defray

/dəˈfreɪ//dɪˈfreɪ/

معنی: تسویه کردن
معانی دیگر: (هزینه) پرداختن، پرداختن، متحمل شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defrays, defraying, defrayed
مشتقات: defrayer (n.)
• : تعریف: to pay or assist in the payment of (costs or the like).

- Your contributions will help to defray the expenses of the festival.
[ترجمه گوگل] کمک های شما به پرداخت هزینه های جشنواره کمک می کند
[ترجمه ترگمان] سهم شما در پرداخت هزینه های فستیوال کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The grant helped defray the expenses of the trip.
[ترجمه گوگل]کمک مالی به پرداخت هزینه های سفر کمک کرد
[ترجمه ترگمان]این کمک به پرداخت مخارج سفر کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I've enough money to defray expenses.
[ترجمه گوگل]من پول کافی برای پرداخت هزینه ها دارم
[ترجمه ترگمان]برای پرداخت هزینه ها به اندازه کافی پول دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The company will defray all your expenses, including car hire.
[ترجمه گوگل]این شرکت تمام هزینه های شما از جمله کرایه ماشین را تقبل می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت تمام هزینه های شما از جمله کرایه ماشین را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The proceeds from the competition help to defray the expenses of the evening.
[ترجمه گوگل]درآمد حاصل از مسابقه به پرداخت هزینه های شب کمک می کند
[ترجمه ترگمان]درآمد حاصل از رقابت، مخارج شب را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My father has to defray my education.
[ترجمه گوگل]پدرم باید هزینه تحصیل من را بپردازد
[ترجمه ترگمان]پدرم مجبور است تحصیلاتم را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Donations are welcome to defray expenses.
[ترجمه گوگل]از کمک های مالی برای پرداخت هزینه ها استقبال می شود
[ترجمه ترگمان]کمک های خیریه برای پرداخت هزینه های پرداخت مورد استقبال قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This would substantially defray the cost of operating a lunar base.
[ترجمه گوگل]این امر به طور قابل ملاحظه ای هزینه عملیات یک پایگاه قمری را جبران می کند
[ترجمه ترگمان]این به طور قابل توجهی هزینه راه اندازی یک پایگاه قمری را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And they allow boat owners the chance to defray costs by chartering out their vessels through the club.
[ترجمه گوگل]و آنها به صاحبان قایق این شانس را می دهند که با اجاره کشتی های خود از طریق باشگاه، هزینه ها را پرداخت کنند
[ترجمه ترگمان]و به مالکان کشتی این امکان را می دهد که با تخلیه کشتی های خود از طریق باشگاه هزینه ها را پرداخت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They strained their credit in order to defray expenses that are ( not ) of prime necessity.
[ترجمه گوگل]آنها اعتبار خود را به منظور پرداخت هزینه هایی که (نه) ضروری هستند، کاهش دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها اعتبار خود را تحت فشار قرار دادند تا هزینه هایی که ضروری نیستند را پرداخت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What is rights and interests kind defray, what is asset kind defray?
[ترجمه گوگل]استیضاح حقوق و منافع چیست، استیضاح نوع دارایی چیست؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی حقوق و منافع را پرداخت می کند، چه چیزی بودجه ای را تامین می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As a result of economic depression, of defray of American whole advertisement add fast putting delay.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه از رکود اقتصادی، پرداخت هزینه کل تبلیغات آمریکایی به تاخیر در قرار دادن سریع اضافه می شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه رکود اقتصادی، پرداخت هزینه کل تبلیغات آمریکایی به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His bunkhouse vacations help defray the expense of two summer ranch hands.
[ترجمه گوگل]تعطیلات خانه‌های تختخواب‌شوی او به پرداخت هزینه دو مزرعه تابستانی کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]تعطیلات bunkhouse به پرداخت هزینه دو کارگر مزرعه تابستانی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We defray this charge when you pay your sundry fees bill.
[ترجمه گوگل]زمانی که شما قبض هزینه های مختلف خود را پرداخت می کنید، این هزینه را پرداخت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما این پول رو متحمل شدیم که شما پول sundry رو پرداخت کردین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Am I allowed to work to defray the costs?
[ترجمه گوگل]آیا اجازه دارم برای پرداخت هزینه ها کار کنم؟
[ترجمه ترگمان]آیا من مجاز هستم که مخارج را پرداخت کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسویه کردن (فعل)
settle, compromise, smooth, pay off, defray, liquidate, liquidize

انگلیسی به انگلیسی

• pay, cover the expenses of
if you defray someone's costs or expenses, you give them money which represents an amount that they have spent, for example while they have been doing something for you or acting on your behalf; a formal word.

پیشنهاد کاربران

به معنی پرداختن هست اما نوعی از پرداختن که از هزینه اصلی کم میکنه.
مثلا اگه دوستی برای شما بلیط هواپیماتون رو Defray کنه یعنی بخشی از هزینه او رو میده و درنتیجه شما میتونید بلیط رو ارزون تر بخرید.
پرداخت کردن بدهی، تسویه حساب کردن با کسی
to give someone back the money that they have spent on something
, Pay for
, discharge
, defray
foot the bills for
موفق باشید. . .

پرداخت کردن بدهی
The proceeds from the competition help to defray the expenses of the evening.

بپرس