dapper

/ˈdæpər//ˈdæpə/

معنی: زرنگ، شیک، تمیز، زنده دل
معانی دیگر: (معمولا اشخاص کوچک اندام) زرنگ، زبل، چالاک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: dapperly (adv.), dapperness (n.)
• : تعریف: neat and stylish in dress and appearance.
مترادف: natty, smart, spruce
متضاد: scruffy
مشابه: dandy, jaunty, neat, rakish, trim, well-dressed

- He trusted the dapper salesman to help him pick out a suit.
[ترجمه گوگل] او به فروشنده لباسشویی اعتماد کرد تا به او در انتخاب کت و شلوار کمک کند
[ترجمه ترگمان] او به فروشنده dapper اعتماد کرد تا به او کمک کند کت و شلوارش را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a small dapper lady minced along the sidewalk
زن ریزه و خوش لباسی در امتداد پیاده رو قر می داد.

2. what a dapper little man!
چه مرد کوچولو و زبر و زرنگی !

3. Hercule Poirot is the dapper detective of the Agatha Christie novels.
[ترجمه گوگل]هرکول پوآرو کارآگاه نازک رمان های آگاتا کریستی است
[ترجمه ترگمان]Hercule Poirot مرد ریز نقش آگاتا کریستی novels است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is a dapper little salesman in a business suit.
[ترجمه گوگل]او یک فروشنده کوچولو با کت و شلوار تجاری است
[ترجمه ترگمان]او یک فروشنده کوچک شیک با کت و شلوار کاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rat remains his dapper, timeless self.
[ترجمه گوگل]موش صحرایی و خود بی انتها باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]موش dapper، dapper و timeless می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A dapper man with an aristocratic air, he was boyishly handsome, compulsively social and intensely creative.
[ترجمه گوگل]مردی شیک پوش با هوای اشرافی، پسرانه خوش تیپ، اجباری اجتماعی و به شدت خلاق بود
[ترجمه ترگمان]او مردی خوش لباس بود با یک فضای اشرافی، او بسیار زیبا، compulsively و بسیار خلاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Like Tatum, Dzhabrailov was a dapper, ambitious man and the two hit it off for a while.
[ترجمه گوگل]مانند تاتوم، جابرایلوف مردی بلندپرواز و بلندپرواز بود و آن دو برای مدتی به آن ضربه زدند
[ترجمه ترگمان]مثل Tatum، Dzhabrailov، شیک و جاه طلب بود و هر دو برای مدتی به آن ضربه زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I tried the next time with a very dapper man, all pinstripes and umbrella.
[ترجمه گوگل]دفعه بعد با یک مرد بسیار شیک، تمام خط و چتر امتحان کردم
[ترجمه ترگمان]دفعه بعدی را با یک مرد بسیار شیک و شیک و چتر و چتر امتحان کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a dapper man; he liked to look good.
[ترجمه گوگل]او مردی نازک بود او دوست داشت خوب به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]مرد خوش قیافه ای بود، دوست داشت خوب به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A small dapper gentleman two seats away knocked back a shot of something and exhaled an invisible sweet cloud.
[ترجمه گوگل]یک جنتلمن کوچک و کوچک در دو صندلی دورتر، یک شات از چیزی را کوبید و یک ابر شیرین نامرئی را بیرون داد
[ترجمه ترگمان]یک مرد ریز اندام کوتاه و کوچک به پشت سرش ضربه زد و یک تکه از آن را بیرون داد و یک تکه ابری از آن بیرون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Captain was a dapper little man with a neat moustache and shiny shoes.
[ترجمه گوگل]کاپیتان مرد کوچکی بود با سبیل های مرتب و کفش های براق
[ترجمه ترگمان]ناخدا مرد کوچک اندامی بود با سبیل صاف و کفش های براق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The referee patrols the bandaged ropes, dapper in his black bow tie.
[ترجمه گوگل]داور طناب‌های باندپیچی شده را با پاپیون مشکی‌اش می‌چرخاند
[ترجمه ترگمان]داور patrols، طناب باند پیچی شده، آراسته به کراوات سیاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What a dapper little man!
[ترجمه گوگل]چه مرد کوچولوی بدی!
[ترجمه ترگمان]چه مرد کوچک اندامی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. By week's end Dave came by dapper in a dark suit.
[ترجمه گوگل]تا آخر هفته دیو با کت و شلوار تیره آمد
[ترجمه ترگمان]اواخر هفته دیو به کت و شلوار تیره آراسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Dapper Jose Carreras is 51 and relishes his new chance at life in every way.
[ترجمه گوگل]داپر خوزه کارراس 51 ساله است و از شانس جدید خود در زندگی از هر نظر لذت می برد
[ترجمه ترگمان]dapper جوز Carreras ۵۱ ساله است و از هر طریق از شانس جدید خود لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

تمیز (صفت)
clean, pure, spiffy, neat, tidy, dapper, prim, dinky

زنده دل (صفت)
dashing, light-hearted, dapper

انگلیسی به انگلیسی

• lively; handsome, spruced-up
a dapper man is slim and neatly dressed.

پیشنهاد کاربران

مرتب
شسته رفته
شیک
تر و تمیز
خوش لباس
A neatly dressed man
You may have seen him around: looking dapper in a suit and fedora
خوش تیپ و جذاب
a dapper little man in a grey suit
مرد خوش تیپ و خوش لباس
زِبل

بپرس