, and spoons used for eating or serving food.
NORTH AMERICAN
cutting utensils, especially knives for cutting food.
cutlery ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: کارد و چنگال
تعریف: ابزارهایی مانند کارد و چنگال و قاشق که جزء وسایل غذاخوری محسوب می شوند
مجموعه ی شامل قاشق، چنگال و کارد که از آنها برای صرف و سرو کردن غذاها استفاده می شود.
Silverware : SYN
ترکیب سه تایی کارد و قاشق و چنگال
سرویس قاشق چنگال

بپرس