degeneration

/dɪˌdʒenəˈreɪʃn̩//dɪˌdʒenəˈreɪʃn̩/

معنی: انحطاط، فساد، تباهی
معانی دیگر: زوال، تنزل، تبهگنی، (اخلاقی) فساد، ضلالت، دژخویی، گمراهی، نابکاری، تبهکاری، (زیست شناسی - از دست دادن ویژگی های خوب در اثر تکامل مثلا ضعیف شدن چشمان جانوران غارزی) وازایایی، واگونگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process of decline or decay.
متضاد: regeneration
مشابه: decay, rot

- The degeneration of the downtown business area is attributed to the establishment of the shopping malls near the highway.
[ترجمه گوگل] انحطاط منطقه تجاری مرکز شهر به ایجاد مراکز خرید در نزدیکی بزرگراه نسبت داده می شود
[ترجمه ترگمان] تخریب منطقه تجاری مرکز شهر به ایجاد مراکز خرید نزدیک بزرگراه مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state or condition following decline or decay.
مشابه: rot

(3) تعریف: lessening or cessation of an organ's function in the course of evolution.

(4) تعریف: the gradual decrease in the efficiency of bodily organs or tissues, resulting from disease or aging.

جمله های نمونه

1. the slow degeneration of the patient's faculties
از دست رفتن تدریجی مشاعر بیمار

2. his novels are studies of the french society's degeneration
رمان های او مروری بر فساد اجتماعی فرانسه است.

3. Speech degeneration often occurs in children who become deaf after acquiring language.
[ترجمه گوگل]انحطاط گفتار اغلب در کودکانی که پس از فراگیری زبان ناشنوا می شوند اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]انحطاط گفتار اغلب در کودکانی رخ می دهد که بعد از کسب زبان، ناشنوا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ageing is accompanied by a slow degeneration of his mental faculties.
[ترجمه گوگل]پیری با انحطاط آهسته قوای ذهنی او همراه است
[ترجمه ترگمان]ageing با انحطاط تدریجی قوای روحی او همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. High blood pressure can cause degeneration of the heart muscles.
[ترجمه گوگل]فشار خون بالا می تواند باعث تحلیل ماهیچه های قلب شود
[ترجمه ترگمان]فشار خون بالا می تواند باعث تخریب ماهیچه های قلب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Intensive farming in the area has caused severe degeneration of the land.
[ترجمه گوگل]کشاورزی فشرده در این منطقه باعث انحطاط شدید زمین شده است
[ترجمه ترگمان]کشاورزی متمرکز در این ناحیه موجب تخریب شدید زمین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In muscle disease degeneration of muscle fibres and replacement with fibrous tissue have been seen.
[ترجمه گوگل]در بیماری عضلانی انحطاط فیبرهای عضلانی و جایگزینی با بافت فیبری دیده شده است
[ترجمه ترگمان]در این بیماری، انحطاط فیبرهای عضلانی و جایگزینی بافت فیبری به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Macular degeneration can be hereditary and genetic counselling appropriate.
[ترجمه گوگل]دژنراسیون ماکولا می تواند ارثی و مشاوره ژنتیکی مناسب باشد
[ترجمه ترگمان]این انحطاط فرهنگی می تواند به صورت ارثی و مشاوره ژنتیکی مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ideas of childishness, linguistic degeneration, and confusion support the central theme of the degradation of essential ritual.
[ترجمه گوگل]ایده های کودکانه، انحطاط زبانی، و سردرگمی از موضوع اصلی انحطاط مناسک اساسی پشتیبانی می کند
[ترجمه ترگمان]عقاید کودکانه، انحطاط زبانی، و سردرگمی، از موضوع اصلی تجزیه و تحلیل اصول اساسی حمایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Subacute combined degeneration of the spinal cord due to vitamin B12 deficiency is a treatable condition manifesting sensory ataxia.
[ترجمه گوگل]دژنراسیون ترکیبی تحت حاد نخاع به دلیل کمبود ویتامین B12 یک بیماری قابل درمان است که آتاکسی حسی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]نقص ترکیبی طناب نخاعی به دلیل کمبود ویتامین ب ۱۲ یک شرط قابل درمان است که فاقد وضعیت حسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The degeneration of the grassland will make the reducing of profit in the future, which form the user cost.
[ترجمه گوگل]انحطاط علفزار باعث کاهش سود در آینده خواهد شد که هزینه کاربر را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]تخریب مراتع باعث کاهش سود در آینده خواهد شد که هزینه کاربر را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There have been studies that have reported on degeneration occurring at the cephalad and caudad levels adjacent to the fused levels.
[ترجمه گوگل]مطالعاتی در مورد دژنراسیون در سطوح سفالاد و دم مجاور سطوح ذوب شده گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]مطالعاتی صورت گرفته است که در مورد تخریب رخ داده در سطوح cephalad و caudad در مجاورت سطوح ادغام شده گزارش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Postoperative multifidus (MF) atrophy and degeneration were evaluated using magnetic resonance imaging.
[ترجمه گوگل]آتروفی و ​​دژنراسیون مولتی فیدوس (MF) پس از عمل با استفاده از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]atrophy postoperative (نیروی مهدی)و degeneration با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی مورد ارزیابی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Over-use of those drugs, coupled with poor diet, leads to physical degeneration.
[ترجمه گوگل]استفاده بیش از حد از آن داروها، همراه با رژیم غذایی نامناسب، منجر به انحطاط فیزیکی می شود
[ترجمه ترگمان]مصرف بیش از حد از این داروها، همراه با رژیم غذایی ضعیف منجر به انحطاط فیزیکی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انحطاط (اسم)
decline, decadence, downfall, devolution, downhill, slough, chute, degeneration, degeneracy, retrogradation

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

تباهی (اسم)
decay, perdition, ruin, wickedness, spoil, reprobation, depravity, depravation, degeneration, destruction, ruination, vitiation

تخصصی

[مهندسی گاز] فساد، انحطاط
[پلیمر] هم ترازی

انگلیسی به انگلیسی

• decay, deterioration; deterioration of the body

پیشنهاد کاربران

۱. فساد. تباهی ۲. انحطاط. سقوط ۳. {پزشکی} استحاله
مثال:
His novels are studies of the French society's degeneration.
رمانهای او بررسی فساد {و انحطاط} جامعه فرانسه است.
حاصل تخریب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : degenerate
اسم ( noun ) : degeneration / degenerate
صفت ( adjective ) : degenerative / degenerate
قید ( adverb ) : _
تحلیل رفتن، تحلیل روندگی، دژنزه شدن
degeneration ( پزشکی )
واژه مصوب: تباهی
تعریف: تغییر آسیب‏شناختی پس‏رونده در یاخته یا اجزای یاخته یا بافت که در نتیجۀ آن ممکن است کارکرد یاخته یا بافت مختل شود یا کاملاً از کار بیفتد
از کار افتادگی عضو بدن
تحلیل رفتن
میشه تباهی یا تحلیل
تحلیل
تباهی

بپرس