damper

/ˈdæmpər//ˈdæmpə/

معنی: تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا
معانی دیگر: (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاهنده ی شادی یا شوق و غیره، خفه کن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that damps or dampens, esp. one that restrains or controls.
مشابه: check, control, damp

(2) تعریف: in a furnace or stove, a movable metal plate that controls air flow.
مشابه: draft

جمله های نمونه

1. damper tube
لامپ کاهنده

2. to put a damper on
دل گیر کردن،ناموفق کردن

3. Recession in the early nineties put a damper on growth.
[ترجمه نسیم] رکود اقتصادی در اوایل دهه نود مانع رشد شد
|
[ترجمه گوگل]رکود در اوایل دهه نود باعث کاهش رشد شد
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی در اوایل دهه نود به رشد اقتصادی انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their argument put a bit of a damper on the party.
[ترجمه نسیم] بحث آن ها کمی به حذب ضربه زد
|
[ترجمه گوگل]استدلال آنها کمی به حزب ضربه زد
[ترجمه ترگمان]بحث آن ها کمی a بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cold weather put a damper on our plans.
[ترجمه گوگل]هوای سرد برنامه های ما را مختل کرد
[ترجمه ترگمان]هوای سرد برنامه ما را خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His absence put a bit of a damper on the party.
[ترجمه نسیم] غیبت او کمی به حذب ضربه زد
|
[ترجمه گوگل]غیبت او کمی به مهمانی ضربه زد
[ترجمه ترگمان] غیبت اون یکم تو مهمونی خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rain put a bit of a damper on the event.
[ترجمه گوگل]باران کمی جلوی این رویداد را گرفت
[ترجمه ترگمان]رین از این واقعه کمی پکر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When relative motion occurs between the damper components there is a mutual drag torque.
[ترجمه گوگل]هنگامی که حرکت نسبی بین اجزای دمپر رخ می دهد، گشتاور پسا متقابل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی حرکت نسبی بین اجزای damper رخ می دهد یک گشتاور کشش متقابل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Torrential rain put a damper on the event, sending bedraggled guests squelching across lawns to seek shelter.
[ترجمه گوگل]باران سیل آسا جلوی این رویداد را گرفت و میهمانان را به سمت چمن‌ها فرو برد تا سرپناهی پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]باران سیل آسا بر روی این رویداد احساس راحتی کرد و مهمانان bedraggled را به داخل خانه فرستاد تا به دنبال سرپناه بگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The burglary put a damper on the family's Christmas.
[ترجمه گوگل]دزدی باعث شد تا کریسمس خانواده دمپر شود
[ترجمه ترگمان]سرقت کریسمس خانواده مرا اذیت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the past the yaw damper has occasionally moved sharply, causing abrupt plane movements.
[ترجمه گوگل]در گذشته دمپر انحراف گاهی به شدت حرکت می کرد و باعث حرکت ناگهانی هواپیما می شد
[ترجمه ترگمان]در گذشته، damper انحراف گاهی به سرعت حرکت کرده و باعث حرکت ناگهانی هواپیما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It really put a damper on everything.
[ترجمه گوگل]واقعا به همه چیز ضربه زد
[ترجمه ترگمان] واقعا همه چی رو خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lower prices for Treasury bonds helped put a damper on stock prices, traders said.
[ترجمه گوگل]معامله گران گفتند که قیمت های پایین برای اوراق خزانه داری به کاهش قیمت سهام کمک کرد
[ترجمه ترگمان]تجار گفتند که قیمت پایین برای اوراق قرضه خزانه داری به کاهش قیمت سهام کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The simple cure is to fit a damper.
[ترجمه گوگل]راه حل ساده نصب دمپر است
[ترجمه ترگمان] درمان ساده اینه که از بین بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The interior of washing machine is damper, cause saprophytic sex mould easily.
[ترجمه گوگل]فضای داخلی ماشین لباسشویی دمپر است، به راحتی باعث ایجاد کپک جنسی ساپروفیت می شود
[ترجمه ترگمان]داخل ماشین لباس شویی، damper است و به راحتی قالب سکس saprophytic را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کننده (اسم)
adjuster, moderator, modulator, damper, modifier, regulator, coordinator, escalator

خفه کننده (اسم)
damper, choker, strangler

نم زن (اسم)
damper

الت میزان کردن جریان هوا (اسم)
damper

تخصصی

[عمران و معماری] مستهلک کننده - زایل کننده - خفه کن
[برق و الکترونیک] میرانه دیودی که در مدار انحراف افقی گیرنده ی تلویزیون که جریان انحراف دندانه اره ای را به تدریج به سمت صفر می برد. هنگامی که نوسان جریان کوچک تر از صفر موجب وارونه شدن قطبیت می شود، دیود شروع به هدایت می کند. - میرا کننده
[مهندسی گاز] وسیله میزان کردن جریان هوا
[زمین شناسی] میرایشگر، میراکننده، مستهلک کننده، زایل کننده، خفه کننده
[نساجی] درپوش - نم زن - مرطوب کننده - عایق - ضایع کننده - صدا گیر
[ریاضیات] درپوش، دریچه ی خفه کن، خفه کن، تضعیف کننده، ضربه گیر، مستهلک کننده، مانع، عایق
[پلیمر] ضربه گیر، مانع

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing which causes gloom or depression; device that regulates the draft in a stove or fireplace; device which reduces the intensity of sound in a musical instrument
if someone or something puts a damper on something, they have an effect on it which stops it being as enjoyable or as successful as it should be; an informal expression.
a damper is a small sheet of metal in a fire, boiler, or furnace that can be moved to increase or reduce the amount of air that enters.
a damper is also a device in a piano or similar musical instrument which makes the sound less loud by restricting the movement of the strings.
see also damp.

پیشنهاد کاربران

damper ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: سرعت‏گیر 1
تعریف: مانعی در سطح سواره‏رو برای کاهش سرعت
Damper, the traditional bushman’s bread originally made from flour, water and salt and cooked in the campfire, was first mentioned in Memoirs edited by Barron Field, judge of the Supreme Court of New South Wales from 1817 to 1824.
- خفه کننده آتش، چیزی که از طریق نرساندن هوا به آتش باعث خاموش شدن آن میشود. ( مثل پتو، خاک و. . . )
- اتوموبیل ) دامپر، ضربه گیر، وسایل مکانیکی یا هیدرولیکی هستند که نوسانات فنر را جذب می کنند و به نوعی ضربه های ناشی از دست انداز ها را جذب می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

- دریچه هواکش، تیغه هایی که میزان جریان هوا را با باز و بسته شدن، تنظیم میکنند!

میراگر
میراگر

بپرس